سلام. سومین باریه که براتون مینویسم. اولیش (تک پر شدم) رو حسابی استقبال کردین. دومی (یه سکس رمانتیک) هم هنوز توی داستان های برگزیده سایته. اما اینبار تصمیم گرفتم یه داستان خیالی براتون بنویسم. از زبون جنس مذکر. قصدمم فقط اینه که نظرات شما رو بدونم و بفهمم چطور مینویسم. و هم اینکه بدونم چقدر از احساسات یه مرد سر در میارم. پس لطفا بی ادبی نکنید و نظر بدید. خیلی فرق هست بین انتقاد سازنده و کوبنده داشتن و بی ادبی کردن.سرم رو روی میز گذاشته بودم و فکر میکردم. هزارتا فکر مختلف تو ذهنم میچرخید و همشون بدون نتیجه میموند. قدرت اینکه رو یکیشون تمرکز کنم رو نداشتم. با نامزدم دعوام شده بود اونم در حالیکه فقط دو هفته از نامزدیمون میگذشت. اصلا فکر نمیکردم دعواها و جروبحث های زندگی مشترک به این زودی شروع بشه. ناراحت بودم و فوق العاده عصبی. دلم میخواست یکی دو روز از این فضا دور بشم. از همه چیز فاصله بگیرم. از کار، از خانواده، حتی از خودم اما نمیشد. تو فکرای خودم چرخ میزدم که با صدای منشیم سرم رو از روی میز برداشتم و نگاهش کردم. انگار اونم میدونست چقدر حالم بده که نگاهش بهم اینقدر دلسوزانه بود. با یه لحن آروم گفت -پارچه ها رو بیارم رسیدشون رو بزنیم؟سرم رو به نشونه مثبت تکون دادم. شاید کار کردن و سرگرم بودن یه کمی حال و هوام رو عوض میکرد. نایلون های پارچه رو روی زمین کشید و آورد نزدیک میزم و دسته رسید رو هم گذاشت روبروم. تو زمینه مبل فعالیت میکردیم و الان وقت رسید زدن پارچه های مشتریا بود. پارچه ها از نایلون کشید بیرون و طبق لیستی که داشتم شروع کردیم به کار. چند بار حین کار نوک انگشتم خورد به دستش و اونقدر طبیعی برخورد کرد که حس کردم هیچ اتفاقی نیافتاده. البته از دید من اتفاق خاصی نبود اما به نظرم برای منشیم عجیب میومد. یه دختر ریز نقش که در هیچ شرایطی بدون چادر ندیده بودمش. ذهنم رو ازش منحرف کردم و دوباره درگیر بدبختی های خودم شدم. کار تموم شد و شروع کرد به جمع کردن پارچه ها. حجم پارچه ها زیاد بود و نمیتونست هم نایلون رو نگه داره و هم پارچه رو جاکنه توش. نگاهم کرد و گفت-میاین کمکم؟چقدر امروز به نظرم معصوم و شیرین میومد. شش ماه بود پیشم کار میکرد و تا حالا یک بار هم روش دقیق نشده بودم. رفتم گوشه نایلون رو گرفتم تا پارچه ها رو جا کنه توش. رو زمین زانو زده بود و دودستی پارچه رو تو نایلونها فشار میداد. چادرش کنار رفته بودو سینه های گرد و کوچیکش از رو مانتو بدجوری چشمک میزد. هرچی میخواستم جای دیگه رو نگاه کنم نمیشد. سینه هاش بدجوری نظرم رو گرفته بود. نفس عمیقی کشید و ادکلن نفس داغش خورد تو صورتم. حالی به حالیم کرد. چشمام رو رو صورتش ثابت موند. چشمای درشت قهوه ای که یه خط چشم خوشگل کشیده بود دورش. با لبای قلوه ای که رژ لب هلویی حسابی بهش جلوه داده بود. دلم داشت براش پر میکشید. برای خودم هم عجیب بود. این حس امروز از کجا پیدا شده بود؟؟ به هوای کمک کردن دستم رو بردم توی نایلون. یکی دوبار عمدی دستم رو زدم به دستش. هیچی نگفت. میترسیدم کاری کنم و ناراحت بشه. این دختر بدجوری امروز برام دلنشین و خواستنی شده بود. آروم دستم رو بردم توی نایلون پارچه و دستشو گرفتم. کوچیک و گرم بود. و لطیف… هیچی نگفت. حتی سرش رو نیاورد بالا که نگاهم کنه. دستش رو نوازش کردم که یه فشار خفیفی به دستم داد. جفتمون پشت یه مبل رو زمین زانو زده بودیم و دستمون تو نایلون پارچه تو هم قفل بود. اون یکی دستم رو بردم زیر چونش و سرش رو به سمت بالا آوردم. پلکش رو حرکت داد و زل زد تو چشمام. پر از خواهش بود، پر از شهوت. صورتم رو بردم نزدیکش و لبم رو گذاشتم رو لبش. اونقدر گرم و داغ میبوسیدم که باورش در توانم نبود. همه دنیا اون لحظه برام خلاصه میشد تو لبهاش. دلم میخواست بغلش کنم. ازش فاصله گرفتم. با تردید نگاهم کرد. بلند شدم و دستش رو کشیدم و گفتم بیا بریم بالا. طبقه بالا رو به عنوان انبار پارچه استفاده میکردیم. با ریموت در مغازه رو قفل کردم و رفتیم بالا. چندتا پارچه متراژ بالا رو پهن کردم کف زمین و دراز کشیدم روش. بلاتکلیف ایستاده بود.آغوشم رو براش باز کردم و گفتم -بیا اینجا.بی هیچ حرفی چادرش رو درآورد. روسریش رو هم درآورد. گیره موهاش رو باز کرد و دستی توشون کشید. ادکلن موهاش که پیچید تو هوا مست شدم. کنارم دراز کشید. دستم رو دور تنش حلقه کردم و به خودم فشارش دادم. چقدر وجودش آرامش داشت. یه نیم چرخ زدم و روش خیمه زدم. چشماش رو خیلی دوست داشتم. هم خجالت میکشید و هم میخواست با دستم پلکهاش رو بستم و شروع کردم به خوردن لباش. داغ و نرم بود. بعد چند ثانیه شروع به همکاری کرد. گوشه لبم رو میک میزد و زبونش رو میفرستاد ته حلقم. دستاش رو دور شونه ام حلقه کرده بود و گردنم رو به سمت خودش فشار میداد. همونطور که مشغول لبهاش بودم زیپ مانتوش رو باز کردم و از تنش درآوردم. یه تاپ مشکی دو بندی تنش بود. تنش سفید بود مثل برف. بوی شهوت میداد. سرم رو فرو کردم تو گودی گردنش و مشغول خوردن شدم. لیسش که زدم بالاخره صداش دراومد. یه آهی کشید که سرحال اومدم. میخواستم باهام حال کنه، ازم لذت ببره، با هم آرامش بگیریم. چیزی که تا حالا نامزدم بهم نداده بود.بندای تاپشو کشیدم پایین و سرشونه هاش رو بوسه زدم. دستش رفت رو دکمه بلوزم و یکی یکی بازشون کرد. پیرهنم رو در اورد و چرخید. طوری که رو قرار گرفت. روی شکمم نشسته بود. تاپشو درآوردم. یه سوتین اسفنجی مشکی تنش بود. اونم بازش کردم. دوتا هلوی کوچیک افتاد بیرون. اما گرد و خوشدست بود. انگشتم رو کشیدم رو نوک سینه هاش و بعد فشارشون دادم. خم شد طرفم و پایان صورتم رو لیس زد. گردنم رو مکید و رفت پایین تر. کمربند و دکمه و زیپ شلوارم رو باز کرد و از تنم درش آورد. شورتم رو کشید پایین و به کیرم زل زد. راست شده بود و داشت داد میزد که بیا منو بخور. بدون معطلی کیرم رو کرد تو دهنش. داغی دهنش منو برد تا فضا. سرش رو محکم میک میزد. تخمام رو میکرد تو دهنش و با زبونش بازی میداد. کیرم رو ساک میزد و با دستش هم تخمم رو میمالید. ته حال بود. یهو بلند شد و شلوارو شورتش رو با هم درآورد و برعکس نشست روم. کون گرد و کس داغش تو دهنم بود. و کیر راست شده منم تو دهن اون. فقط فرصت کردم ازش بپرسم اوپنی؟ اونم گفت اوهوم. بعد کسش رو فشار داد تو دهنم. پایان حجم دهنم از کس توپولش پر شده بود. مزه خاصی نمیداد. اما تمیز بود و بوی خوبی هم میداد. زبونم رو کردم تو سوراخ کسش و یه دور چرخوندم که کونشو قنبل کرد و کسش رو بیشتر فشار داد. کیرم و تو دستش بازی میداد و صورتش رو میمالید به تخمام. دستم رو آوردم بالا و کردم تو کسش. با حالت شهوتناکی گفت جوووون دیگه تحملم تموم شد. باید همین الان میکردمش. بلندش کردم از روم و همونطور ایستاده برش گردوندم. منظورم رو فهمید. دستاش رو زد به دیوار و کس و کونش رو قنبل کرد. کیرم رو با آب دهن خیس کردم و مالیدم در کسش. وای که چقدر داغ بود. حوصله بازی نداشتم دیگه. فقط باید میکردم توش. آروم سرش رو فشار دادم تو کسش. از حد معمول یه کم تنگتر بود. کونش رو قلنبه تر کرد و کیرم رو بیشتر کرد توش. فهمیدم اونم مثل من بی طاقته. دستم رو گذاشتم رو پهلوهاش و شروع کردم آروم تلنبه زدن. کسش مثل تنور داغ بود و خیس. سرش رو به عقب برگردوند و لبهام رو لیسید. چه حالی بهم میداد این دختر. کونش رو محکم نگه داشته بود و ضربه هام آروم اما با قدرت بود. کیرم تا ته میرفت تو کسش میومد بیرون. کمرش باریک بود و کونش با همه کوچیک بودن گرد. کونش که میخورد به شکمم خیلی حال میداد. دستم رو از پهلوهاش برداشتم و کونش رو چنگ زدم. کیرم رو از کسش درآوردم. خیس خیس بود. خوابوندمش رو زمین به پهلو و خودم کنارش دراز کشیدم. کیرم رو سر دادم تو کسش. چند تا تلنبه زدم. نه…اینطوری حال نمیداد. صافش کردم و خودم رفتم بین پاهاش زانو زدم. کمرشو برام آورد بالا. بیشرف انگار خیلی بلد بود. کیرمو هل دادم تو کسش. دستش رو آورد جلو و شروع کرد به مالیدن چوچولش. از اینکه داره حال میکنه غرق لذت شدم. همونطور که کیرم تو کسش تلنبه میزد دستام رو دراز کردم و دوتا سینه هاش رو گرفتم تو مشتم. حسابی صداش در اومده بود. چند بار جلو خودمو گرفتم تا ارضا نشم اما دیگه نمیتونستم. سرم رو بردم نزدیک گوشش و گفتم برام ارضا بشو. یه لیس به لاله گوشش زدم و برگشتم بالا و محکمتر تلنبه زدم. پارچه های کف زمین رو چنگ میزد و چشمای خمار از زور شهوتش وحشی ترم میکرد. ناله کرد و گفت باهم ارضا بشیم. میخوام برگردم.برش گردوندم و به حالت داگی نشست. کیرم رو فرو کردم تو کسش و یه ضرب تلنبه زدم. تلبه های سفت و پر قدرت. صداش دیوونه ام میکرد-اااااخ….جوووون…داری منو میکنی…اااه….وااااای…بکن.زیر لب گفتم -ارضا شدی؟جوابش منو برد فضا-دو باااار…کافی بود واسه اینکه دیگه نتونم خودمو کنترل کنم. یه تلنبه زدم که کیرم تا دسته تو کسش جا شد. کشیدمش بیرون و آبش رو خالی کردم رو کونش. با کیرم یه ذره مالیدمش تا حال آخرم بکنه. خودمون رو تمیز کردیم. ازش خواستم یه کم تو بغلم بمونه.به محض اینکه نفسش جا اومد گفت -پایین که رفتیم امروز رو فراموش کنیمپرسیدم چرا؟گفت شما متاهلین. گفتم مگه نمیدونستی؟گفت چرا..با دوست پسرم دعوام شده، بهم توهین کرده، غرورمو شکونده، شخصیتم رو لگد مال کرده. خواستم با این کار یه کمی خودم رو سبک کنمگفتم با خیانت سبک میشی؟گفتآره، وقتی به ناحق محکومم کنه منم در حقش نامردی میکنم.گفتم منم با خانمم دعوام شده.خندید و چیزی نگفت… نیم ساعتی تو بغل هم به زندگیمون فکر کردیم و بعدم برگشتیم سرکار.جفتمون خیانت کردیم…. خیانت دو جانبهنوشته عشق سکس34
0 views
Date: November 25, 2018