داستان لز بودن من

0 views
0%

سلام دوستان.من مهسا ام.19 سالمه.اين خاطره كه ميخوام بگم واستون عين واقعيته.واسه همين شايد واسه طرفداراي هاردسكس زياد جالب نباشه.واسه كسايي مي نويسم كه واقعيت دوست دارن…بگذريم.ماجرا از اولين روز دبيرستان رفتن من شروع شد كه يه دختريو ديدم به اسم مريم كه توجهمو جلب كرد.مريم خيلي ناز بود و خوش استيل.نميدونم چي شد كه يهو عاشقش شدم تو نگاه اولتصميم گرفتم كه باهاش دوست شم.از اونجا كه من آدم اجتماعي و شوخي هستم خيليا بودن كه ميخواستن باهام باشن اما من مريمو ميخواستم. . .ولي اون اصلا منو نميديدبا همه حرف ميزد جز من.دلو زدم به درياو رفتم جلو خودمو معرفي كردم و باهاش دادم و شمارشو گرفتم.اونم باهام دست داد واي دستاش چقد لاغر بودن. . .يه حسي بم دست داد كه تا حالا اونجوري نشده بودم.دوس داشتم اون مال من شهشايد باور نكنيد ولي مي خواستم باهام ازدواج كنهاز روز به بعد ديگه گچ دوست پسر واسم معني نداشتشب و روزم مريم بود.اما اگه اون دوست پسر داشت چي؟شمارشو برداشتم و بهش ميس زدم اونم جواب دادواي با اون صداي نازش موهام سيخ شد.مريم من بود…گفت شما؟گفتم مهسام نشناختي؟گفت آهان تويي.كاري داشتي؟گفتم نه همينجوري زنگيدم.يه سوال بپرسم مريم؟گفت دوتا بپرس.گفتم دوست پسر داري؟با يكم مكث جواب دادنه پدر من از پسرا بدم مياد.داشتم تو آسمونا سير ميكردم…حالا ديگه مال خودم بود…مريم من.يهو گفت چطور مگه؟گفتم هيچي ،با هم تفاهم داريم.چطوره با هم عروسي كنيم ها ها ها هاتندي گفت منظورت چيه؟گفتم شوخي بود.خداحافظي كردم وقطع كردم.واي خدا دوس پسر نداشتديگه زندگيم شده بود مريم.هر لحظه بايد بهش ميزنگيدم كه كجايي با كي هستي. . .يه روز واسش نامه نوشتم.گفتممريم من عاشقت شدم.ميخوام مال من باشي.نامه رو بهش دادم.خوندو خنديد.گفت دختر مگه تو دوجنسه اي؟گريم گرفت.اشكامو ديدو خنديد.گفت به خدا ديوونه اي.گفتم آره ديوونه ي توام.گفت ببين مهسا.من 2سال پيش مثه تو لز بودم.اما اون مردو من تنها موندم…حالامن نميدونم تو ميتوني جاي اونو واسم پر كني يا نه.گفتمميتونم.من عاشقتم مريم.اونم خنديدو گفت خواهيم ديد.اما يه سوال تو ذهنم بود.لز كه گفت يعني چياز اونجا كه خيلي خرخونم نميدونستم تصميم گرفتم برم تو اينترنت بسرچم.بعد از كلي گشتن،خلاصه پيدا كردم…يعني مريم همجنس باز بود؟يه كم ديگه گشتم تا يه فيلم لز گير بيارم.فيلمو كه ديدم چشام از حدقه داشت ميزد بيروندوتا خانم توي فيلم بودن يكي داشت كس اون يكيو ليس ميزدواي خيلي واسم چندش آور بوديعني مريم ازم ميخواست اين كارو بكنم؟تاشب توفكر اون فيلم بودم.فرداش كه رفتم مدرسه به مريم گفتم همه جوره پايتم.گفت بهت نميادبا اخم نگاش كردمو گفت باشه.امروز ساعت ٣ مياي خونمون؟تنهام.واي خدا مريمم ازم خواست برم خونشون.گفتم حتما ميام.از مدرسه كه برگشتم كلي به خودم رسيدم.لباس خوشگلمو پوشيدم .خلاصه زود راه افتادم تا 3 اونجا باشم.در زدم.قلبم داشت ميرفت تو شورتمدرو واكرد.واي چه جيگري شده بود…چه آرايشي…يه نيم تنه پوشيده بود…واي… رفتم تو كه يهو لباشو گذاشت رو لبامتا اون موقع كسي لبامو نبوسيده بودشروع كرد به خوردن لباممنم واسه اينكه كم نيارم لباشو به طرز ناشيانه اي خوردمواي خيلي خوشمزه بود…عين عسل…همينجوري لب رولب رفتيم تا منو نشوند رو مبل.لباشو ورداشتوشروع كرد به درآوردن لباسامراستش خجالت مي كشيدم.اما ميخواستم جلو مريم خودمو بچه خفن نشون بدمواسه همين گذاشتم لختم كنه.بعدش گفت تو نميخواي مريمتو لخت كني؟من از خدام بود تنشو ببينم.نيم تنشو در آوردم سوتين نبسته بود.وااي كه چه سينه هايي داشت…شلواركشم در آوردم.همينطورشورتشو.حالا لخت جلوم بودومن نميدونستم چيكار كنمياد فيلمه افتادم.شروع كردم به خوردن سينه هاش.واي چه خوش طعم بود…يخم آب شده بودو داشتم سينه هاشو ميخوردم اونم آه وناله ميكرد.سرمو با دستاش گرفتو گذاشت رو كسش چندشم ميشد كسشو بليسماما واسه اينكه اون لذت ببره اينكارو كردم يكم كه كسشو خوردم خوشم اومدتند تند ميخوردمو اون اهو ناله ميكردبعد از 10 دقيقه ديدم ارضا شد.بعد اومد سراغ من.منو خوابوندو يه راست رفت سراغ كسماولش قلقلكم گرفت.اما بعد خوشم اومد.واااي چه حالي داشتداشتم حال ميكردم.سينه هامو مي مالوند.خيلي زود ارضا شدم.بعد كلي لباي همو خورديم.ديگه وقت رفتن من بود.اومدم خونه ولي پایان فكرم اونجا بود.تا آخر سال من هر 2روز يه بار ميرفتم خونشون…تا اينكه سال تموم شدو كارنامه گرفتم.مهساي شاگرد اول ٦ تا تجديد آورده بوداعصابم داغون بود.يه هفته اي از مريم خبر نداشتم،گوشيو ورداشتمو بهش زنگيدم يه مرده برداشت پرسيد شما؟گفتم من مهسام.صداي مريم از اونور خط اومد كه گفتامير قطع كن.امير بش گفت ميگه مهساست.مريم گوشيو گرفتالو؟گفتم تو معلومه كجايي دختر؟گفت شما؟گفتم من مهسا ام ديوونهگفت نميشناسم مزاحم نشو.قطع كرد.بغض داشت خفم ميكرد…آرزو ميكردم خواب باشه.اما نبود…رفتم در خونشون از اونجا رفته بودن….الان فقط يه اسكلت ازم مونده.ديگه از اين دنياي نامرد خستم.اون منو با يه پسر عوض كرد…منو فروخت.خيلي ارزون.شما بگيد چيكار كنم؟چند بارم خودكشي كردم.خدا نخواست…. شما بگيد بايد چيكار كنم……ادامه …نوشته‌ عشق لزبين

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *