سلام به همه بچه های سایت داستان سکسی من هادی هستم.این خاطره برمیگرده به سال گذشته.این واقعیته امیدوارم خوشتون بیاد بچه ها خواهشن فحش ندید.اما داستانروز پنجشنبه بود که گوشیم زنگ خورد وقتی گوشی رو جواب دادم حسین بود(حسین بهترین دوستم و دوست فابریک من بود)من منتظر این تماس بودم چون که قرار بود که با لیلا و زهرا به بیرون از شهر برویم.(زهرا دوست دختر حسین بود.راستی ما شیراز زندگی میکنیم)من رفتم حموم به سر و وضع خودم رسیدم و بعد از آماده شدنم حسین با ماشین من که دیشب داده بودم دستش اومد دنبالم وقتی جلوم وایساد خشکم زد،بله زهرا و لیلا و یه پسر دیگه جلو نشسته بود که فهمیدم من دیشب با لیلا قهر کرده بود ولیلا به خاطر یه مسئله کوچیک با من کات کرده بود و من به خاطر حسین گذاشتم که لیلا با ما بیاد سپیدان،من رفتم و نشستم کنار حسین و اون مرده که اسمش اصغر بود رفت کنار لیلا نشست. حدود یک ساعت رسیدیم سپیدان و بعد به طرف آبشار مارگون حرکت کردیم بعداز نیم ساعت رسیدیم و وسایل رو پیاد کردیم و بعد رفتیم اب بازی کردیم و با لباس خیس برگشتیم پیش ماشین وبعداز خشک شدن به سمت خونه برادر حسین حرکت کردیم حدود ساعت نه و نیم شب بود رسیدیم اونجا و من و حسین و زهرا جدا جدا رفتیم حموم ولی لیلا و اصغر با هم رفتن من خیلی اعصابم خیلی خرد شد چون اصغر لیلا رو بغل کرد و رفت و تو راه از هم لب میگرفتن.(من تو ماشین به همشون گفتم خبری از سکس کردن نیست)بعد از حموم تا ساعت دو شب زدیم و رقصیدیم وهمه رفتیم که بخوابیم توی اون خونه سه تا اتاق خواب بود زهرا حسین رفتن توی اتاق و لیلا و اون دوست پسر لاشیش رفتن یه اتاق دیگه و من هم رفتم توی اتاق حسین خوابیدم.حدود ساعت دو و نیم شب بود که یه اس اومد که نوشته بودکسکیش هادی از این به بعد نبینم نگاه لیلا کنی.شماره ناشناس بود وقتی زنگ زدم گوشیش خاموش بود وقتی نگاه به شماره کردم فهمیدم که اصغره خیلی اعصابم خرد شده بود همین که اومدم برم تو اتاقشون حسین و زهرا اومدن تو اتاق من.حسین گفت تو اتاق اصغر اینا صدا میاد وقتی ما رفتیم سمت اتاقشون دیدیم که بله هر دوتاشون لختن و آقا اصغر بی بی جنده لاشی پرده لیلا رو زده وتخت خونیه حسین که حسابی اعصابش خرد بود رفت داخل اتاق که کیر اصغر تو کس لیلا خشک شد من هم رفتم داخل گرفتیم اصغر رو در حد مرگ زدیم ولخت انداختیمش از خونه بیرون.(من و حسین باهم یه باشگاه بدنسازی رو اداره میکنیم که توی ستارخان هستش که اگه بچه های سایت داستان سکسی بیان خیلی خوشحال میشم)حسین میخواست لیلا رو لخت بندازه بیرون که من و زهرا جلوش رو گرفتیم و گفتیم که زشته وقتی که لیلا لباس پوشید ولباس اصغر رو هم برداشت و زهرا با یه تیپا محکم لیلا رو بدرقه کرد به بیرون.بعد ها فهمیدم که لیلا و اصغر عروسی کردن.امسال هم توی تیر ماه عروسی حسین و زهرا بود که خرج عروسی رو من دادم.امیدوارم از داستان من خوشتون اومده باشه.راستی اسم باشگاه قهرمانان هستش خوشحال میشم شما هم به اونجا بیایدنوشته هادی
0 views
Date: November 25, 2018