سلام خیلی وقت بود میخاستم داستانمو بنویسم ولی حوصلم نمیشد . امین هستم کارمند دانشگاه قدم 175 نزدیک 70 کیلو وزنمه قیافم و صورتم خوبه و مجردم این داستان برمیگرده به سال 93 سال تقریبا روزای اول مهر بود و دانشجوها میومدن واسه ثبت نام یه روز ک مشغول تشکیل پرونده واسه دانشجوها بودم دیدم ی دانشجو با مامانش اومدن تو اتاق .یه دختر ناز هیکلی با چشای درشت و سیاه بنام ساناز اومدن نشستن تا نوبتشون شد از همون اول داشتم نگاش میکردم و فک کنم متوجه شده بود اونم اهل دل بود و بدش نمیومد ؛تشکیل پرونده داد و رفتن سریع شمارشو از تو فرم ثبت نام برداشتم و یک ساعت بعد با تلفن دانشگاه بهش زنگ زدم خدا خدا میکردم جواب نده که دوباره با گوشی خودم بزنگم و یه مدرک رو بهونه کردم که بهش بگم ناقصه بعدا بیار که گوشی رو جواب نداد و منم چن دقیقه بعد با گوشی خودم زنگ زدم ک گوشی رو جواب داد بهش گفتم ک اونم ک گفت باشه شمارشو سیو کردم و ازم پرسید شماره خودته ک گفتم آره هر وقت کار داشتی بزنگ ک دیدم فردا صبح ی عکس با مضمون سلام و صبح بخیر فرستاد و منم جواب دادم رابطه ما دیگه شروع شد دل تو دلم نبود هر روز باهم صحبت میکردیم و هر کاری داشت انجام میدادم هر روز بهم تو وات پی ام میدادیم تا رفتم سراغ بحث سکس و از این قضایافهمیدم خیلی داغ و سکسی هست. بهم گفت که باباش تو بچگیش فوت شده و برادر هم نداره و تنها خواهرش هم ازدواج کرده و تنها با مامانش زندگی میکنه دیگه خیلی هواشو داشتم ی روز بهم زنگ زد و گفت ی خبر خوب میخام بهت بدم گفت با خالم رفتم آزمایشگاه و فهمیدم ارتجاعی هستم قبلا بهم گفته بود ک خالش از رابطمون خبر داره و خالش هم ارتجاعی هست و اونم با خالش رفته آزمایش داده دیگه راست و دروغشو نمیدونم ولی خوب بعدا ک کردمش فهمیدم واقعا ارتجاعی بوده چون مشخص بود از خوشحالی نمیدونستم چی بگم و قرار شد همو ببینیم از چن روز قبل برنامه ریزی میکردیم ک نقشه بریزه و بتونه شب بیاد خونه بمونه بالاخره اوکی شد و بهم گفت پنج شنبه عصر میام منم خونه دوستم رو اوکی کردم و رفتم سر قرار سوارش کردم و راه افتادم سمت خونه تو راه فقط دستاشو گرفتم و کار دیگه ای نکردم به محض اینکه رسیدیم گفت میخام برم حموم وقتی اومد دیدم ی شلوار از این رنگ مشکیا ک خیلی هم نرمه با ی تاپ مشکی باحال پوشیده بود موهاش مشکی پر کلاغی بود و بدون آرایش خیلی خوشکلتر بود اومد کلی به خودش رسید و همه جاشو از این کرم خارجیای مرطوب مالید و انگشت کرد چون هوا سرد بود ی تشک پهن کردم بودم کنار بخاری و رفتیم دراز کشیدیم رو تشکه شروع کردیم حرف زدن یواش یواش بغلش کردم و شروع کردم به لب گرفتن حسایی حشری شده بودیم لباسشو ک در آوردم یه سینه سفت و بزرگ اصلا باورم نمیشد تا حالا همچین چیزی ندیده بودم با ناز شروع کردم به خوردن و مکیدن نوک سینه هاش صداش در اومده بود و با ی دست کیرمو گرفته بود و داشت فشار میداد رفتم سراغ بدنش و همه جای بدنشو لیس زدم حسابی آب کسش راه افتاده بود اومدم بین دو تا پاش قرار گرفتم شورت مشکیشو ک در آوردم ی کس خوشکل و ناز جلوم بود مونده بودم چیکار کنم با دستمال آبشو تمیز کردم و حسابی کوسش لیس زدم به نفس نفس افتاده بود و هی میگفت زود باش کیرتو میخام کیرمو یواش یواش میمالیدم به کوسش چون میدونستم واسه اولین بار میخاد بخوره باید حسابی خیس بشه سر کیرمو یواش فرو کردم دیدم نمیزاره میگه درد داره باهاش حرف زدم و گفتم که اولش همینجوریه و قول میدم یواش یواش برم آروم آروم کردم داخل اصلا نمیرفت تو حس میکردم دیواره کسش بهم چسبیده بود داشتم تو آسمونا سیر میکردم اونم فقط آخ و اوخ میکرد و لباشو گاز میگرفت چن دقیقه طول کشید پروسه فرو کردن کیرم داخل کس آکبند ساناز خانوم چن بار در آوردم و دوباره فرو کردم تا ی کم بهتر شد و بهم گفت حالم خیلی خوبه ادامه بده خودم تعجب کرده بودم چرا آبم نمیاد چون واقعا کوسش از بس تنگ بود کیرم سرخ و بی حس شده بود چن تا حرف سکسی زد تا آبم اومد و خالی کردم بیرون رو دستمال کاغذی و کنارش افتادم تا نیم ساعت دوتامون تکون نمیتونستیم بخوریم بعد بلند شدم رفتم شام گرفتم خوردیم بعد کلی حرف زدن موقع خواب شد تو رختخواب دوباره کردمش و اینبار لذت بیشتری برد تا صبح لخت خوابدیم بغل هم صبح ساعت 9 بیدار شدیم و دوباره شروع کردم باهاش حال کردن وقتی سینه شو میخوردم اوج لذت بود الانم ک دارم مینویسم موی بدنم سیخ میشه حسابی سینه هاشو خوردم و دوباره هم ی سکس حسابی باهام کردیم واقعا شب خوبی بود هیچوقت یادم نمیره بلند شد رفت حموم میگفت درست نمیتونم راه برم رسوندمش در خونشون و خیلی الان باهم پایه شدیم چن بار دیگه هم باهم سکس داشتیم ک اگه خوشتون اومد بازم میزارمنوشته امین
0 views
Date: May 17, 2019