دام

0 views
0%

سال آخر دبیرستان با معدل خوب قبول شده بودم هم خودم هم پدر مادرم خوشحال بودیم برا همینم وقتی به پدرم گفتم ماشینو بده برم شمال خونه دایی اینا فوری سوییچو داد تو جاده هم مرتب زنگ میزد و احوالمو میپرسید چون تازه گواهینامه گرفته بودم غروب رسیدم دایی و خانم دایی و بچه هاش خیلی خوشحال شدند پدرم بهشون خبر داده بود و منتظر بودند صبح روز بعد رفتم دریا شنا کردم داشتم لباس میپوشم که دیدم یه خانم جوون حدود بیست و هفت هشت ساله رو نیمکت نشسته زل زده داره نگاه میکنه وقتی که چشممون بهم افتاد یه لبخند زد دلم ریخت فوری لباس پوشیدم اومدم از جلوش رد بشم صدام کرد و گفت یه دقیقه بشین منم میخکوب شدم کنارش نشستم سر حرفو باز کرد و پرسید از تهران اومدی؟ گفتم بله گفت دوست دخترت کجاست؟ خندیدم و گفتم دوست دختر کدومه دوست دختر ندارم گفت بیا من دوست دخترت بشم گفتم تو که بهت نمیاد دختر باشی گفت چطور؟ گفتم تابلوه دیگه گفت آره شوهر داشتم چون بچه دار نمیشم طلاقم داده رفته خانم گرفته اینجا یه ویلا داره منم اومدم اینجا موندم تا مهریه ام رو بگیرم گفتم تنهایی؟ گفت آره بعد هم یه مشت درددل کرد یه کم هم گریه زاری کرد بیشترحرفاشو باور نکردم آخرشم یه شماره موبایل داد منم همونجا شماره رو گرفتم گوشیش زنگ خورد شماره همدیگه رو سیو کردیم گفت اسمش گیتاست فهمیدم اسم واقعیش نیست گفتم من هم هومن هستم شاید اونم فهمید که اسم واقعیم نیست با هم دست دادیم خداحافظی کردیم حتی صورتش رو اورد جلو که ببوسمش ولی من این کارو نکردم یعنی ترسیدم. از یک ساعت بعد هم دیگه اس ام اس بازی شروع شد گاهی هم تماس میگرفت و صحبت میکردیم یه دفعه هم با هم قرار گذاشتیم رفتیم رستوران فانوس ناهار خوردیم بعدشم بردمش دم ویلاشون رسوندمش و موقع خداحافظی یه لب آبدار جانانه از هم گرفتیم داشت ازش خوشم میومد خانم مهربونی به نظر میرسید تعارف کرد که برم خونه شون راستش هم میترسیدم و هم خجالت میکشیدم دو سه روزی گذشت یه شب زنگ زد پشت تلفن گریه زاری میکرد میگفت دلم گرفته تنهایی دارم دیونه میشم تنهایی میترسم گفتم مگه اولین باریه که تنهاهستی باید عادت داشته باشی گفت تعطیلات که تموم شده بیشتر همسایه ها رفته اند خیلی مجتمع خلوت شده ترسناکه گفتم مگه نگهبانه نیستش؟ گفت پیره مرده زود میخوابه گفتم اخه من اینجا مهمونم دارن سفره شام میندازن گفت شامتو بخور یه جور بپچون بیا به نگهبان هم گفته ام که برادرم داره از تهرون میاد خوشبختانه دایی نبود بعد شام یه دوش گرفتم خودمو حسابی تمیز کردم و لباس پوشیدم به خانم دایی گفتم یکی از دوستام از تهرون اومده میرم پیشش شاید شب نیومدم شماها بخوابید منتظر من نباشید همینکه جلو مجتمع رسیدم نگهبان درو باز کرد رفتم تو پارکینگ خیلی خلوت بود ماشینو پارک کردم و اومدم جلو ویلاش ایفونو زدم فوری درو باز کرد و گفت بیا تو وقتی وارد شدم دیدم یه حوله پالتوی سفید بلند پوشیده داره موهاشو با سشوار خشک میکنه تازه از حموم اومده بود بیرون خیلی جذاب و خوشکل بود رفتم جلو باهاش دست دادم و لباشو بوسیدم و رفتم رو کاناپه نشستم رفت تو اتاق خواب جلو آینه خودشو درست کرد یه آرایش ملایمی کرد و اومد نشست کنارم ناراحت بود یا اینجوری وانمود میکرد آه سردی کشید و گفت نمیدونم آینده ام چی میشه سرشو گذاشت رو شونه ام من هم دست کردم لای موهاش و یه کم نوازشش کردم و گفتم غصه نخور بالاخره درست میشه یه جورایی دلداریش میدادم چشمم افتاد به یقه حوله پالتویش که یه کم باز شده بود و بالای سینه هاش پیدا بود دستمو انداختم دور گردنش و یواش سر انگشتامو بردم تو یقه اش خودشو شل کرد به طوری که یقه اش بیشتر کنار رفت بدن سفیدش با رنگ حوله تفاوتی نداشت کیرم داشت بلند میشد و به شلوارم فشار میآورد دستمو پاینتر بردم دستش را باز کرد که من راحتر بتونم سینه هاشو لمس کنم دیگه فهمیدم امشب شب سکسه اون هم با یه خانم جوون بیوه که هم اوپنه هم بچه دار نمیشه از این همه شانس داشتم پرواز میکردم (قبلا با دوست دخترام در حد لب و مالوندن بیشتر پیش نرفته بودم یه دفعه هم یکیشون تو ماشین برام ساک زده بود ولی سکس نداشتم) دستمو پایینتر بردم سینه هاشو گرفتم خیلی سفت و قلبه بود خودشو انداخت تو دومنم با دو دست سینه هاشو گرفتم و با پشت دست یقه شو باز کردم سینه هاشو بهم فشار میدادم و ول میکردم و با انگشت سرش و ماساژ میدادم دو طرف صورتشو میگرفتم لباشو جمع میکردم دندونای سفید و تمیز و قشنگش با لبخنداش دلمو میبرد پاهاش از روی مبل آویزون بود سفیدی روناش از لای حوله بیرون زده بود دیگه هر دومون داغ شده بودیم بلند شد دستمو گرفت که به اتاق خواب بریم موبایلشو برداشت و گفت بذار خاموشش کنم که کسی مزاحممون نشه چند دقیقه ای طول کشید تا خاموشش کنه منم موبایلم رو سایلنت گذاشتم با هم به اتاق خواب رفتیم همینطور که ایستاده بود کمربند حولشو باز کردم سینه های درشت و قشنگش شکم صاف و پایین تر خط کسش هوش از سرم برده بود از لباش شروع کردم و اومدم پایین سینه هاشو و بعد زبونم رو سمت کسش بردم تازه تیغ زده بود زبری دلپذیری داشت دکمه های پیراهنم را باز کرد داشت کمربندم را باز میکرد که صدای آیفن بلند شد سراسیمه شدم گفتم کیه؟ گفت نمیدونم شاید مردم باشه گفتم مگه نگفتی طلاقت داده؟ گفت چرا و لی گاهی از تهرون میاد اینجا گفتم حالا چیکار کنم ؟ حسابی ترسیده بودم گفت برو تو کمد برو تو کمد تا یه جوری دکش کنم بره من ساده هم دویدم تو کمد دیواری درش هم درست بسته نمیشد از داخل با انگشت اونو سفت گرفتم و منتظر شدم ببینم چی پیش میاد رفت درو باز کرد سلام و علیک و صدای ماچ وبوسه شنیده میشد قلبم تند تند میزد آخه کفشام هم پشت در بود حتما متوجه شده بود بلند بلند باهم حرف میزدند چند جمله میگفتند و بعد ساکت میشدند و دوباره بلند بلند به طوری که من بشنوم حرف میزدند و به طرف اتاق خواب می آمدند دوباره تو اتاق هم صدای ماچ و بوسه بود من داشتم سنکوب میکردم ولی گیتا خیلی راحت به اون گفت بهرام لباساتو در بیار راحت باش و بعد دوباره ساکت شدند گیتا اونو بهرام و اونم اینو گیتا صدا میکرد فهمیدم همش ساختگیه حس کردم تو دام افتادم فکرم کار نمیکرد انگشتم که درو گرفته بود داشت بی حس میشد یه دفعه موبایلم تو جیب شلوارم شروع به لرزیدن کرد فوری در آوردم دیدم بعله خودش بود گیتا که داره بهم زنگ میزنه من ساده احمق فکر کردم میخواد یه چیزی بگه دکمه talk را زدم صدایی نیامد اون به گیتا گفت بذار از تو کمد یه بالش بیارم و اومد به طرف کمد نفسم حبس شده بود در کمد را کشید یک مرد تقریبا بیست و هفت هشت ساله قد بلند بازوهای و هیکل قوی و ورزش کرده با زیرپوش رکابی راه راه و یک شورت قرمز گشاد همین که مرا دید بدون تعجب گفت به به چه پسری چه گل پسری زبانم بند اومده بود سلام کردم گفت علیک سلام خوشگل اینجا چیکار میکنی؟ دستش را جلو آورد فکر کردم میخواد بزنه تو صورتم سرم را به عقب کشیدم ولی فایده نداشت گوشم را گرفت و چندتا فحش داد و گفت پس افتادی دنبال خانم من ؟ آره؟ با خانم شوهر دار حال میکنی؟ بی غیرت… و همینطور که فحش میداد و تهدید میکرد مرا بیرون کشید عصبانی نبود و مثل پلنگی که با شکارش بازی میکند مرا به طرف خود کشید و بغلم کرد دو دستش را روی باسنم گذاشت و ضمن این که لبهامو میمکید باسنم را فشار میداد و بعد دستم را گرفت و روی چهار پایه جلو میز دستشویی روبروی آینه نشاند گیتا هم با همون حوله پالتویش ایستاده بود تماشا میکرد یه نگاه تندی بهش کردم سرشو پایین انداخت میدانستم اسیر چنگ این دو شده ام و کاری از دستم نمیاد از خود اختیاری نداشتم توی آینه قیافه ام را دیدم رنگم پریده بود خودمو باخته بودم یه بروس برداشت موهامو شونه کرد و به لبام روژ لب مالید و انگشت کرد و به صورتم پودر زد و کیرش را از تو شورت به پشتم میمالید خیلی تحقیر شده بودم دو طرف صورتم را گرفت و گفت اوووه مای گاد چقد خوشگله و مرا به طرف خودش چرخاند کیرش که تو شورت گشادش حسابی بلند شده بود تقریبا جلو دهانم بود گفت درش بیار خشک شده بودم با صدای بلند گفت مگه نشنیدی گفتم درش بیار کسسس کشششش دیگه فهمیدم هرجا کوچکترین مقاومتی بکنم فحش و تهدیدش شروع میشه خودمو سپردم دست سرنوشت و تصمیم گرفتم هرچه میگه انجام بدم دو طرف شورتشو گرفتم دادم پایین کیرش افتاد بیرون آورد جلو صورتم قرار گرفت دستشو زده بود به پشتشو سرکیرشو به لبم میزد و گفت زود باش بخورمن که دیگه تسلیم محض بودم کیرشو گرفتم گذاشتم تو دهنم بدم میومد چاره ای نداشتم شروع کردم به ساک زدن گیتا هم اومد جلو و به دیوارتکه داد لای حوله رو ازپایین باز کرد و دستشو کرد تو کسش و شروع به مالیدن کرد بعد گفت بلند شو بلند شدم جلوش ایستادم لباسامو درآورد بعد کمربندمو باز کرد و شلوارم را درآورد و گفت به به عجب بدن سفیدی چه کیر قشنگی داری چقدرهم تمیزش کردی و باز چندتا فحش داد و دستمو گرفت و مرا لب تخت نشاند و دستش را گذاشت تو سینه ام و هل داد و گفت بخواب افتادم روی تخت پاهام پایین تخت بود و خودش پایین تخت نشست با کیرم بازی میکرد و به گیتا گفت تو هم بیا شروع کن اون هم حوله اش را انداخت و کاملا لخت شد واومد طوری که پشتش به او بود نشست رو صورتم و کسش را روی دهان و دماغم گذاشت داشتم خفه میشدم اون هم کیرم را تو دهنش کرده بود و میمکید داشتم تحریک میشدم کیرم بلند شده بود دستش را دراز کرد از لبه میز یه کرم یا پماد برداشت و مرا روی تخت کشید و روی شکم خواباند و یک بالش زیر شکمم گذاشت فهمیدم که میخواد چیکار کنه ترسیدم شروع کردم التماس کردن بهش گفتم تو را خدا این کارو نکن دوباره شروع کرد فحش دادن و گفت خفه شو بگیر بخواب گیتا هم اووف و اووف میکرد و باسنم را میلیسید اون هم روی پاهام نشست و یه انگشت کرم به سوراخ کونم مالید و انگشت کرد و با انگشت ماساژ میداد گریه زاری ام گرفته بود میخواستم داد بزنم و بلند بلند گریه زاری کنم ولی میدانستم فایده نداره انگشتش را تو سوراخ کونم فرو کرد درد زیادی نداشت فهمیدم کرم بی حس کننده است با شصتش دور سوراخ کونم را فشار میداد و بعد انگشت دیگه اش را هم اضافه کرد و تو کونم میچرخوند داشتم تحریک میشدم دیگه درد همراه لذت بود بخصوص اینکه گیتا هم کمکش میکرد باسنم رو ماساژ میداد و میلیسد و بعد هم آب دهنشو لای باسنم رها کرد خیلی حرفه ای و هماهنگ کار میکردند اون هم سر کیرش را لای باسنم گذاشت و روی سوراخ کونم میمالید سرکیرش را روی سوراخ کونم فشار میداد خودم را جمع کردم با دست روی باسنم کوبید و گفت خودتو شل کن اگه دردت اومد بگو تا درش بیارم چیزی نگفتم خودمو آماده کردم اگه دردم اومد داد بزنم و از زیرش خودم بیرون بندازم ولی اون نامرد زرنگ و حرفه ای بود یکی دوبار سر کیرش را روی کونم فشار داد و یک دفعه با پایان قدرت و فشار کیرش را تا ته داخل کرد و خودش را روی پشتم انداخت و سفت مرا گرفت بی اختیار داد زدم آآآآآآآخ و اون نامرد همینطور که مرا سفت گرفته بود گفت جووووووووون با اینکه کرم بی حس کننده زده بود درد تو شکمم پیچید دیگه واقعا داشتم گریه زاری میکردم و اون از این آخ و گریه زاری من لذت میبرد صورتم را میبوسید و نرمی گوشم را میلیسید کیر دراز و کلفتش را تو کونم حس میکردم کیرش را قدری بیرون کشید و دوباره با قدرت فرو کرد داشتم میترکیدم با چندبار عقب و جلو کردن دیگه کمتراحساس درد میکردم از روی پشتم بلند شد و بین پاهام نشست و مرا بلند کرد و گفت بشین روش دیگه حس لذت و شهوت وجودم را گرفته بود روی رانهایش نشستم با باسن و کیرم بازی میکرد و بعد هم کیرش را توی کونم فرو کرد و عقب و جلو میکرد دیگه حالت شوک و ترس و خجالت در من پایان شده بود دیگه هیچ چیز برایم مهم نبود کیرش را بیرون کشید و گفت دراز بکش بدون هیچ مقاومتی دراز کشیدم پاهایم را روی شانه هایش انداخت و مرا بالا کشید و یک بالش زیر کمرم گذاشت گیتا هم روبه او روی صورتم نشست پاهایم را به سمت خود کشید و خم شد و کیرم را توی دهنش گذاشت و همینطور که کسش را روی صورت و دهنم میمالید بیضه هایم را بالا آورد و کونم را با آب دهن برای آن نامرد خیس میکرد و انگشتش را که ناخن بلند داشت توی سوراخ کونم میکرد کونم میسوخت دستش را پس زدم اون هم بلافاصله کیرش را روی سوراخ کونم گذاشت و فرو کرد و شروع به تلمبه زدن کرد کیرم داشت بلند میشد و هردوشون با کیرم بازی میکردند داشت آبم میامد به بدن گیتا دست میکشیدم و با سرعت کسش را میخوردم و او هم اخ و اوف میکرد آب کسش توی دهنم ریخت داغ و لزج بود و بوی مخصوصی میداد آب من هم توی دست گیتا ریخت و اون هم پس از چند تلمبه تند کیرش را تا ته فرو کرد و نگه داشت و خودش را تکان میداد توی کونم داغ شد و پس از چند لحظه حس کردم داره کیرش میخوابه آبش توی کونم ریخته بود چشمهایم سیاهی میرفت بی حال و بی رمق شده بودم کیرش را بیرون کشید بلند شدم رفتم دستشویی شلنگ آب را دم کونم گذاشتم و آب را با فشار چندین باروارد کونم کردم وخالی کردم و پایین تنه ام را با صابون شستم و خشک کردم و میخواستم برم تو اتاق لباسامو بپوشم و بزنم بیرون که اومد پشت در دستشویی همین که درو باز کردم دستم را گرفت و کشید تو حموم دوش را باز کرد به سر خودش و من شامپو زد و بدنم را میشست و میمالید دوباره کیرش بلند شده بود مرا کف حمام نشاند و از من خواست برایش ساک بزنم دیگه درسم را از بر شده بودم بی معطلی شروع کردم و بعد هم از من خواست برایش قنبل کنم اون هم کیرش را تا ته فرو کرد آب دوش روی باسنم میریخت و صدای شالاپ شالاپ بلند شد با سرعت عقب و جلو میکرد و نفس نفس میزد 10دقیقه ای طول کشید تا ابش اومد و باز هم با فشار توی کونم خالی کرد بلند شدیم زیر دوش ایستادیم چندتا ماچ به صورتم کرد که دلم میخواست با مشت بزنم تو دهنش اما امکان نداشت خودش را شست و بیرون رفت من هم خودم را شستم آبش از کونم خارج میشد و لای پایم میریخت از خودم متنفر بودم زیر دوش گریه زاری میکردم و به فکر انتقام از گیتا بودم چون میدانستم زورم به این نمیرسه دوش گرفتنم طول کشید وقتی بیرون آمدم دیدم لباس پوشیده یک کت و شلوار شیک و مرتب پوشیده و کراوات زده و میخواد بره بدنم خیس بود گیتا حولشوبه من داد و اون هم کفشاشو پوشید اومد جلو هر دومون رو بوسید و از کیفش مقداری تراول و و دلار درآورد به گیتا داد و خداحافظی کرد و رفت ساعت از 3 نیمه شب هم گذشته بود من هم مثل کسی که جادو شده باشه باهاش خداحافظی کردم همین که رفت و صدای ماشینش و در بازکردن نگهبان تموم شد گیتا پرید تو بغلم و مرا غرق بوسه کرد و پولها و تراولاشو تکون میداد هلش دادم کنار و گفتم نامرد تو مرا اوردی فروختی به این مرتیکه و پولاشو گرفتی؟ خیلی خوشحالی؟ یه کم نگا کرد و گفت بشین تا من بیام رفت تو حموم خودشو شست و زود آومد بیرون سرش خشک بود روی بدنش قطرات آب بود و خیلی دلفریب شده بود با یه حوله کوچیک خودشو خشک کرد و دستم را گرفت و گفت بیا ناراحت نباش با هم رفتیم تو اتاق خواب خودشو انداخت رو تخت دستا و پاهاشو کاملا باز کرد من هم خودمو انداختم روش و شروع کردم لباشو خوردن سینه هاشو میمالیدم بعد هم کسشو خوردم و خیسش کردم پاهاشو انداختم رو شونه ام و سر کیرمو گذاشتم رو کسش و لای چاک کسش مالیدم تا بلند شد و برای اولین بار میخواستم کس بکنم خیلی داغ و حشری بودم همه آنچه از سر شب گذشته بود فراموش کردم کیرم را داخل کسش فشار دادم و داخل کردم لذت و شهوت پایان وجودم را گرفته بود حس میکردم کیرم را به داخل کسش میمکد عضلات کسش را روی کیرم فشار میداد با این که تا اون وقت شب بیش از سه بار آبم امده بود داشت کیرم سفتر و سفتر میشد حس کردم داره آبم میاد کیرم را بیرون کشیدم خودمو به زحمت نگه داشتم کنارش خوابیدم از پشت بغلش کردم سر کیرم را روی کسش تنظیم کردم و فرو کردم با چند بار عقب و جلو دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم آبم داشت میومد کیرم را بیرون کشیدم و با سرعت توی کونش فرو کردم و آبم را توی کونش ریختم و با کسش بازی کردم تا اونم ارضا شد و آبش بیرون زد به طرف من برگشت و گفت راحت شدی؟ حرفی نزدم مرا مثل بچه ها تو بغل گرفت و از بس خسته بودیم خوابیدیم صبح وقتی بیدار شدم سرو صداش از تو آشپزخونه میآمد که داشت صبحونه درست میکرد آفتاب تو اتاق تابیده بود ساعت از یازده گذشته بود بلند شدم لباس پوشیدم جلو آینه سرو وضعم را درست کردم چشمام باد کرده بود رفتم دسشویی صورتم را شستم وقتی داشتم ازش خداحافظی میکردم پولایی که بهرام بهش داده بود جلوم گرفت و گفت هرچی میخوای بردار دستش را پس زدم و گفتم باشه برا خودت من به پولای اون بی شرف احتیاج ندارم چند روزی که شمال بودم چند بار اس داد ولی جوابش ندادم و دیگه ازش خبری ندارم و نمیدانم تا حالا چند پسر دیگه رو فریب داده و به چنگ اون نامرد انداخته.نوشته هومن

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *