(اين نوشته ها زاييده ي تخيل نيست…عين واقعيت است)بازهم يه روز گندديگه شروع شد،بازهم دعوا،جروبحث،گيردادنهاي الكي،وهزار اماواگرديگه،من نميدونم اين مرد خسته نميشه اينهمه به من گير ميده و اينهمه سؤال پيچم ميكنه؟؟ واقعا ميخواد به چي برسه؟مثلا دوران دانشجوييت باكي حرف ميزدي؟ ازكي خوشت ميومد؟ چرا جواب سلام پسراي همكلاسيتو ميدادي؟ چرا به نامزد دوستت سلام كردي و منو بهش معرفي كردي وهمش چرا چرا چرا…ديگه خسته شدم از بس مثل متهم ها نشستم جلوش و به سؤالاي احمقانش جواب دادمالبته تقصيرخودم بود اگه از اول اين مساله رو به خانوادم گفته بودم كه اين پسري كه واسم لقمه گرفتين شكاكه و از همون اوايل آشنايي پدرمو درآورده شايد كار به اينجا نميكشيد كه حالا مجبوربشم با يه بچه تحملش كنم…اينم ازتربيت غلط بعضي خانواده هاس كه دخترب يچاره بايد هميشه كاراي شوهرشو لاپوشوني كنه ومثل احمقا وانمود به خوشبختى كنهزندگي سگي و مزخرفي داشتماونروز بچمو آماده كردم كه ببرمش مهدكودك و برم سركار،تازگيها بايكي ازهمكارام خيلي صميمي شده بودم، اونم يه بچه داشت كه مي آوردش همون مهدكودك، ازصبح تا ظهر با هم ميگفتيمو ميخنديديم،تا اينكه اونروز يهو به من گفت شراب،كن با يه پسري دوستم كه ازش خوشم مياد و ميبينمش گاهي اوقات،من درحاليكه باتعجب نيگاش ميكردم وسرم داشت سوت ميكشيد ،گفتم پس شوهرت چي؟اگه بفهمه؟ گفتنترس نميفهمهگفتم رابطه ات در چه حده باهاش؟گفت هيچ رابطه اي باهم نداريمولي بعضي وقتا ميرم خونشدفعه آخركه رفتم فقط صورتمو بوسيدگفتمهمين؟گفتباوركن هميندرطي روزهاي بعد كه من و ليدا (دوستم)صميمي تر شديم بهم گفت كه وقتى ميره خونه ي اين مرده باهم سكس ميكنن وحتي گفت كه شوهرشكيركوچيكي داره كه حتي عرضه نداشته پرده بكارت اينوپاره كنه وپس ازازدواجش رفته با يكي ازدوست پسراي قديمش خوابيده واون پردشو پاره كرده به من گفت اون پسر كيربزرگ وباحالي داره..وبهم پيشنهاد دادكه برم يبارباهاش سكس كنممن هم كه پرازهيجان شده بودم ودلم ميخواست سكس با كسي غيرازشوهرموامتحان كنم بهش گفتم آخه چجوري؟من تاحالا به مردم خيانت نكردم..اگه بفهمه…واي..ليداگفت نميزاريم بفهمه نگران نباش..درضمن مگه تو نميگي خيلي اذيتت ميكنه والكي بهت گيرميده؟؟پس اينجوري انتقامتم ميگيريمنم كه حالا باحرفاي ليدا اغوا شده بودم گفتم خيلي دلم ميخواد يه سكس توپ با اين مرده بكنم،دوست دارم ببينم اين كيه كه تونسته پرده توبزنهگفت ميخواي يه چيزديگه بهت بگم ؟؟گفتم ديگه چي؟گفتمن قبلا يه دوستي داشتم كه باهم ميرفتيم پيش اين پسره..وسه تايي سكس ميكرديم، نميدوني چه حالي ميده،وقتي ازاين مرده خولستم پردموبزنه گفت بايد دوستتم بياري كه باهم پردتوپاره كنيم،..من همينطور گيج ومبهوت به ليدانگاه ميكردم وشوكه شده بودم كه چطور تونسته جلودوستش بايكي سكس كنه؟؟غافل ازينكه….ليدا بهم گفت من وقتي به اين مرده گفتم توميخواي باهاش سكس كني گفت كه ليدا خودتم بياومن بهش گفتم نه نميشه ،چون شراب تازه كاره وهنوزآمادگيشوندارهچندروزبعدمن با هزارترس ولرزرفتم پيش اون پسر واين اولين تجربه ي سكس من با كسي غيرازشوهرم بودولي راستش اينقدرهان ودلهره داشتم كه الان ازش خاطره ي خاصي در ذهنم نيست ،كما اينكه اين اتفاقات چندين سال قبل اتفاق افتاده ومن ميخوام از اون به بعدخاطرات سكس هايي رو كه با مردهاي ديگه داشتم براتون بازگوكنم،اتفاقاتي كه الان وقتي بهشون فكرميكنم به حماقتهايي كه كردم افسوس ميخورم وشايدبايدازخداممنون باشم كه درهمه ي سالهايي كه با مردهاي بسياري سكس داشتم دچارمريضي وياحادثه ي بدي نشدمولي قبل از اينكه ماجراهايي رو كه برام اتفاق افتاده وتصميم دارم درقسمتهاي بعدي بيان كنم ،ميخوام چندتا چيزوبه آقايوني كه اين دستنوشته هاروميخونن بگمتوروخدابازنهاتون دوست باشين،واونارو سر چيزاي الكي وبيخودي اذيت نكنين،بهشون الكي گيرندين ،مراقبشون باشين واين به اون معنا نيست كه كنترلشون كنين يا كيفشونو بگردين ويا تلفناشونو شنودكنين،ممكنه اونها دچارسرنوشتي مثل من بشنميخوام اينو بگم كه اولين كسي كه باعث شدمن به اين راه كشيده بشم مردم بودودومين نفرهم ليدا،دوست بدترازدشمنممنتظربقيه ي داستانهاي شراب باشيننوشته شراب
0 views
Date: November 25, 2018