سلام اسم من نیماست بیستو پنج ساله هستم الان شیراز میشینیم واین بار اولیه که داستان مینویسم پس اگه بد بود به لطف خودتون ببخشید ..راستش پدرم پیمانکاره ووضع مالیمون خوبه اگه بخوام ازخودم بگم قد180سانتی یه کمی سبزه باوزن65 ویه هیکل و رزشی و به گفته اکثر اشناهامون خوشتیپمو قیافه خوبی هم دار م دوست دخترای زیادی داشتم اما فقط یکیشونو دوسداشتم که اسمش نازی بود یه سالی از خودم کوچیکتره قیافه خیلی خوبی داره تا قبل از ماجرایی که میخوام تعریف کنم اوج پیشروی ما توسکس لب گرفتن بود که اونم خیلی محدود بود سال گذشته پدر ومادرم برا دیدن اقواممون رفتن تهران ولی من چون حوصله سفر کردن نداشتم خونه موندم بعداز ظهر ساعت سه بود که به نازی زنگ زدم گفتم که بریم بیرون یه دوری بزنیم اونم قبول کردو ساعت چهار قرار گذاشتیم باماشین رفتم دنبالشو بعد ازیه مقدار خیابون گرد ی با ماشین یه گوشه ماشینو پارک کردمو رفتیم تو پاساژا گشتن جلو یکی از مغازه ها یه دامن خوشکل دیدم ازش پرسیم نظرت چیه که گفت خیلی خوشکله منم برا خوشحال کردنش اون دامنو براش گرفتم بعد چند ساعت گشتن رفتیم سوار ماشین شدیم که اونو برسونم که نازی بهم گفت بریم خونه شما اخه بهش گفته بودم تنهام منم ازخدا خواسته قبول کردمو رفتیم خونه تا رسیدیم دیدم رفتارش عوض شده وبا عشوه راه میره درو که بازکردم سریع رفت واون دامنو پوشید واااای عجب چیزی شده بود زده بود رو دست نانسی خداییش که خیلی بهش میومد دامنه یه خورده اندامی بود و حسابی اندامش خودنمایی میکرد من که تازه فهمیده بودم چه تیکه ای پیشمه مات باسنش شدم که حسابی خود نمایی میکرد غافل از اینکه نیما کوچولو داره بلند میشه یه دفه با صدای نازی به خودم اومدم دیدم حسابی ضایع شده شق کردم نازی بهم گفت این دیگه چیه منم که حالم دست خودم نبود بهش نزدیک شدمو یه لب ازش گرفتمو گفتم اخه مگه میشه تورو تواین لباس دیدو اینطور نشد اونم مثل اینکه خوشش اومده بود گفت خوبه حالا لخت نیستم باورم نمیشد نازی این حرفارو میزنه بهش گفتم اگه بودی چی میشد که گفت خیلی دوس داری منم گفتم اره اونم گفت منم به عنوان تشکر واسه هدیت یه ساعت خودمو دراختیارت قرار میدم منم باشنیدن این حرف سریع بغلش کردمو بردمش اتاق خواب شروع کردم ازش لب گرفتن اونم بعد ده دقیقه که حشری شده بود اه واوهش دراومده بود منم که کار خودمو بلد بودم اول دکمه های مانتوشو باز کردمو بعد کم کم لختش کردم تا جایی که فقط یه شرتو سوتین تنش بود بعد شروع کردم لیس زدن بدنش اونم بیکار نموندو منو لخت میکردبند سوتینشو باز کردم واااااااای چی میدیدم دوتا هلو جلو چشام بو با حرس و ولع خاصی افتادم به جون سینه هاش اونم که حسابی حشری شده بود داد میزد کیر میخوام منم شرتشو دادم پ ایینو شروع کردم لیسیدن کسش ابش هم جا رو ورداشته بود حسابی کسشو خیس کرده بود بعد از چند دقیقه به پشت خوابوندمش اروم انگوشتمو کردم تو سوراخ کونش وااااای که چقد تنگ بود چند دقیقه بع د دو انگشتی وبعدم سه انگشتی حسابی که کونش جاباز کرد کیرمو با سوراخش تنظیم کردمو اروم فرستادم توش خیلی داغ بود وتنگ کیرم داشت تو کونش له میشد یه مقدار که جلو عقب کردم کیرم جاشد و راحت عقب جلو میشد نازی حسابی داشت حال میکرد نزدیک ارضا شدنش بود منم سرعتمو زیاد کردمو اون ارضا شد منم بعد از دو دقیقه تلمبه زدن ارضا شدمو ابمو ریختم رو کونش بعد یه لب طولانی گرفتمو ازش تشکر کردم اونم که خوشش اومده بود ازم تشکر کرد وگفت که خیلی بهش حال دادم بعد باهم رفتیم دوش گرفتیمو اومدیم بیرون حدود ساعت هفت نازیو رسوندم دم کوچشون از این ماجرا به بعد رابطه منو نازی یه رابطه توئم باسکس شدو با همدیگه سکسای زیادی داشتیم تا الان که یک ماهه عقد کردیمو رومانتیک همدیگرو دوست داریمو هفته ای چند بار سکس داریم .براتون لحظه های شادو سکسی رو ارزو دارم باتشکرنیما.
0 views
Date: November 25, 2018