داستان ناتاشای خفتگیر

0 views
0%

با سلام خدمت همه بر و بچ باحال، این داستانی رو که واستون مینویسم برمیگرده به حدود7 سال پیش، اون موقع یه206 مشکی اسپورت لاتی و باحال روخیلی حرفه ای جمع کرده بودم طوری که توی محل (شادآباد) همه پراشون ریخته بود خلاصه کارم شده بود ماشین بازی و هرچی در میاوردم خرج ماشین میشد و هر روز بابچه ها میرفتیم بالا مالا ها کس چرخ میزدیم، گذشت تا اینکه یکی از شبای پاییز عروسی یکی از بچه ها بود منم خوشتیپ کردم و رفتم ، عروسی تو یکی از باغ های کرج بود و خلاصه هرجوری بود پیداش کردم رسیدم،رفتم تو برادر داماد اومد گفت بچه ها تو اتاق ته باغ پای بساطن اگه میری بفرما ، منم که دنبال این جور داستانا بودم از خدا خواسته رفتم و تا میتونستم خوردم و کشیدم بعد رفتیم و ریختیم وسط و کلی کس کلک بازی و بعدش شام و بالاخره ساعت1اینا بود که خداحافظی کردم و مست و پاتیل راه افتادم و از اینجا بود که داستان من شروع شد، صدای سیستمو زیاد کرده بودم داشتم میومدم هیچ ماشینی هم توخیابون نبود تا اینکه تو گیجی یه دختره روبغل خیابون دیدم اولش فکر کردم توهمه بعد نزدیکتر شدم دیدم نه پدر گفت سه راه شهریار،گفتم چه شبی بشه امشب جوری خوشحال شدم انگار به خر سرم تزریق کرده باشی ،دنده عقب گرفتم و سوارش کردم و راه افتادم از آینه حواسم بهش بودحدودا 30 ساله ولی خوش هیکل خداییش چیز مالی بود دوسه تا تیکه انداختم خندید بعد یه دوتا ایستک درآورد گفت بفرماییدگفتم نوش جونت عزیزم گفت خیلی خواهش کرد منم تا خشتک مشروب خورده بودم جا نداشتم گرفتم ازش گرفتم گذاشتم رو داشبورد بعد گفتم اسمت چیه؟گفت تا ایستکتو نخوری باهات حرف نمیزنم من شک کردم که چرا قفلی زده رو ایستک، گفتم پدر تو بگو میخورم گفت اسمم ناتاشائه حالا بخور دیگه زود باش بازش کردم گفتم اول یه ذره تو بخور دیدم به پته پته افتاد گفت ممممم من نمیخورم اصلا تو هم نخوربابا حالا من قفلی زده بودم که باید بخوری بعد یه هو دیدم دستشو کرد تو کیفش فهمیدم خفتگیره سریع زدم بغل تا اومدم پیاده شم یه ذره از اسپری زد شانس آوردم خوردبه پشت سرم وگوشم قفل فرمون بغل پام بود برداشتم پیاده شدم اونم پیاده شد لامصب یه دستش نیمچه یه دستش اسپری اشک آور گفت ازماشین دور شو منم به کونم بر خورده بود بچه شادآبادو خفت شدن، یه ذره رفتم عقب دور زد اومدسوارشه معلوم بود ترسیده بود یه دفعه قفل فرمونو پرت کردم دوییدم سمتش دستشو گرفت جلو تانخوره به صورتش،خورد به دستش منم پریدم کوبیدمش به ماشین بعد کمرش رفت تو آینه آینه شکست بعد دوسه تا مشت زدم تو دلش خوابوندمش زمین اسپری که از دستش افتاده بود نیمچه رو هم ازدستش گرفتم گفتم بلند شو کونت پارست بریم کلانتری بعد به زور بردم گفتم برو تو صندوق عقب به گه خوردن افتاده بود به زور کردمش تو صندوق ،نزدیک شهریار بودیم نشستم خواستم برم سمت کلانتری بعد گفتم من مستم برم اونجا اول خودم به گا میرم بعد زد به سرم گفتم میبرمش کس و کونشو پاره میکنم رسیدم شادآباد خونه که نمیشد برد ،گفتم بهترین جا باغ ماغای پشت سید آباده