داستان من و خواهر میترا

0 views
0%

سلام من داریوشم و 19 سالمهمی خوام داستان سکسم رو با خواهرم میترا رو براتون بگممن و ابجیم میترا بچه های دوقلوییم که با هم به دنیا اومدیم و اولین و اخرین فرزندان خونواده ایم. از موقعی که می تونم به یاد بیارم من ابجیم با هم رابطه خیلی خوبی داشتیم و داربم هم برادر خواهر بودیم هم دوست. همه چی با هم داشتیم الا سکس از همون بچگی تو یه اتاق می خوابیدیم ولی بعدا که بزرگ تر شدیم فقط تخت هامون از هم جدا شد.پدر و مادرمون چون از همون بچگی با هم خیلی خوب بودیم اصلا بهمون گیر نمی دادن و از اینکه همیشه با هم باشیم هیچ مشکلی نداشتن نازه از اینکه میدیدن چه قدر با هم دیگه خوب هستیم و دعوا نمی کنیم خوشحالم بودن.یواش یواش که بزرگ تر میشدم احساساتم نسبت به ابجیم یه خورده عوض شد و کم کم به یه چشمه دیگه هم نگاش می کردم ولی از اینکارم همیشه حس شرم میکردم و خودم رو سرزنش می کردم ولی به اینکه اینطوری نگاش کنم داشتم عادت میکردم ولی هیچ وقت فکر اینکه یه روز باهاش سکس داشته باشم رو هم نمی کردم.در مورد خواهرم هم بگم که قدی متوسط با اندامی متوسط داشت ولی زیبایی خیره کننده ای داشت و هر کسی رو به خودش مجذوب می کرد مخصوصا ابروهاش که خیلی ناز بود.قضیه به همین منوال می گذشت و منم هر روز بیشتر تو نخ ابجیم میرفتم از اونجایی که پدر و مادرمون هر دو پزشک بودن روزها تقریبا همیشه خونه خالی بود و مدرسه های ما طوری بود که شیفت های مدرسمون با هم مخالف بود و وقتی اون مدرسه بود من خونه بودم و برعکس و منم که از دوستام ادرس چند تا سایت سکسی رو گرفته بودم وقتی خونه فقط خودم بودم همش تو سایت های سکسی چرخ میزدم تا اینکه با سایت های سکس خانوادگی برخورد کردمو منو وارد یه دنیایه دیگه ای کرد اولش فکر میکردم همه این داستان ها دروغه چون فکر اینکه کسی بتونه با خواهر یا مادر خودش سکس کنه رو نمی کردم ولی به خودم گفتم که نکنه همش راست باشه یا اصلا اگه دو طرف بخوان با هم سکس کنن مشکلی پیش نمیاد این شد که فکر سکس با خاطرم پایان زندگی من رو پر کرده بود ولی هیج راهی به ذهنم نمی رسید وقتی هم فکر اینو می کردم که اگه خواهرم نخواد و ناراحت بشه و بعدش به مادر بگه بکلی پشیمونم می کرد چون هیچ اثاری مبنی بر اینکه خواهرم هم بخواد با من سکس کنه پیدا نمی کردم.خواهرم کلا ادم ترسویی بود و از تاریکی و جن و این حرفا خیلی می ترسید بنابراین همیشه تو اتاق خوابمون یه چراغ خواب روشن بود و شبا که پتو از روش میافتاد اونور من همش داشتم به سینه ها و باسنش نگاه می کردم اینم بگم که شبا با لباسای راحتی می خوابید و بیشتر لباسای توری دوست داشت بپوشه و منم که خیلی از دیدنش حال میکردم و همش زیر خودم تصورش می کردم. یه شب که طبق روال عادی داشتم موقعی که اون خواب بود نگاش می کردم برق رفت و چراغ خواب خاموش شد منم خیلی عصبی شدم اخه اون شب یه شلوارک ناز پوشیده بود که تازه خریده بود ولی یه دفعه دیدم داره تو خواب جیغ میزنه که از خواب پرید و وقتی دید اتاق تاریکه شروع کرد منو صدا زدن که داد اش بیدار شو میترسم منم با اندکی تاخیر جواب دادم که چی شده و چرا از خواب بلند شده گفت که خواب ترسناک دیده منم موقعیت رو مناسب دیدم و گفتم بیا پیش خودم بخواب اگه می خوایی اونم قبول کرد و اومد تو تخت من و کنار من دراز شد منم دستمو انداختم رو شونش یواش به خودم نزدیکش کردم تو بغل خودم گرفتمش اونم سرشو گذاشت رو بازومو خوابش برد منم وقتی مطمئن شدم خوابیده اون یه دستم رو اروم گذاشتم رو باسنش و یه ذره مالشش دادم انگار که دستم تو پر قو بود ولی جرات نکردم کار دیگه ایی کنم اما مثل اینکه داشتم باسنشو مالش میدادم یه لحظه تکون خورد که فکر کنم بیدار شده بود ولی به روی خودش نیاورد منم ترسیدم و بی خیال شدم و خوابیدم.فردا که بیدار شدم دیدم دوتا دستاشو دور گردنم انداخته یه پاشم انداخته رو پای من از این منظره خیلی خوشم اومده بود دلم نمی خواست بیدارش کنم ولی خوب باید می رفت مدرسه به خاطر همین خیلی اروم بیدارش کردم فکر کردم الان خیلی سریع خودشو جمع و جور میکنه ولی موقعی که چشماشو باز کرد یه لبخند زدو سلام داد و بعد یه ماچی ازم کرد و همونطوری که بودیم دوباره سرشو رو شونم گذاشت گفتم مگه نمی خوایی بری مدرسه دیرت میشه ها گفت امروز یه ساعت دیر تر میرم برادر گلم گفتم دیشب چه خوابی دیده بودی که یریده بودی؟ گفت یادم نمیاد ولی ازاینکه پیشت خوایدم خیلی خوشم اومد منم یه یه بوسی از لپاش کردمو گفتم هر وقت خواستی پیش من بخواب اونروز گذشت و من حس کردم که شاید منظور میترا از اینکه از کنار من خوابیدن خوشش اومده بود متوجه کاری که من باهاش کردم شده به خاطر همین تو دلم حس قوت بیشتری می کردم از اینکه بالاخره بتونم بکنمش.غروب همون روز وقتی داشتم از مدرسه برمی گشتم تو راه از یه دستفروش چندتا فیلم سینمایی خارجی خریدم که بیام نگاه کنم وقتی اومدم خونه دیدم میترا داره موهاشو شونه میکنه بهش سلام کردمو رفتم تو اتاق که فیلم ها رو بذارم ببینم چی خریدم دیدم میترا هم اومد کنارم نشست گفت چی خریدی گفتم یه چند تایی فیلم گرفتم بیا با هم نگاه کنیم یکیشون رو گذاشتم یه چند دقیقه ای که از فیلم گذشت دیدم مرده با زنه دارن لب می گیرن منم زیرچشمی میترا رو نگاه میکردم دیدم اونم داره منو نگاه میکنه گفتم شاید بدش بیاد یه ذره فیلمو زدم جلوتر دیدم صحنه بدتر شد و خانم و مرده لخت بغل هم خوابیدن و دارن هم دیگرو میمالن بازم خواستم بزنم جلو که میترا گفت بذار فیلمو ببینیم جرا اینقدر هی باهاش ور میری منم هیچی نگفتم و داشتم یواشکی میترا رو دید میزدم که الان چه حسی میتونه داشته باشه یه دفعه فیلم رو قطع کردو به من گفت چرا دیشب دستو گذاشتی رو باسن من؟ نکنه اصلا این فیلم رو اوردی ببینم که باهات از این کارا کنم؟ من یه دفعه جا خوردم و به تته پته افتادم گفتم نه به جون من اشتباه می کنی… که یه دفعه زد زیر خنده گفت پسر تو خیلی اسکلی من تا حالا فکر میکردم تو اصلا یه ذره شهوتم سرت نمیشه حالا میبینم به ابجیت نظر پیدا کردی ولی عیبی نداره به یه شرط به مادر و پدر نمیگم؟ منم که کلا گیج شده بودم گفتم به چه شرطی؟ گفت از این به بعد هرچی بهت گفتم بگی چشم؟ گفتم باشه گفت پس پاشو لخت شو تو دلم گفتم مثل اینکه ابجیه هفت خطی بوده و ما نمیدونستیم دلو زدم به دریا یه دفعه به جای اینکه لخت شدم خودم و پرت کردم به سمتشو شلوارکشو سریع از پاش در اوردم منتظر واکنشش بودم که دیدم داره لبخند میزنه منم دیگه شروع کردم به خوردن پاهاش و اونها رو براش لیس می زدم اونم چشماشو بسته بودو هیچی نمی گفت اروم گرفتمش تو بغلم و بردم خوابوندمش رو تخت و لبلام و گذاشتم رو لباش و زبونشو میخوردم بعد دستامو اوردم رو سینه هاشو اونا رو فشار میدادم دیگه خیلی داغ شده بودم تاپشو دراوردمو سوتینشم باز کردم انداختم کنار تا اومدم سینه هاشو بکنم تو دهنم دیدم صدای ایفون بلند شد گفتم زود باش برو تو حموم تا منم برم درو باز کنم ببیبم کیه ایفونو برداشتم دیدم مادر بزرگم و پدر بزرگم از شهرستان اومدن خونه ما گفتم ای به خشکی شانس درو زدم و اونها اومدن بالا تا اونها اومدن میترا هم خودشو درست کرد و اومد نشست پیششون اونشب تو کف موندم بدترش اینکه واسه خوابیدن مادر بزرگ و پدر بزرگم رفتن اتاق ما خوابیدن من نصفه شب به میترا اسمس دادم گفتم دارم از شق درد میمیرم بیا هر جور شده یه حالی با هم کنیم ولی اون قبول نکردو گفت که خطر داره بگیر بخواب بعدا سر فرصت حالتو جا میارم.دو روز بعد مهمون ها رفتن و به محض اینکه اونروز غروب از مدرسه برگشتم رفتم خونه دیدم میترا یه دست لباس سکسی به تن کرده و منتظر منه تا منو دید دویید امد جلو و خودشو انداخت بغل من منم همونجا خوابوندمش رو زمین شروع کردم از رو سوتین سسینه هاشو خوردن بعد خودشو کشید کنار و گفت بیا بریم رو تخت رفتیم رو تخت و منم سوتین هاشو دراوردمو شروع کردم به خوردن اه و اوهش در اومده بود خودمم لباسهامو در اوردم شرت اونم در اوردم و خوابیدم روش گفتم کیرمو میکنی دهنت؟ گفت نه بدم میاد منم کسشو لیس نزدم فقط بعد از اینکه خوب براندازش کردم یه خورده مالیدمش و کیرم گذاشتم درش و روش می کشیدم گفت یه وقت تو نکنیا؟ گفتم نترس پدر خول که نیستم ولی یه ذره که بیشتر روش مالیدم بدجوری حشری شده بود می گفت بکن توش جرم بده گفتم خودتم می دونی داری چی میگی؟ گفت نه نمیدونم فقط میدونم که کیر میخوام منم یه لحظه وسوسه شدم بکنم توش ولی گفتم نه نمیشه اینکارو کرد بهش گفتم برگرد می خوام بکنم تو کونت اونم سریع برگشت و گفت تا ته بکن تو کونم زود باش منم که فکر نمی کردم اینقدر سریع قبول کنه یه تف زدم به کیرم و یه تفم انداختم تو سوراخش گفت یکی دیگه هم بنداز خوشم اومد منم همنین کارو کردم بعدش گفتم به حالت چهار دستو پا بشینه بعد سر کیرمو اروم گذاشتم دم کونش یه ذره که فشار دادم جیغش در اومد خواست خودشو جابه جا کنه که نذاشتم تکون بخوره گفت احمق خیلی درد داره بکشش بیرون اون دسته بیل رو گفتم یه جند دقیقه صبر کنی دارست میشه بعد کیرمو تو همون حالت نگه داشتم(یعنی همون سرشو که یه ذره تو بود) ولی زود خسته شدم و یه فشاری دادم که نصفش به راحتی رفت تو میترا هم دوباره جیغ زدو گفت بیارش بیرون ولی من شک کردم که چرا به این راحتی کیرم رفته تو به خاطر همین فهمیدم میترا داره ادا در میاره یه فشار دیگه دادم تا ته رفت تو و خایه هام چسبید به باسنش میترا سریع وایساد فوش دادن به من که چرا دارم اذیتش می کنم منم که عصبانی شدم گفتم خالی بند مثل اینکه کون تو قبلا افتتاح شده چرا داری عوضی بازی دار میاری؟ گفت نه باور کن با هیچ کس سکس نداشتم فقط وقتی میرفتم حموم موز یا خیار می کردم تو کون خودم به خاطر همین بازه منم به خودم گفتم فعلا حالتو کن بعدا درموردش فکر میکنی و بعدش شروع کردم تلمبه زدن تو کون میترا بعد از چند دقیقه که میترا داشت ناله میکرد کیرمو در اوردمو گفتم دیگه نمیکنمت گفت نه جون من بکن زود باش منو جر بده دارم میمیمرم من کیر می خوام گفتم تا نکنی دهنت بهت کیر نمیدم اونم قبول کرد و کردش ت ودهنش دیدم بلد نیست داره دهنه کیرمو سرویس میکنه گفتم پدر نمی خواد کیرمو از دهنش در اوردم خوابیدم رو تخت گفتم بشین رو کیرم اونم نشست و با کمک خودم شروع کرد به بالا پایین کردن رو کیرم منم با دستام پستوناشو می گرفتم و فشار میدادم اونم نگام می کردو می گفت آههههههههههههه چه کیری داری خوشگلم بعد چند دقیقه دوباره به حالت چهار دستو پا کردمش و دیدم داره ابم میاد گفتم چیکار کنم گفت بریزش تو کنم منم همشو با سرعت پایان خالی کردم تو کونش و کیرم در اوردم که دیدم ابم از کونش داره میاد بیرون گفتم توارضا شدی؟ گفت نه منم خابوندمش رو تخت و کیرم اونقدر مالیدم به کسش تا اونم ارضا شد نزدیک یه ربع خوابیدم بغلش بعد پا شدیم رفتیم حموم خودمونو شستیم و اومدیم بیرون چند روز بعد بهش گفتم که می خوام داستانو بنویسم تو این سایت اونم قبول کرد الانم نشسته کنارم و داره نگاه می کنه ببینه دارم چی می نویسم میترا هم به شما سلام میرسونه فعلا تا بعد…..نوشته داریوش

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *