داستان بی نهایت (1)

0 views
0%

اون شب طبق معمول حدود ساعت نه شب بود که از باشگاه میومدم خونه. خیلی خسته بودم و چون چند روز هم غیبت داشتم یه مقدار سنگین تر کار کرده بودم تا هیکلم از رو فرم نیوفته. پله های اپارتمانم رو یکی یکی اومدم بالا. کلید رو توی قفل انداختم و قبل از اینکه بچرخونم دیدم در یهو باز شد. یه مقدار جا خوردم ولی وقتی صورت خندان و تپلی پریسا رو دیدم که از شوکه شدنم خنده ش گرفته لبخندی زدم و وارد خونه شدم. پریسا طبق معمول همیشه یه تاپ و شلوار استرج مشکی پوشیده بود که بدن سفید و تپلش رو جمع و جورتر نشون میداد. وقتی درو پشت خودم بستم دستشو دورگردنم حلقه کرد و لباشو محکم رو لبام گذاشت. یه لحظه پایان خستگیم در رفت و حس کردم یه جون دوباره گرفتم. پس از چند لحظه که لباشو از رو لبم برداشت یه نفس عمیق کشیدم و گفتم چته دختر نفسم بند اومد بذار بیام تو بعد خفه م کن. دوباره خندید و گفت اخه منتظرت بودم. یه نگاهی بهش انداختم. مثل همیشه شاد و بشاش بود. چشمای روشن و موهای خرماییش با پوست سفید بدنش کاملا همخونی داشت. قدش از من کوتاهتر بود یه مقدارهم تپل و توپر. عاشق نگاه کردناش بودم مخصوصا وقتی با یه عشوه خاصی بهم زل میزد. دختر ساده و مهربونی بود که همه چیز تو دنیا براش جالب بود. ساکم رو از دستم گرفت و پرسید اب میخوری. گفتم اره دارم میمیرم از تشنگی سریع رفت تو اشپزخونه و با یه لیوان اب برگشت. وقتی اب خنک رو خوردم انگار نیرویی تازه گرفتم. لیوان رودادم دستش و درحالی که با دستم کون سفت و درشتش رو فشار میدادم یه بوسه از لپش کردم. هروقت که میخوام ببوسمش وسوسه میشم که لپشو گاز بگیرم واسه همین همیشه حواسش جمعه. ولی ایندفعه همچین قصدی نداشتم.پرسیدم فرزانه کجاست و به سمت اتاق خواب راه افتادم. پریسا درحالی که هیکلش رو روی کاناپه ولو میکرد گفت طبق معمول رفته حموم. درحالی که لباسامو در میاوردم گفتم ای پدر مگه نمیدونه که این موقع من همیشه از باشگاه میام باید دوش بگیرم. پریسا با شیطنت جواب داد شاید واسه همین میپره تو حموم. لباسامو کامل دراوردم و با یک شرت رفتم پشت در حموم. صدای دوش اب میومد. چند ضربه به در زدم و درو باز کردم. توی اون فضای بخارگرفته اندام باریک و کشیده فرزانه رو دیدم که پشت به در زیر دوش داره یه ترانه رو زمزمه میکنهمیخوام تورو ببینم نه یکبار نه صد بار به تعداد نفسهام… اصلا متوجه نشد که درو باز کردم. یه مقدار همونطور نگاش کردم. واقعا جذاب بود. اب روی شونه هاش سر میخورد و روی باسن گرد و ورزشکاریش میریخت. پوست بدنش سبزه روشن بود و نسبت به پریسا لاغرتر و بلندتر بود. وقتی درو پشت سرم بستم یه کم ترسید و سریع برگشت ولی تا منو دید یه نفس به ارومی کشید و گفت تویی سیاوش ترسیدم چرا اینطوری میای تو. گفتم منکه در زدم تو نشنیدی نیز اصلا هم نمیدونستی که من الان میخوام بیام. همونطور که زیر دوش بود یه لبخند شیطنت امیز زد و گفت خیلی خودتو تحویل میگیریا. من دیگه کارم تموم شده داشتم میرفتم. ایندفعه با دقت نگاهش کردم سینه های گرد و رو به بالاش زیر دوش اب تکون میخورد و منو به چالش میطلبید. نگاهمو اروم به پایین سر دادم به لای پاهاش که کس بدون مویی رو پنهان کرده بود. کم کم حس کردم که کیرم داره از زیر شرت بلند میشه. فرزانه همونطور که به برجستگی زیر شرتم زل زده بود گفت چشماتو درویش کن بچه فیلم سینمایی که نگاه نمیکنی مگه نمیگی میخوای دوش بگیری خب بیا دیگه من دارم میرم. وخواست که از کنار من رد بشه. دستم رو انداختم دور کمرش و درحالی که میچسبوندمش به خودم چرخیدم طرف دوش اب. لباشو گرفتم تو لبم و شروع به میک زدن کردم. اب دوش از سر و صورتمون جاری بود و همزمان با خوردن لبش وارد دهنم میشد. موهای بلند اب خوردهش تا روی کمرش میرسید. شکم و سینه هاشو چسبیدم به خودم و توی چشمای قهوه ایش که شهوت توش موج میزد نگاه کردم. دوتا دستامو از پشت رو لمبه های کونش گذاشتم و بیشتر چسبیدم به خودم. با این کارم فرزانه هم بیکار نموند و دستاشو روی دوطرف کمرم گذاشت و شرتم رو اروم طوری کشید پایین که کیر راست شدم رو اذیت نکنه. همیشه ازین دقت نظرش خودشم میومد. مثل خودم حواسش بود که توی رفتارش خشونت به خرج نده. میدونست که برعکس خودش من عاشق سکس ملایمم. وقتی شرت اب خورده و خیسم رو دراورد کیر سیخ شده مو گرفت تو دستش و مثل کسی که واسه اولین باره داره کیر میبینه براندازش کرد. اروم نشست و زیر دوش اب که هنوز باز بود کاملا شستش. یه کم مالید و انگشت کرد به صورتش و درحالی که چشماشو بسته بود تا اب واردشون نشه شروع به خوردن کرد. دلم نمیخواست ابم زود بیاد و میخواستم زودتر برم سراغ کردن کسش. میدونستم که واسه لاس زدن و عشقبازی وقت زیاد داریم واسه همین بلندش کردم و یه لب محکم از لبش گرفتم. اروم برگردوندمش فهمید و خودش دولا شد و دسته های شیر حموم رو گرفت. اب هنوز باز بود و با ریزشش روی بدنمون باعث میشد که بیشتر لذت ببریم. کونش رو تا اونجا که میتونست به بیرون قمبل کرد و پاهاشو باز کردو کس سبزه ش از لای پاش بیرون زد. نشستم و با دستم لای کسش رو باز کردم. اب شرشر روی کمرش میریخت و از لای کسش رد میشد. زبونمو روی کسش کشیدم این حرکتم باعث شد کمرش رو یه تکون بده. چندبار دیگه این کارو تکرار کردم بازهم همراه لیسیدنش اب دوش وارد دهانم میشد. حس کردم بیش از اندازه اب خوردم. یه کم دیگه زبونم رو وارد کسش کردم و بلند شدم واماده برای کردنش. دوطرف کونش رو از هم باز کردم تا کیرم راحت تر وارد کسش بشه. به خاطر باز بودن اب، ترشحاتی که باعث روانتر شدن کسش میشد پاک شده بود و این موضوع کردنش رو سخت تر میکرد. میدونستم که مجبورم بدون نوازش کیرم رو وارد کسش کنم. فرزانه هم که اینو فهمیده بود سرش رو پایین گرفته بود و منتظر بود. وقتی کسش رو کاملا باز کردم سر کیر کلفتم رو به ارومی وارد کردم و فشار دادم. خیلی راحت تر از اونی که انتظارش رو داشتم داخل رفت. ولی با این حال درد ناشی از ورود کیر باعث شد که سرش رو بالا بیاره و یه اه هوسناک بکشه. توی کسش داغ بود. پس از چند لحظه شروع به تلمبه زدن کردم. از پشت اندام قشنگش رو نگاه میکردم. اب دوش روی کمرش میریخت و از روی کیرم که توی کسش عقب جلو میرفت رد میشد و به زمین میریخت. موهاشو گرفتم و سرش رو بالا اوردم. با اینکار یه مقدار خشونتی که میدونستم توی سکس دوست داره و من بیشتر مواقع ازش دریغ میکردم رو چاشنی کردنم کردم.لحظات لذتبخشی رو میگذروندم. همیشه عاشق سکس توی حموم و مخصوصا زیر دوش بودم. فرزانه هم که اینو میدونست اکثر مواقع منو توی این موقعیت قرار میداد. توی همین حس و حال بودم که حس کردم دوتا چیر نرم اروم خورد به پشتمو همزمان دوتا دست تپل دور شکمم حلقه شد. یه چند ثانیه ای طول کشید تا بفهمم چه اتفاقی داره میفته. وقتی متوجه شدم و اروم برگشتم به پشت سرم نگاه کردم بدن سفید تپل و بلورین پریسا رو دیدم که لخت لخت داره خودشو میچسبونه بهم. اینقدر توی سکس با فرزانه غرق شده بودم که یادم رفته بود پریسا هم بیرون حمومه. نمیدونم چند دقیقه داشت مارو از پشت سر نگاه میکرد. توی همون حالت درحالی که کیرم رو توی کس فرزانه عقب جلو میکردم سرم رو به طرف پریسا چرخوندم ولبای قرمز و قلوه ایشو توی لبم گرفتم و شروع به خوردن کردم. دستمو از دور کمر فرزانه برداشتم و اروم بردم لای پای پریسا و کس نرم و تپلش رو که نوک چول قرمزش زده بود بیرون رو مالیدم. تازه اون موقع بود که فهمیدم کسش چقدر خیسه و معلوم شد که ما اینقدر تو حال خودمون بودیم که اصلا متوجه نشدیم که پریسا کی وارد حموم شد. فرزانه که کندشدن حرکتم رو دید برگشت و پریسا رو نگاه کرد. نیشش باز شد و درحالی که با ضربه های من نفس نفس میزد گفت چیه بدذات نتونستی تحمل کنی فقط من فیض ببرم. پریسا هم در حالی که سعی میکرد از پشت تخمامو توی دستش بگیره گفت خوبه حالا همیشه توی حموم واسه توئه. تو تختخواب هم که تا میام کاری کنم میپری وسط و میگی منم بازی. پریدم وسط حرفشون و گفتم بسه پدر دعوا نکنین اینقدر هست که دوتاتون رو سیر کنه و با یک حرکت پریسارو کشوندم کنار خودم زیر دوش. سینه های نسبتا بزرگش رو توی دستم گرفتم و درحالی که به حرکت عقب جلو توی کس فرزانه ادامه میدادم کردمش توی دهنم. دیدن تن و بدن سفید و سکسی پریسا خیلی بیشتر به وجدم اورد. با اینکه بدنش پر بود ولی زیاد چاق نبود. رونای سفید و قشنگی داشت و کونش هم از روی کمرش به بالا باریک میشد. یه دستم رو روی کونش گذاشتم و دست دیگرمو بردم لای کسش. لبهامو روی لبای سرخش گذاشتم و همزمان با مالیدن کسش شروع به میک زدن کردم. حواسم بود که کیفیت کردن کس فرزانه رو هم کم نکنم. دیگه نتونستم طاقت بیارم و حس کردم که دارم ارضا میشم ولی قبلش سریع کیرم رو بیرون کشیدم تا مانع بشم. خوشبختانه به موقع اقدام کرده بودم. ریزش اب دوش که دیگه کم کم داشت سرد میشد باعث شد که ابم برگرده. میدونستم که در این حالت تا مدتی دوباره طول میکشه که به مرز ارضا برسم. فرزانه که ازین پوزیشن خسته شده بود سرپا شد و ایستاد. کش و قوسی به بدنش داد و نگاهی به من کرد که داشتم با حرص لب پریسا رو میخوردم. به حالت اعتراض گفت باز تا پریسا رو دیدی منو ول کردی. نخواستم که فرزانه رو ناراحت کنم. واسه همین برگشتم طرفشو تکیه دادمش به دیوار و پای راستش رو بلند کردمو کیرم رو کردم توی کسش. چشماشو بست و یه اخ کوچیک گفت. اونم مثل اینکه از دیدن پریسا به وجد اومده بود با چندتا ضربه محکم خودشو محکم چسبوند بهم و با لرزش خفیفی ارضا شد. اروم کیرمو ازکسش کشیدم بیرون و برگشتم طرف پریسا که داشت کشس رو میمالید و مارو نگاه میکرد. کشیدمش طرف خودم و زیر دوش اب چسبیدم به خودم. پایان بدنش رو خیس کردم. دوش اب رو که دیگه داشت سرد میشد بستم و لبای قرمز وقلوه ای پریسا گرفتم تو دهنم سینه های گرد و تپلش رو چسبیدم به سینه های خودم. تن و بدنش یه تیکه اتیش بود با اینکه زیر دوش رفته بود ولی بازم داغ بود. توی همون حالت دستامو زیر کسش بردم و یکی از باهاشو بلند کردمو کیرمو روی کسش کشیدم. چشماش رو بسته بود و سرش رو بالا برد. میدونستم که پرده داره و نمیشه مثل فرزانه باهاش حال کرد. واسه همین برش گردوندم اونم و مثل فرزانه شیر اب حموم رو گرفت و کونش رو طرف من قمبل کرد. از دیدن کونش توی اون زاویه کیرم که تواین فاصله یه مقدار شل شده بود دوباره شق شد. واقعا از پشت زیبا بود. دستم رو به ارومی رو کمر و لمبه های خوش تراش کونش کشیدم باز کردم. سوراخ کون قهوه ای کمرنگش رو که بالای کس قلمبه شده خودنمایی میکرد با انگشت شصت مالیدم. به قدری کس قشنگی داشت که وسوسه شدم کیرم روتا ته بکنم توش. فرزانه یه مقدار اونطرف تر روی یک چهارپایه پلاستیکی نشسته بود و درحالی که کسش رو میمالید با چشمای خمارش مارو نگاه میکرد متوجه نگاه و تامل من روی کس پریسا شد و در حالی که اخم کرده بود به صدا دراومد هوووووم چیکار میکنی؟ یه نگاه بهش کردم و گفتم بدچیزیه لامصب. پریسا که اینارو دید برگشت و تو همون حالت گفت قرارمون فقط کون بودا. پیش خودم گفتم حالا اگه قرارمون از کس بود عمرا قبول نمیکرد کون بده. کیرم رو روی کسش مالیدم و به پیش ابش که پایان کسش رو خیس کرده بود اغشته کردم. واسه همین بود که دوش اب رو بستم چون کارم رو برای کردنش سختتر میکرد. یه مقدار کیرم رو روی سوراخ کونش مالیدم و در حالی که قبلش شصتم رو تا یه بند فرو کرده بودم توش اماده کردنش شدم. کیرم رو اروم فرو کردم یاد روز اولی افتادم که میخواستم کونشو بکنم. واقعا تنگ و بکر بود. الان هم با اینکه خیلی وقته ازون روز میگذره بازهمون تنگی رو داره. کلاهک کیرم که وارد کونش شد خودش رو منقبض کرد. با دست یکی روی کونش زدم و گفتم خودتو شل بگیر دختر. سرش رو اورد بالا و لباشو گاز گرفت و خودشو اروم داد عقب. همیشه همین کارو میکرد تا کمتر دردش بیاد. وقتی تا ته رفت حس کردم که دور کله کیرم رو با یه حلقه تنگ محاصره کردن. یه کم تو همون حالت موندم تا جاباز کنه. وقتی خودش شروع به عقب جلو کردن کرد منم باهاش همراهی کردم. با هرضربه یه موج روی کون و کپلش ایجاد میشد. کمرش رو نوازش کردم و با ناخنهام روی کونش میکشیدم. میدونستم این کار دیوونه ش میکنه. موهای پشت سرش رو دور ذستم حلقه کردم و سرش رو به بالا گرفتم. پریسا برعکس فرزانه از خشونت خوشش نمیومد وبرعکس عاشق ناز و نوازش بود. واسه همین بدم نمیومد یه مقدار اذیتش کنم. روی کمرش خم شدم و زیر گوشش نجوا کردم چیکار داری میکنی. درحالی که چشماشو بسته بود تو همون حالت گفت دارم کووون میدم. گفتم کون دادن رو دوست داری. با ناله جواب داد اررررررره. موهاشو کشیدم و راستش کردم. تو این حالت لمبه های کونش بسته میشد و کیرم وسطش فشرده تر میشد. حس کردم نهایت لذت رو ازین حالت میبره. فرزانه که دید دارم خشونت رو چاشنی کردنم میکنم بلند شد و اومد طرفم. در حالی که سینه های اویزون پریسا رو فشار میداد رو به من گفت چرا واسه من اینطور خشن رفتار نمیکنی و نوک سینه پریسا رو لای انگشتش فشار داد. پریسا که کونش تنگتر شده بود از درد به خودش پیچید. فرزانه دستش رو پشت گردنم گذاشت و یه لب محکم ازم گرفت. دیگه خسته شده بودم. حس میکردم که کمرم داره درد میگیره. اگه ورزش مداوم و تغذیه خوب نبود تا اینجا دووم نمیاوردم. فرزانه سرش رو لای سینه های پریسا کرد و شروع به خوردنشون کرد. گاهی هم با شیطنت و بدجنسی نوکشون رو گاز میگرفت. گفته بودم که عاشق سکس خشنه و حالا میخواست که پریسا رو مورد لطف خودش قرار بده. همونطور که کیرم توی کون پریسا تلمبه میزد فرزانه نشست بین پاهاش و شروع به خوردن کسش کرد و البته با چاشنی خشونت. پریسا دیوانه وار نفس نفس میزد و ناله میکرد. صداش توی فضای بسته حموم اکو میشد. به طوری که اگه کسی ازبیرون میشنید فکر میکرد که ارواح خبیثه توی حموم رخنه کردن. این حالت دیگه رمقی واسم نذاشت و خودم رو که تا اون موقع سعی کرده بودم نگه دارم شل کردم و همزمان با لرزشهای خفیف پریسا اب کیرم رو با فشار توی کونش خالی کردم ودل دل زدن کیرم رو توی کونش حس میکردم. چند لحظه توی همون حالت موندم و اروم کیرم رو از کونش کشیدم بیرون. این حرکت باعث شد که ابم از کونش روی رونش بریزه. فرزانه که بین پاهای پریسا بود شروع به لیسیدن و زبون زدنشون کرد. دیگه داشتم از پا میفتادم. خیلی وقت بود که سه نفری توی حموم به این صورت ایستاده سکس نداشتیم. معمولا سکسهامون رو کاناپه یا تخت خواب انجام میشد.دوش اب رو باز کردم و کون و کپل پریسا رو شستم. فرزانه هم بلند شد و سه نفری رفتیم زیر دوش. پریسا که هنوز حالش جا نیومده بود سرش رو روی شونه هام گذاشت و فرزانه هم توی بغلم اروم گرفت. منم یه دستم رو روی کون پریسا گذاشتم و دست دیگه رو روی کون فرزانه. سرمو رو به بالا گرفتم برخورد اب دوش روی صورتم خستگیمو کمتر میکرد. توی همون حالت به روزی فکر میکردم که با این دوتا فرشته اشنا شدم و روابطمون شروع شد…روی کاناپه نشستم و دارم تلویزیون نگاه میکنم. برنامه های خسته کننده ای که میون انبوهی از اگهی های تبلیغاتی پخش میشه. نمیدونم اگه این ماهواره رو هم نداشتیم چیکار میکردیم. از صبح که یا کلاسیم یا سرپروژه های مختلف. همه دلخوشیم اینه که بیام خونه و اوقاتمو با فرزانه و سیاوش بگذرونم. گفتم سیاوش.. نمیدونم چرا دیر کرده هر شب تا این موقع دیگه خونه رسیده بود. فرزانه که تا اومد رفت حموم دوش بگیره. میدونم که دوش گرفتن بهونه شه. منتظره تا سیاوش بیاد و تو حموم باهاش حال کنه. همیشه همینطوریه. تو خونه طوری لباس میپوشه که رو وسوسه ش کنه. خب البته حق داره. هرچی باشه اول اون باهاش دوست شد و بعد من بهشون اضافه شدم. نمیدونم چطور شد که به اینجا رسید. یه دوستی سه نفره که هیچ کجای دنیا نمیشه نمونه شو پیدا کرد.با سیاوش توی یک تور مسافرتی اشنا شدیم. نه این تورهایی که هدفشون فقط وقت گذرونیه و نشون دادن جاذبه های توریستی شهرهای مختلف. یه تور تفریحی توی یکی از شبکه های اجتماعی ایرانی. مدتی بود که من و فرزانه عضو این شبکه اجتماعی شده بودیم و کلی هم فعالیت میکردیم. من و فرزانه دوران دانشجویی باهم اشنا و خیلی زود باهم صمیمی شدیم. هردومون هم اهل شهرستان که واسه دانشگاه اومده بودیم تهران. برای همین از خیلی لحاظ شبیه بهم بودیم. توی کلاس همیشه پیش هم مینشستیم و همه جا باهم میرفتیم. کم کم یه رابطه رومانتیک بین ما شکل گرفت. به طوری که خیلی ها بهمون حسادت میکردن و پشت سرمون حرفهای مزخرف میزدن. مخصوصا پسرهایی که دستشون رو ازمون کوتاه کرده بودیم چو انداخته بودن که این دوتا همجنسبازن. کلی به این حرف میخندیدیم. البته یه جورایی بدمون نمیومد که دیگرون مخصوصا پسرا اینجوری فکرکنن. حداقل از مزاحمتها و ورورهای بیخودیشون تو دانشگاه راحت بودیم. ولی قیافه دخترها دیدن داشت وقتی مارو باهم میدیدن. خیلیاشون طرف ما نمیومدن و اونهایی هم که لزبین بودن سعی میکردن که خودشون رو به ما بچسبونن. که البته مشخصه که از هر دوگروه جدا خودمون رو دور نگه میداشتیم. سال اول رو که توی خوابگاه مزخرف دانشجویی گذروندیم تصمیم گرفتیم واسه سال دوم دونفری یه خونه اجاره کنیم. به سختی ولی هرجور که شد یه اپارتمان نقلی گرفتیم و یه مقدار هم وسیله جمع و جور کردیم باهم زندگی دانشجویی رو شروع کردیم. من فرزانه رو رومانتیک دوست داشتم و اونهم همینطور. شبها توی بغل هم میخوابیدیم و از جیک و پیک هم باخبر بودیم. ولی نه من و نه اون هیچوقت حس همجنسگرایی نسبت بهم نداشتیم. اتفاقا همیشه باهم مخ پسرا رو میزدیم. اکثر وقتها هم واسه خنده دو به دو با یه پسر و دوستش دوست میشدیم و بعد از اینکه می تیغیدمشون باهاشون بهم میزدیم. داشتم میگفتم که توی این گروه اینترنتی یه گروهی بود که هر هفته تورهای تفریحی ترتیب میداد و هزینه هاشم نسبت به تورهای مسافرتی خیلی کمتر بود. ماهم هرهفته روزهای جمعه هماهنگ میکردیم باهاشون میرفتیم. دیگه تقریبا با مدیر گروه و بقیه بچه ها اشنا شده بودیم. توی یکی از همین تورها چندتا دخترو پسر رو دیدیم که از رابطشون معلوم بود خیلی باهم صمیمی و دوست هستن و مشخص بود که خیلی وقته که همو میشناسن. حدود سه تا پسر و چهار تا هم دختر. همشون هم دور یه پسر خوشتیپ و خوش هیکل به اسم سیاوش جمع میشدن و توی یه اتوبوس واسه هم جا میگرفتن. بچه های خوب و منطقی به نظر میرسیدن. نه مثل خیلیا بی جنبه و لاشی بازی در میاوردن و نه ضدحال و عنق. غذاشون رو باهم میخوردن و بزن و برقصشون هم باهم بود. خیلی دوست داشتیم که یه جورایی بهشون نزدیک بشیم. ولی مثل اینکه اونها هم از رابطه صمیمی من و فرزانه فکرای بد میکردن. بعد از چند هفته دوباره گروهشون رو دیدیم. ایندفعه با فرزانه هماهنگ کردیم که خودمون رو یه جوری باهاشون اشنا کنیم. واسه همین توی همون اتوبوسی که چندنفرشون جا گرفته بودن سوار شدیم. این دفعه دوتا دختر و دوتا پسر نشسته بودکه یکیشون همون سیاوش بود. رفتیم اخر اتوبوس روی دوتا صندلی بشینیم که یهو یکی از اون دخترای گروهشون گفت ببخشید خانومم اینجا جای کسیه. فرزانه گفت خب ماهم کسی هستیم دیگه. اون دختره خواست دوباره چیزی بگه که ایندفعه سیاوش گفت اشکال نداره ندا. بعد رو به ما گفت بفرمایید بشینید. فرزانه هم با یه نگاه شیطنت امیز گفت ممنونم و نشست سمت پنجره و منم نشستم پهلوش. اون دختره که اسمش ندا بود و معلوم بودکه خیلی حالش گرفته شده دزدکی بهمون چشم غره میرفت. اینو موقعی که برگشتم تا پست سرم رو نگاه کنم فهمیدم. توی همین حین نگاهم به سیاوش افتاد که کنار یه پسر دیگه نشسته بود.حق داشتن که همه دورش جمع میشدن. پسر قدبلند و خوشتیپی بود. موهای مشکی و روغن زده براق چشمهای مشکی و ابروهای پرپشت مردونه داشت از هیکلش معلوم بود که ورزشکاره. یه پیراهن کمر کرستی تنگ پوشیده بود که بازوهای ورزیده ش توی استین کوتاهش خودنمایی میکرد. دکمه های پیرهنش هم تا روی سینه باز بود. یه گردنبند طلایی هم گردنش بود. با یه شلوار جین ابی رنگ. از نگاه های گاه و بیگاه فرزانه فهمیدم که بدجوری چشمش رو گرفته. این موضوع رو ندا هم فهمیده بود و چپ چپ نگاهمون میکرد. از بقیه نفرات گروهشون فقط یه دختر دیگه اومد وقتی مارو جای صندلیشون دید تعجب کرد. ولی با اشاره سیاوش چیزی نگفت و اتوبوس بعد از حدود نیم ساعت راه افتاد. اونروز قرار بود بریم تنگه واشی. یه منطقه تفریحی سمت دماوند. از جاذبه های توریستیش رودخونه ای بود که از بین دوتا تخته سنگ عبور میکرد. به طوری که برای گذشتن و رسیدن به محل اتراق راهی جز رفتن از میان رودخونه وجود نداشت. واسه همین همه مجبور بودن که با دمپایی و همونطور با لباس به اب بزنن. با اینکه وسط تابستون بود ولی هم جریان اب زیاد بود و هم سرمای اون. وقتی از اتوبوس پیاده شدیم بچه های گروه سیاوش بلافاصله باهم جمع شدن و به سمت رودخونه راه افتادن. من و فرزانه هم دونفری کوله هامون رو برداشتیم و به همراه بقیه نفرات دنبالشون راه افتادیم. وقتی به اب زدیم حس کردم که سرمای اب تا مغز استخون پام نفوذ کرده. مسئول تور که یه پسر جوان بود مدام سفارش میکرد که مواظب دمپاییا و همینطور راه رفتنتون باشید چون اگه توی اب بیفتید به سختی میتونین خودتون رو کنترل کنین. من و فرزانه دست همو محکم گرفتیم و زدیم به اب. عمق زیادی نداشت. نهایت تا بالای زانو بود. البته هرچی جلوتر میرفتیم تا روی کمرمون هم میومد. سیاوش و بچه های گروهش جلوتر از همه حرکت میکردن و گهگداری هم پشت سرشون رو نگاهی مینداختن. بقیه نفرات تور هم چند به چند مشغول راهپیمایی توی اب بودن. خنکای اب توی اون گرما واقعا لذتبخش بود. با اینکه لباسمون تا بالای زانو خیس شده بود ولی بدنمون به سرمای اب عادت کرده بود. دیگه به وسطهای راه رسیده بودیم و تقریبا تاکمر توی اب بودیم. پشت سرم رو نگاه کردم و دیدم که بقیه هم مثل ما توی اب هستن. خانم و مرد و دختر و پسر و پیر و جوون همه توی اب بودن. یه لحظه خنده م گرفت و به فرزانه گفتم اخه مگه مجبور بودیم بیایم اینجا که اینطوری گیر بیفتیم. فرزانه هم که ازین موقعیت ما هم عصبی شده بود و هم خنده ش گرفته بود گفت همینو بگو ماهم بیکاریما…هنوز این حرف کاملا از دهانش خارج نشده بود که یهو یه تخته سنگ که زیرپاش بود لغزید و سر خورد توی اب. منهم چون دستش رو محکم گرفته بودم کنترل خودم رو از دست دادم و باهاش افتادم تو اب. فرزانه که ترسیده بود بلند داد زد ااااای کمممممک.. کوله پشتی و کیف و همه وسایلمون روی اب شناور شده بود توی بدموقعیتی گیر افتاده و واقعا مستأصل شده بودیم. چند نفر از پسرایی که پشت سرمون بودن و از اول روز زاغمون رو چوب میزدن فردین بازیشون گرفت و خواستن خودشون رو به ما برسونن ولی فاصله شون از ما خیلی بود. توی همین هیر و بیر بود که حس کردم یه دست مردونه قوی دور کمرمو گرفت چسبوند به خودش. وقتی به خودم اومدم دیدم سیاوش با یه دستش منو گرفته وبا دست دیگرش هم بازوی فرزانه رو. بلند فریاد زد اروم باشین گرفتمتون. بعد روبه پسری که همراهش بود فریاد کشید شاهین کوله پشتیشون رو بگیر. همون پسری که توی اتوبوس کنار سیاوش نشسته بود سریع کوله و بقیه وسایلمون رو که روی اب غوطه ور بود گرفت. توی این فاصله من و فرزانه تونستیم سرپا وایسیم وخودمون رو کنترل کنیم. سیاوش وقتی دید که سرپا شدیم گفت حالتون خوبه. میتونین راه برین. من گفتم خوبم اره میتونم. ولی فرزانه که پاش رو سنگ سر خورده بود نمیتونست واسه همین دستشو دور کمر سیاوش انداخت. اونم منو رها کرد و زیربغل فرزانه رو گرفت و اروم شروع به راه رفتن کردن. بالاخره وقتی بعد از حدود نیم ساعت پیاده روی توی اب به اونور رودخونه رسیدیم پایان لباسامون تا زیر گردن خیس اب بود. بی رمق و خسته کنار هم روی زمین نشستیم. حال روز فرزانه از من خیلی بدتر بود. پای راستش از مچ پیچ خورده بود و نمیتونست درست راه بره. بقیه نفرات هم کم کم از رودخونه بیرون اومدن. شاهین کوله و کیف و بقیه وسیله هامون رو که از اب گرفته بود رو برامون اورد. بقیه بچه های گروه سیاوش اومدن و دورمون حلقه زدن. ندا همون دختری که توی ماشین دیدیمش اومد جلو نشست روبروی فرزانه و ازش پرسید حالت خوبه.؟ فرزانه هم که حوصله غمیش اومدن این دختره رو نداشت با بی حوصلگی جواب داد بهترم. سیاوش که اوضاع ما رو اینطوری دید گفت خیلی خب بهتره راه بیفتیم از بقیه عقب نمونیم و رو به ما گفت وسیله هاتون رو بردارین با ما بیاین. با این وضع مطمئنا چیزی واسه خوردن ندارین. سپس کوله هامون رو به همراه شاهین برداشت. منم بلند شدم و زیر بغل فرزانه رو گرفتم کمکش کردم تا سرپا وایسه و دونفری لنگ لنگان پشت سر سیاوش و گروهش راه افتادیم….ادامه …نوشته شاهین silver_fuck

Date: November 25, 2018

One thought on “داستان بی نهایت (1)

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *