خیانت عقشم مینا

0 views
0%

سلام رامين هستم 19 سالمه کرماني هستم اين خاطره مال چند ماه پيشه من يه نامزد داشتم که اسمش مینا بود 18سالشه خيلي ميخواستمش وبا هم خيلي خوش بوديم تا اينکه بهم خيانت کرد و با يکي از رفيقام دوس شد منم که غيرتي هستم خونم خونمو ميخوردشب روز نداشتم مینا يه دوست داشت ب اسم فاطمه که ما بهش ميگفتيم فاطي فاطمه هم با پسر خاله من که اسمش نادره دوس بود من خيلي مینا رو دوس داشتم شب ها خواب به چشمام نميومد بخاطر اون نامرد.. مینا به نادر ميگفت برادر يه روز ب نادر گفتم به مینا بگو که يه روزو تعيين کنه بريم چايي خونه هزاريکشب مي خوام ببينم برا چي منو ول کرده ميخواستم ببينم که من کاري کردم که ازم متنفر شده و بهم خيانت کرده بخدا اين چند سالي که باهاش بودم حتي يه دقيقه هم تو بغلش نخوابيدم ولي با هم بيرون ميرفتم دوستام ميگفتن باهاش سکس کن اگه مال تو شد که هيچ اگه مال يکي ديگه شد که توهم عشقو حالي کردي ولي من ميگفتم تا با هم محرم نشيم اينکاو نميکنم بعد چند روز نادر بهم خبر داد که فرداشب ساعت .9 گفت که ماهم مياييم گفتم باشه من چند روز قبلش ماشين گرفته بودم سوناتا فرداشب سه تايي منو نادرو فاطي رفتيم دنبال مینا موقعي سوار ماشين شد گف به به ماشين نو مبارک تا موقعي من باهات بودم ماشين نمي خريدي چي شده ميگن دخترا آهن پرستن حقيقت داره من که براش چيزي کم نگذاشته بودم چند روز بعد اينکه ولم کرد تولدش بود که هديه تولدش براش ماشين گرفته بودم زانتيا سفيد بگذريم بريم ادامه خاطرمو بخونين…رسيديم چايي خونه نشسته بوديم باهم ميحرفيديم گفتم چرا من که دوست داشتم براي چ منو ول کردي گفت من نميتونستم ببينم تو دوس دختر داري منم بدون دوس پسر حتي يکي گفتم کي گفته من دوس دختر دارم گفت بماند خبرا زود ميپيچه بعد گفتم بهم ميگفتي گفت طاقت نيووردم نادرو فاطمه جدا نشسته بودن گفتم فقط همين گفت نه من امارتو از يکي از بچه ها گرفتم بهم گفتن که رامين کونيه کون ميده بلند گفتم خدا آخه چرا ديدم همه دارن منو نگاه ميکنن نادرو فاطمه اومدن نادر گفت آروم باش چ مرگته گفتم من که عالمو آدمو ميگايم چنتا دختر آمار منو گرفتن ميگن تو کوني هستي يه دفه مینا گفت حتما کوني هستي که داري اين کارارو ميکني که من فک کنم دروغه منم با پایان قدرتم زدم تو گوشش ميخواست پاشه بره که گفتم بشين رحمم اومد که شام نخورده بره دلم سوخت اخه ما تو مراممون نيس اين کارا بعد شام تموم شد صورت حسابو اوردن مینا اومد کلاس بزاره حساب کنه مبلغ رو نگاه کرد گف 15تومن من گفتم نه خانوم 150تومن جا خورد من حساب کردم بلند شديم رفتيم اول مینارو رسونديم زماني داشت پياده ميشد گفت تو عرضه نداشتي منو بکني چطوري عالمو آدمو ميگايي عصبي شدم داشتم ميمردم به خودم گفتم چقد دوستات بهت گفتن بکنتش يا مال خودت ميشه يا مال يکي ديگه خيلي پشيمون بودم که نکردمش بعد منو نادرو فاطي رفتيم خونه ي من. خونه مجرديه شب تا صب مشروب خورديم منم نقشه ميکشيدم که بلا بسر مینا جوووووووووووووون بدم که به نتيجه رسيدم فاطي خواست بره گفت دارم ميرم زرند پيش خانوادم بعد منو نادر بوديم مینا به نادر خيلي اعتماد داشت به نادر گفتم به مینا بگو که رامين بادوس دخترش رفته خونه مجرديش ميخواي ضايش کني اونم قبول کرد ز زد بهش گفت اونم گفت بيا دنبالم نادر رفت دنبالش منم آماده شدم تا تلافي کنم مینا با نادر بعد10دقيقه اومدن تو خونه نادر گفت تو برو تو من نميام مینا درو باز کرد اومد تو من تو اتاق پشت در بودم با خودم حرف ميزدم که مینا فک کنه با دختر حرف ميزنم مینا اومد در اتاقو باز کرد اومد تو يه دفعه من چاقورو گذاشتم رو گردنش از پشت گرفتمش گف ولم کن گفتم تکون بخوري سرتو ميبرم آروم گرفت گفتم لباساتو در بيار داشت اشک تو چشاش جمع شده بود نه رامين تورو خدا نه التماس ميکرد گفتم من بي عورضم گفتم حرف زيادي نزن لباساتو دربيار ماننتو شو در اورد بعد يه تاپ خوشگل قرمز زير مانتوش بود اونم در اورد يه سوتين سفيد برش بود برشگردوندم با دست راستم چاقورو گرفته بودم با دست چپمم سينهاشو ميمالوندم کيرم شده بود سنگ گفتم شلوارتو در بيار اينقده ترسيده بود که شلوارو شرتو باهم کشيد پايين کفتم اي جوووووووووون چه کسي ي کس تپل که نميتونستي تصور کني خداييش خودشم خيلي خوشگلو نازه چشاش هم ابيه با لباي غنچه خودت تصور کن گفتم بگرد خواستم سوتينشو باز کنم سوينش ازونايي بو که سه تا قلاب داره که بايد قلابا رو از پلها رد کني از اونا بود بود نميتونستم بازش کنم عصبي شدم چاقورو کردم زير بند سوتينش کشديم پاره شد هردورو همينجوري پاره کردم برش گردوندم به سمت خودم شروع کردم ب خوردن سينه هاش آمپر شهوتش داشت ميرفت بالا آمپر خودم که رو 1000بود هولش دادم عقب که يه ملافه بندازم رو تخت که کثيف نشه ميخواست در بره که يه چاقو زدم به دست خودم گفتم مینا خيال فرار به سرت نزنه ميبيني که برام کاري نداره چاقو بزنم پس مجبورم نکن ديدم يه تيکه از ملافه رو پاره کرد دست منو باهاش بست ديدم داره دستمو ميبنده دلم سوخت براش گفتم حالا هرجا ميخواي بري برو کردنت برام کاري نداره ولي برو اومد جلوم ي بوسه از لبام گرفتو لباساشو ورداشت رفت تو حال که بکنه برش بره منم داراز کشيدم رو تختو چشامو بستم که يه دفه لبام داغ شد چشامو باز کردم ديدم کنارم خوابيده شروع کرد ازم لب گرفتن منم همکاري کردم باهاش بعد لبامو جدا کردم ازش پيشونيشو بوس کردم گفتم هنوز دوست دارم ديدم اشک تو چشاش حلقه زد بعد شروع کرد لباساي منو دراوردن من گفتم يه لحظه صبر کن به نادر بگم بياد بالا تو حياط سرده رفتم بهش گفتم بيا بالا تو حال منتظر باش برگشتم تو اتاق لباسامو در اورد ديگه لباسي تنم نبود شرو کردم به خوردن بدنش رسيدم به کسش ديدم آب اوليش اومده گفتم چقده بي ظرفيتي گفت حالا ارضام کن بعد درموردش صحبت ميکنيم شرو کردم به ليس زدن 5دقيقه اي گذشت که يدفعه لرزيدو ارضا شد گفتم حالا نوبت تويه شرو کرد به ساک زدن منم که دير ابم مياد کم کمش 3 رب 5دقيقه اي ساک زد گفتم بسه گفتم حالت سگي بشو حالت گرفت سوراخ کونش خيلي تنگ بود يکم کرم مرطوب کننده زدم با يه ناخونم کردم تو يه جيغ کچلو زد بعد دو ناخوني که دوباره جيغ کشيد کم کم داشت جا باز ميکرد بعد کيرمو با کرم چرب کردم گذاشتم دم سوراخ کونش يه کم فشار دادام جيغ کشيد منم بدتر کردمو کيرمو يه دفه تا ته کردم تو يه جيغ بلند زدو بيحال شد کير من23-24 سانته با بيحالي ميگفت رامين بيارش بيرون منم گوش نکردم همونجوري خوابيدم روش که ديدم در باز شد نادر اومد داخل با يه ليوان آب قند گفت بخور با اين جيغي تو کشيدي فهميدم بيحال شدي مینا با اون بيحالي زد زير خنده گفت برو بيرون پرو بعد نادر رفت من بلند شدم میناهم به همون حالت سگي حالت گرفت کيرمو گذاشتم دم سوراخ کونش که مینا گف رامين ميخواي از جلو بکن گفتم ميخواي بگي پرده نداري گفت دارم ميگم برش دار کم تر درد داره گفتم نه طاقت بيار کيرمو کردم داخل کونش که حسابي جا باز کرده بود گفتم درد داره گفت يه کم شروع به تلمبه زدن کردم مینا اول آه اوه ميکرد که کم کم تبديل به جيغ شده بود چون داشت لذت ميبرد يه 30دقيقه اي گذشت حسابي داشت حال ميداد که ديگه داشتم کم کم ارضا ميشدم گفتم داره مياد مینا با ترس گفت کي ياداشت شوخي ميکرد يا جدي ميگفت نميدونم گفتم خره حاجي ميخواد تف کنه گفت بريز داخل که يه دفه باتمام فشار خالي شدم که مینا گفت سوختم چي بود منم با بي حالي گفتم اب جوش بود چون اب گرم کنم روشن بود بعد بي حال کيرمو در اوردم خوابيدم کنارش 10دقيقه خوابيدم که گف رامين بخدا دوستت دارم ولي محمد حسين دوستمو ميگفت اومده خواستگاري قرآني بهم داده نميتونم جواب رد بدم بهش ولي تو هروقت بخواي ميام باهات سکس ميکنم گفتم منم دوست دارم گفتم ديدي دروغ نگفتم که من عالمو ادمو مي گايم گفت آره باورم شد بعد پاشديم لباسامونو پوشيدم رفتيم بيرون که نادرو مینا منو بزور بردن بيمارستون دستمو بخيه زدن بعد منم مینارو بردم يه سوتين با يه عروسک براش گرفتم بد رسونمش خونه الان چندروزه که عقد کرده از اون سکس اول تا امروز چندبار ديگه باهم سکس داشتيم….خاطرم خوب بود يا بد ببخشيد بهم نظر بدين دوستان ..دوستان اگه کمو زیادی شد به بزرگی خودتون ببخشید..دوست دار شما (ramins2s)

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *