بچه های سایت داستان سکسی این داستان کاملا واقعی پس در اخر چرت نگید لطفا.برادر من که 2 تا پسر هم داشت تصمیم بگرفته بود ازدواج مجدد بکنه با یک خانم دکتر که تو بیمارستان کار میکرد من از اینکه این دختر زندگی خانم برادر قبلیمو با 2 تا بچه خراب کرده بود خیلی ناراحت شدم بعد که برادرم ازدواج کرد با این خانم بخاطر اینکه مشکلی پیش نیاد یه 2 تا کوچه پایین تر خونمون یه خونه گرفت من که از قبل عروسی فهمیدم این خواهرش آیلار هم واسه من میخاره وتا بعد از عروسی هم بیشتر بیشتر باهاش صمیمی شدم من و برادرم بیشتر کارامون با همه بخاطر همین زیاد خونشون می رفتم طبق معمول هم این آیلاره هم همش اونجا بود منم که دنبال گرفتن انتقام این 2 تا پسر برادرام و مادرشون که این خانم شوهرشو تصاحب کرده بود بودم به فکرم زد با آیلار بریزم رو هم .رفته رفته کار من با آیلار رسیده بود به اینکه هر شب بیرون می رفتیم با هم جشن تولد دوستاش می رفتیم ولی طوری که کسی نفهمه ما با همیم بیشتر موقعه ها می گفت بزار به اجیم بگم ما همدیگه رو دوست داریم من تهدیدش می کردم می گفتم اگه فعلا چیزی بگی من منکرش میشمو دیگه بات حرف نمیزنم احمق فکر میکرد من دوسش دارم گهگدای بغلش میکردم بوسش می کردم دیدم ممانعت نمیکنه یه شب که خونه برادرم بودم که آیلار هم اونجا بود اخر شب بود که برادرم اینا رفتن خوابیدنو آیلارو من هم داشتیم تلویزیون نگاه میکردیمو حرف میزدیم که من هی لبشو بوس می کردمو بغلش میکردم که هولم میداد گفت یه وقت میان ابروریزی میشه منکه گوشم به این حرفا نبود هی می چسبیدم بش که خستش شد بسکی منو هول داد وقتی میومدم بغلش کنم گفت مثل اینکه تو نمی تونی صاف بشینی با اتاقی که شبا من توش می خوابم که اجیم یه وقت شک نکنه منم که از خدا خواسته رفتیم تو اتاقو نشست رو یه صندلی یه لعافو یه پتو متکا تو کمد دیواری اتاقه بود من برداشتم پهنشون کردم گفت ببخشید گفتم چیه میخوام اینجا بخوابم گفت اونوقت من کجا بخوابم گفتم می تونی پیش من بخوابی گفت برو دیگه خیلی پررو شدی منم از صندلی بلنش کردمو خوابوندمش رو تشک دیدم پتو رو کشید روخودش منم رفتم زیر پتوش اروم چسبیدم بهش سینه هاشو با دستام گرفتم گفت برو چراغو خاموش کن درم قفل کن گفتم چشم گفت بی خوذ دلتو صابون نزن فقط میتونی بغلم کنی بعد میری می خوابی تو دلم گفتم امشب کونو دادی به باد برم بخوابم شب خوابیو روشن کردمو شهوتم خیلی رفته بود بالا رفتم خودمو انداختم روش گفت له شدم گردنشو گوششو بوس میکردم حشری شد هی با صدای اروم قربون صدقم میرفت داشتم دیگه تیشرتشو پاره میکردم تا گذاشت تشرتو سوتینشو در ارم سینه های گرد کوچیک نوک صورتیشو می خوردم داشت از حال میرفت از حشر رو شلوار انقدر پاهاشو چسبونده بود به همرفتم دکمه شلوارشو باز کن نمیذاشت که 1 ساعت داشتم موخشو میزدمتا به زور اجازه داد شلوارشو در بیارم لختش که کردم تا چند لحظه فقط به اندامش خیره شده بودم که گفت بد کسی انتخاب نکردی اقا شاهین از قیافت پیداست کف کردی گفتم اره اندامت خوردنی حالا می خورمشون سر چوچول کس دست نخورده خوشکلشو می خوردم هی می پرید می گفت نخور دیگه طاقت ندارم صدام در میاد میفهمند ارضاع که شد کسش خیس شد بلند شدم دمل خوابوندمش باسن گردشو لمس کردمو سوراخ کونشو با اب خودش چرب کردم انگشتمو کردم تو دیذم 60 متر پرید گفت نکن دردم میاد گفتم الان حال میکنی پاشو خم شو دستتاتو بگیر به میز شل کن خودتو منم کیرمو با اب کش ازج کردمو به زور سرشو دادم تو یه خورده که دادم تو اخو اوخش شروع شد تلمبه زدم میگفت داری جرم میدی گفتم الن خوب میشی صدای چلف وچولوف با خوردن پاهام به باسنش تحریکم میکرد با دستام سینه هاشو فشار می دادم 5 دقیقه تلمبه نزدم ارضاع شدم ابم او قطره قطره لا پاش رو باسنش کمرش ریختم خیلی حال کردم با دستمال کاغذی خودشو پاک کرد لخت تو بغل هم بودیم با کسش هی ور میرفتم گفت خوب حال کردی عزیزم گفتم عالی فقط اگه بذاری بعدا پردتو بزنم از جلو من خیلی دوست دارم گفت نه دیگه پررو نشو دیگه وقتی که با هم ازدواج کردیم گفتم سنتی بوسیدمشو رفتم تو پذیرای خوابیدم 2 هفته بعد کسی خونمون نبود صبح ساعت 8 صبح که قرار بود بره دانشگاه اومد خونمون با هم خوابیدیم تا 10 صبح صبحونه خوردیم بعد بردمش رو تخت مادر پدرم که 2 نفریه ایندفعه سریع لختش کردمو ممانعت نکرد اینگار واسه همین اومده بود بدنشو که بوسدم مست مست شده بود کیرمو گذاشته بودم رو کسشوهی رو پردش می مالیدم گفتم آیلار می خوام پردتو بزنم مست الود گفت شاهین جونم بزن تو نزنی کی بزنه بزن دارم میمیرم بکنش داخلش کیرمو فشار دادم پرده نپرید پا هاشو دادم بالا کیرمو می چرخوندم روش یدفعه فشار دادم پردشو زدم یه جیغ زدو از بغلای کوسش خون میومدبا کهنه پاکشون کردم سر کیرم دیگه داخل تر نمیرفت انقدر توف زدم نرفت داخل تا ارضاع شد کسش نرم شد کیرمو پذیرفت با کسش خیلی حال کردم اونروز بدبخت می گفت کسم می سوزه خوب هم نمی تونست راه بره ساعت 2.30 ناهار از بیرون گرفتم خوردیمو می گفت نمی تونم رانندگی کنم تا اونجا گفتم اروم برو گفتم اگه مادرت متوجه شد بد راه میری چی بش می گی گفت مگم پریودم بعد گفت کی به مامانتمیگی بیاد خواستگاریم الکی گفتم همین روزا اخه من بش وعده الکی ازدواج میدادم اونم فکر میکرد دیگه خانم من قرار بشه از این ما جرا به بعد بالا 20 دفعه کردمش هی امروز فردا می کردم میام خواستگارت تا وقتی که من دانشگاه واسه کارشناسی ارشد قبول شدم شهرستان رفتم اونجا یه خونه گرفتم الانم اونجا زندگی می کنم تاوان خواهرشو آیلار پس داد انقدر زنگ میزد گریه زاری زاری میکرد بش گفتم اگه به کسی بگی ابرو خودتو بردی الان 1 سالی می گذره از این ما جرا ولی هر از گاهی زنگ میزنه نفرینو ناله میکنه منم میگم ازدواج کن خوشبخت بشی حالا ابرو ریختن خوبه خواهرتونو فرستادید زیر پای برادر من زنو بچشو فراموش کردنوشته شاهین
0 views
Date: November 25, 2018