که خر پر نمیزنه رفتم دختره رو از صندوق در آوردم تا باغو دید فهمید داستان ازچه قراره بعد شروع کرد دادو بیداد کردن یه چک زدم تو گوشش گفتم خفه شو بعد دست و پاشو بستم رفتم چادر مسافرتی رو برداشتم بردم لابه لای بوته موته ها و درختها یه جا ردیف کردم بعد بردمش تو چادر دیدم نور ماه جواب نمیده رفتم ماشینو تنظیم کردم و چراغای زنون شو روشن کردم بعد رفتم تو چادر گفتم ببین ناتاشا جون اگه دل به کار بدی و سر وصدا نکنی برت میگردونم شهریار اگه نه با کس و کون پاره باید پیاده برگردی بعدشلوارمو درآوردم و گفتم بیا بخورش گفت نه بدم میاد گفتم سیکتیربابا به زور کردم تودهنش بعد داد بیرون یه دو سه تا چک زدم تو صورتش زد زیر گریه زاری بعد گفت باشه بعد یه چند دقیقه ساک مجبوری زد تا دیدم داره آبم داره میاد تادسته کردم تو حلقش بعد همه رو خالی کردم تو دهنش دیگه حالش داشت بهم میخورد پاهاشو باز کردم گفتم لخت شو التماس میکرد بیخیال شو خودم در آوردم شلوارشو خواستم پاشو باز کنم بکنم تو کسش مقاومت میکرد برش گردوندم گفتم خودت خواستی بدون معطلی سرشو کردم تو کونش دادش رفت هوا حالا مگه تو میرفت یه فشار محکم دادم رفت تو یواش یواش تلمبه رو شروع کردم واااااااااای چه حالی میداد سوراخ تنگ ناتاشا داشت گشاد میشد، یه هو دیدم تکون نمیخوره و صداش هم در نمیاد فقط نفس نفس میزنه کشیدم بیرون دیدم کونش خونیه فهمیدم پاره شده کیرم هم خونی بود خلاصه اومدم بیخیال شم نتونستم آخه تیکه باحالی بود چشمم خورد به کسش وای چه چشمکی میزد یه کس بی موی ارتجاعی، دلو زدم به دریا پاهاشو دادم بالا شروع کرد به دادو بیداد شدید شرتشو کردم تو دهنش بعد آروم آروم هل دادم تو چه داغ بود ولی چه حالی داد انگاری تو فضا بودم شروع کردم به تلمبه زدن دیدم صدای آه و اوهش در اومد معلوم بود داره کلی حال میکنه بعد شرتو ازتو دهنش درآوردم گفت جون پارم کن بعد یه چند دقیقه تلمبه زدم دیدم یه دادی کشیدو به اورگاسم رسید و افتاد بعد من که خوراکم سینه ست آروم سوتین سفیدشو دادم بالا وای چه پستونایی داشت سرشون هم باد کرده بود داشت دیوونم میکرد اونم که تو حس بودو تواین دنیا نبود کاری نداشت بعد نشوندمش گذاشتم لای سینه هاش بعد سرشو آوردم پایین تا وقتی بالا پایین میکنم سر کیرم بره تو دهنش وای خدا چه حالی میداد یه چند دقیقه ای که بهترین دقایق سکس مابود بالا و پایین کردن دیدم داره آبم میاد خوابوندم پاهاشو دادم بالا گذاشتم تو کسش دو سه تا تلمبه زدم و پایان آبمو ریختم توش،دیدم داد زد گفت چیکار کردی گفتم هیچی یه کاری کردم از این به بعد با بچت بری خفتگیری بعد بردمش رسوندمش و اومدم خونه دیگه ساعت 3 اینا بود که افتادم تا ساعت8 شب خوابیدم .امیدوارم که از داستان من خوشتون اومده باشه اونایی هم که باورشون نشده حق دارن چون به هرکدوم از بچه محل ها تعریف کردم تا محل سکس رو بهشون نشون نمیدادم باور نمیکردن خلاصه باور نمیکنی فحش نده. هرکی فحش بنویسه برگرده به خودشنوشته بچه لوتی شادآباد (B13)

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *