سال 83 بود. داشتم چت میکردم. رفتم سراغ یه آیدی به نام سارا (مستعار). خیلی زود رابطه برقرار کرد و شماره تلفن داد. کمی تعجب کردم. زنگ زدم. آره یه دختر بود. کمی با هم حرف زدیم و از هم پرسیدیم. خیلی مودبانه. برای فردا ساعت 11 صبح باش قرار گذاشتم. می گفت تو یه شرکت کار می کنه و بهم گفت بیام شرکت. فردای اون روز راه افتادم طرف آدرس. هرچی نزدیکتر می شدم کنجکاوتر می شدم و همین کنجکاوی باعث شد کمی بترسم. رسیدم در شرکت که تو یه ساختمان 4 طبقه بود. در زدم . یه مرد درو باز کرد منم خودمو جمو جور کردم و گفتم با خانم فلانی کار دارم. اونم گقت شما؟ منم اسممو گفتم و رفتم تو. راهنماییم کرد تو اتاق سارا. انگار ترسم بی خود نبود. این مرده اینجا چی کار میکرد؟چهره سارا رو اولین بار دیدم. راستش 50 – 50 بود نمیشد بگی بده یا خوبه. وقتی باهم حرف میزدیم اون مرد که آبدارچی شرکت بود چای اورد. منم از ترس اینکه بخورم و بیهوش بشم و … چای نخوردم. سارا گفت من قصد ازدواج دارم و اگه قصد ازدواج نداری همین جا تمومش کن و برو. دِ بیا این دیگه کیه؟منم رفتم. عصرش یادم نمیاد اون به بهانه ای زنگ زد یا من. به هر خال دوباره صحبت کردیم ولی من خیلی از این کار سارا بدم اومد. گفتم باشه برای ازدواج ادامه می دیم ولی باید بیشتر از این حرفا با هم آشنا بشیم.گذشت و یه مدت میرفتم تو شرکت. بعد از یه ماه زمانی بم می گفت بیا که کسی اونجا نباشه. چون بیشتر صمیمی شده بودیم با لباس محترمانه همدیگه رو بغل می کردیم و کمکم همدیگه رو می بوسیدیم. اولین بار بود که لب میگرفتم خیلی بهم حال میداد. یکی دو روز بعد از اینکه لب می گرفتیم من یه دستمو میبردم طرف پستوناش و میخواستم بمالم که نمیذاشتو می گفت من خط قرمز دارم و مواظب خط قرمز من باش. بعد از یه هفته خط قرمزو شکستم و پستوناشو میمالیدم. بازم بگم که بار اولم بود و خیلی بهم حال می داد. این اوضاع کمی (حدود دو سه هفته) طول کشید. معمولاً عصرا با هم تنها تو شرکت بودیم و سارا مجبور بود زودتر بره خونه. خونه هامون به هم نزدیک بود و من تو تاکسی هم خودمو از مالیدن جاهی امکان پذیر محروم نمی کردم. یه روز پنج شنبه از صبح رفتم پیش سارا. ساعت 11 بود که سارا آبدارچی رو رد کرد که بره خونه. من با خودم می گفتم بازم تا لب چشمه باید برم و تشنه برگردم. نشسته بودم رو صندلی که سارا اومد نشست رو پاهام. شروع کردیم بوسیدن و لب گرفتن و من بعد از اینکه کمی پستوناشو مالیدم رفتم سراغ شلوارش که کسشو بمالم ولی بازم گفت خط قرمز. بش گفتم سارا طخ قرمز یعنی چی؟ من که کاری نمی خام بکنم و شروع کردم از روی شلوار به مالیدن کسش. اونم دیگه مقاومتی نکرد. حسابی داشتم می مالیدم که کم کم رفتار سارا هم تغییر کرد. چشماش بسته بود و تو عالم خودش حال میکرد. دیدم بهترین فرصت واسه شکستن خیلی از خط قرمزاست. مانتوشو قبلاً در اورده بودم . شروع کردم به باز کردن دگمه های شلوارش و دستمو بردم زیر شورتش. کسش گرم بود و کمی خیس. تازه شروع به کس مالی کرده بودم که یه دفعه زنگ زدن. خواستیم درو باز نکنیم ولی سارا می گفت طرف یکی از همکاراست و احتمال زیاد مدیر عامل هم باهاشه که پشت سرش میاد. ترسیده بودیم ولی اون زود و خیلی ریلکس خودشو جم و جور کرد. انگار نه انگار که دو دقیقه قبل تو چه حالی بود منو معرفی کرد و گفت همونیه که واسه کارآموزی میاد مشکلاتشو حل کنه. سارا حسابدار شرکت بود. بعدا سارا بهم گفت که بعد از یکی از تلفنهات مجبور شدم اینو بگم که حالا تورو به عنوان فامیلمون میشناختن. به هر حال کلک خوبی بود. من زود جیم شدم.گذشت و پنج شنبه بعد ، بعد از ساعت کاری شرکت رفتم پیش سارا. پدرو مامانش منتظرش نبودن. بهشون گفته بود تو شرکت کار داره و حسابرسا میان. سارا نشسته بود تو بغلم و با هم حرف میزدیم که گفت سینا تو خیلی خوبی. هرچی میخوای بگو. گفتم من یه چیز نمیخوام اونم خط قرمزه. گفت آخه تا یه جایی که من پریدم تو حرفشو گفتم می دونم. همیشه مواظبم. یه لبخندی به هم زدیمو از لب گرفتن شروع کردیم. دستمو بردم و از زیر لباساش و شروع کردم به مالیدن پستوناش. پستوناش خوش دست بود. گرم و نرم و سفت لباس و کرستشو دراوردم. شروع کردم به مکیدن و خوردن پستوناش. همونطور که پستوناشو می خوردم سر پا ایستادیمو هر دو با هم رفتیم سراغ دگمه های شلوار همدیگه. اون زودتر دستش به کیرم رسید. قبل از اینکه دستم به کسش برسه و تو همون حالت منو برد تو یه اتاق دیگه. تو اتاق یه میز ناهارخوری بود. رومیزی رو برداشت و پهن کرد رو زمین. خوابیدیم رو رومیزی ک هالان دیگه فرش به حساب میومد. شلوارش و بعد شورتشو در اوردم . واااای چه کس تمیزی. انگار می دونست امروز چه خبره. اولین بار بود کسشو می دیدم. دستمو بردم طرف کسش و خوابیدم رو سارا و با دست دیگم یکی از پستونای خوشگلشو می مالیدم و ازش لب می گرفتم. یکی دو دقیقه گذشت که کسش حسابی خیس شده بود. سارا که حسابی حشری شده بود گفت سینا میخوام میخوام. راستش خودم که خیلی دوست داشتم کیر مبارکو بفرستم تو کس زیباش ولی نمیشد. از طرفی اصلا به این دختر اعتماد نداشتم. حس می کردم داره خوب خامم می کنه. من که واقعا قصد ازدواج با سارا رو نداشتم. کافی بود یه کاریم بدم دست خودم. خوب نمی شد کیرمو بی نصیب بزارم. آروم آروم کیرمو رو کسش می مالوندم. اونقدر کسش ترشح داشت که کیرم روون رفت و آمد می کرد. تو همون حال هردومون رو به پهلو شدیم. الان می تونستم تندتر ادای تلمبه زدنو در بیارم. چه حالی داشت. چه حالی می کردم. کیرم چه کیفی می کرد. سارا هم داشت لذت میبرد. به سارا گفتم کونتو می خام ولی سارا هنوز از اون حالت سیر نشده بود و با نگاهش بهم فهموند که ادامه بدم. کیرم همه سطح بیرونی کسش سر میزد. خیلی داشت بهم حال میداد که فکر کردم بهتره با دهن برم سراغ کسش. هر جای کسشو میرسیدم میمکیدم. به چوچولش که رسیدم دیدم وای که چه حالی میکنه. منم حسابی با زبونم به چوچولش ور میرفتم که پاهاش شروع کرد به لرزیدن و در حالی که من داشتم کسشو می خوردم سرم بین پاهاش که داشت فشار میداد گیر کرد ولی لذتش خیلی بود. دیگه ارضا شده بود . رفتم تو بغلش و شروع کردیم به لب گرفتن. گفتم سارا من کونتو می خوام آخه جواب کیرمو چی بدم. یه کم گذشت که سارا پاشد رفت از تو کیفش یه کرم اورد و دوباره خوابید پیشم. با دستش که کرمی کرده بود شروع کرد به کیرم ور بره و چربش کنه. کیرم داشت دیگه میترکید. کرمو داد بهم و چهاردستو پا زد. کرمو خالی کردم در کونشو اول با دست فرو کردم تو کونش. الان دیگه نوبت کیر عزیزم بود. کمی به سختی ولی بعد از دو سه دقیقه تلاش و پشتکار خوب سارا کیرم کم کم به کون تپل سارا جون فرو رفت. صدای آخ سارا در اومده بود ولی راستش گوشم به این آخ و اوخا بدهکار نبود. کمی که رون شد شروع کردم به تلمبه زدن. کون بزرگی داشت. فکر می کردم کیر کلفتم سخت تر از اینا کارش حل بشه ولی کونش خیلی بهم حال داد. تو تلمبه زدن بودم که آبم اومد که کاش نمی مد. حالا حالا ها دوست داشتم حال کنم. آبم که اومد افتادم رو سارا. بی حال بودم . همونجوری خوابم برد. نیم ساعتی خواب بودم وقتی بیدار شدم پهلو به پهلو با سازا تو بغل هم بودیم. اونم خواب بود. کیرما گذاشته بود لای پاش. بیدارش کردم و خواستم دوباره شروع کنم که موبایلم زنگ خورد و مجبور شدیم از شرکت بریم بیرون. فقط یه خط قرمز دیگه مونده ود که متاسفانه نتونستم بشکنمش. اگه دوست داشتین خاطرات دیگمو که حدود 3 سال با سارا بودن بود و براتون تعریف می کنم.نوشته سینا
0 views
Date: November 25, 2018