باسلام مجدد مرسي از اينكه خاطراتمو ميخونيد. من حقيقت رو مينويسم هركس باور نكرد … زمستون بود و ما كرسي داشتيم. يادمه هميشه بعدازمدرسه تاميرسيدم خونه ميرفتم زير كرسي كه حسابي داغ بودوحال ميداد .اونروز منو نازنين زيركرسي نشسته بوديم و نازنين داشت برام درس مرورميكرد كه براي امتحان ثلث دوم اماده باشم ،خلاصه همينطوركه مشغول درس خوندن بوديم مادرم اومد توي اتاق وكفت من ميرم خونه خاله ايناوشب با بابات برميكردم شامتون رو هم درست كردم . بعدازمدتي كه صداي بسته شدن در امد فهميديم كه رفت همون لحظه حس دلهره شديدي كردم بخاطراينكه هروقت خونمون خالي ميشد نازنين ميومد سراغ من. يه نكاه به نازنين كردم ديدم يه اه بلندي كشيدو كتاب رو بست بعد كمي خودشو از زيركرسي كشيدبيرون طوريكه سينه هاو رونهاي لختشو راحت ميشد ورانداز كرد(هيكل نازنين مثل هيكل مهراوه شريفي نياست) منهم كه داشتم ديد ميزدمو ضربان قلبم سوبله شده بودومات مونده بودم كه نازنين روشو كرد طرف منو كفتمهران خوابم مياد بيايه كم بخوابيم بعددوباره بلندشديم درس ميخونيم. منهم قبول كردمو اومدم ازجام بلندشم ديدم دستمو كشيد طرف خودش ومنو كنارخودش خوابوندو همون دستمو برد توي شورتش طوريكه كسش كف دستم بودوبادست خودش ازروي شرت به دست من فشار مياوردو منم حسابي كسشو ماليدمو ابشو دراورده بودم كه دست خيسمو ازتوي شرتش دراوردو شروع كرد به لخت شدن بعد لخت كردن من. وقتي لخت لخت شديم خوابيد روي زمين كنار كرسي و به من اشاره كرد كه برم روش بخوابم ومنهم با دودول سيخ شده دوازده سانتي(حدودا)رفتم روش خوابيدم كه كفت حالا ممه هامو بخور ومن كه اموزش ديده بودم شروع كردم به خوردن حالانخور كي بخور.صداي نفس نفس زدنش همينطور بلندوبلندتر ميشد كه باصداي ضعيفي كفتكسمو بخور منهم مطيعانه صورتم رو بردم روي كسش كه يه بوي خاصي ميدادو زبونمو كردم لاي كسشو براش ليس ميزدم اونقدر ليسش زدم كه هم كس نازنين هم صورت من خيس خيس شده بود كه دوباره منو كشيد روي خودش اما اينبار نوك دودولمو كرد لاي كسش و همينطور كه روش خوابيده بودم دستشو روي كمرم فشار ميداد كه بيشتر بره توش تاجاييكه بعدازمدتي صداي جيغ ودادش رفته بود اسمون،من كه خيس عرق بودمو زياد حاليم نبود ولي ميدونستم نازنين خيلي داره حال ميكنه ومن ازاين موضوع خيلي خوشحال بودم براي همين دوباره رفتم سراغ كسش وشروع كردم به ليسيدن خيلي خوشش اومده بود ،لاي كسشو باز كرده بودطوريكه دهنم كامل رفته بود لاي كسش كه وقتي زبونمو بردم توي كسش بي حركت شد و تكون نخورد تازه فهميدم كارم تموم شده وبايد به حال خودش بزارمش… دفعه بعد براتون يكي از بهترين خاطراتمو با نازنين مينويسم كه بالغ شده بودم و باتجربه مرسي ازاينكه خاطرمو خونديدادامه …
0 views
Date: November 25, 2018