دایی شکلاتی

0 views
0%

وقتی از مادرم می پرسیدم پدرم کجاست می گفت رفته پیش خدا . هنوزم که هنوزه نفهمیدم که اون مرده یا از پیش ما رفته چون می گفت که پدرم معتاد بوده . با این حال دیگه باور هر حرفی واسم سخت شده ولی اینو می دونم که مادر باهمه کثافتکاریهاش من یکی رو خیلی دوست داره و هر کاری که از دستش بر میومده کرده .. دوست نداشته که من مث اون بد باشم . بچه که بودم مردای غریبه زیاد میومدن خونه مون . رنگ و وارنگ از همه رنگ . مدل به مدل روزی هفت هشت تا . از خوشگل و خوش تیپ بگیر تا زشت و ترسناک از جوون تاپیر . مادر می رفت تو یه اتاق دیگهو درو از داخل قفل می کرد و بهم می گفت که هر کی در خونه رو زد درو باز نکنم و جوابشو ندم . منم دختر حرف گوش کنی بودم . اسمم ملوسک بود و مامانمم اسمش بود مینا . یه روز عزیز جون که می شد مادر مادرم اومد و به مادر مینا گفت که واسش خواستگار اومده و منو هم قبول می کنه بهتره که مادر دست از جنده لاشی بازی بکشه و سر و سامون بگیره . اما مادر به حرفاش توجهی نکرد . عزیز عصبانی شد و گفت شوهرت ازدست جنده لاشی بازیهات بود که معتاد شد و غیبش زد و تو کرم داری یه مرضی داری که با دوا خارشت گرفته نمیشه . غیبت شوهرت طولانی شده و می تونم یه جوری طلاقو جورش کنم . هر چند ممکنه یه گوشه افتاده و از دست تو دق کرده و مرده باشه . اون موقع حالیمنبود که این مرض چه مرضی می تونه باشه . یه روز که پنج سالم بود و کنجکاوی امونم نمی داد و مادر هم داشت ناله می کرد از سوراخ در نگاه کردم که مادر و دایی شکلاتی دو تایی لخت لختن وعمو شکلاتی چه جور با شومبول کلفتش گذاشته تو کون مادر و مامانی داره جیغ می کشه -واییییی دیوونه شدم بذار تو کوسم . همون طرف بیشتر حال می کنم . کونم داره پاره میشه . دایی شکلاتی که مرد مهربونی بود شومبولشو که حالا می تونم بهش بگم کیر از سوراخ کون مادر در آورد و یه خورده گذاشت پایین تر . حالا مادر دوباره ناله می کرد و می گفت جااااااان دارم حال میکنم . این طرف بیشتر می چسبه . دایی شکلاتی چند تا ضربه دیگه تو کس مادر زد و دیدم یه آب سفیدی از توسوراخ مادر داره می ریزه بیرون . وقتی متوجه شدم کارشون تموم شده و میخوان بیان بیرون می دونستم که از دیدن من ناراحت میشن زود رفتم خودمو قایم کردم . این دایی شکلاتی که در اصل اسمش بود جمشید منو خیلی دوست داشت . همیشه واسم خوراکیو شکلاتهای خوشمزه می آورد . هر کی میومد خونه مون و می رفت واسمون یه پولی میذاشت . دایی علاوه بر اینها برامن خوراکی هم می آورد خیلی دوستش داشتم . یواش یواش رفتم مدرسه . دایی شکلاتی دیگه خونه مون نمیومد . ازمامان پرسیدم چی شده گفت دایی از دواج کرده خانمش نمیذاره بیاد این طرفا . چند ماهی گذشت و بازم پیداش نشد . مادر هم دیگه مردا روبه خونه نمی آورد . انگار با رفتن دایی شکلاتی بقیه هم رفته بودند .مامان اکثرا صبح می رفت و غروب بر می گشت . گاهی وقتا شب هم می رفت بیرون . من می رفتم خونه عزیز . بزرگ شده بودم و یواش یواش یه چیزایی دستگیرم می شد ولی مادر طوری باهام بر خورد می کرد که هیچوقت روشو نداشتم که بهش بگم تو یک جنده لاشی ای .. چهارده پونزده سالم شده بود . منم اندامم از حالت دخترونه داشت به زنونه تبدیل می شد . یه خورده فیلمهای سکسی رو که مادر گوشه و کنار قایم کرده بود گیر آورده بودم و تماشا می کردم و لذت می بردم و اکثر ساعات روز با خودم ور می رفتم . اون موقع هنوز کامپیوتر بازی به این صورت نبود. دیگه حال و هوای درس خوندن نداشتم . مادر هر وقت غیبش می زد می گفت رفته خونه دوستش تا حساب کتاب کنه و فلان پارچه و فلان بلوزایی رو که از فلان جا به صورت عمده خریدن و فروختن سود و ضررشو ارزیابی کنن . واز این چرندیات . اون شب حوصله شو نداشتم که برم خونه عزیز . یکی در زد و منم از ترس درو باز نکردم .-منم ملوس کوچولو .. مینا خانوم . منم جمشید .. راستش چیزی به ذهنم نیومد ولی وقتی که اسم دایی شکلاتی رو برد بی اختیاردرو براش باز کردم . نمی دونم چرایه دلبستگی خاصی نسبت به اون حس می کردم . شاید یه خاطره خوب از اون روزایی بود که نیاز به پدر داشتم ولی در اختیارش نداشتم . شاید هشت سالی می شد که ندیده بودمش . یه خورده خسته نشون میداد ولی همون چهره خوش قیافه و مهربونشو داشت . بازم برام شکلات و ویفر آورده بود .-مامان کجاست می دونستم واسه چی سراغمامانو می گیره با این حال ازش دلخور نبودم شاید اونو بیشتر از مادرم دوست داشتم . لبخندی زدم و چیزی نگفتم -چطور دلش میاد یه دختر خوشگل و جوونی رو مث تو تنها میذاره -فکر می کرده میرم خونه مادر بزرگم . دایی بازم اومدی با مادر کار و کاسبی راه بندازی ؟؟ سکوت کرد و جوابمو نداد . حدس زدم که حدس زده من همه چی رو در مورد اون و مادر حدس زدم می خواست بره و فردا بیاد . ازش خواستم که شبو بمونه فردا جمعه هست و منم کلاس ندارم ازش پذیرایی می کنم تا مادر بر گرده . در هر حال مشتری خوبی بود ومی دونستم مادر خرجشو این جوری پیش می بره و اگرم خونواده اش کمکشم کنن بازم دست از جنده لاشی بازیش بر نمی داره و هزینه های زندگی و قر و فرش زیاده . شاید هرکس دیگه ای بود واسم سخت بودکه اون شبو اینجا بگذرونه ولی همون حس بچگی هامو نسبت به اون داشتم . یه حس اعتماد . ازش پذیرایی کردم و خودم رفتم تو اتاق خودم اوایل خرداد بود و هوا هم گرم .لباسامو در آوردم و با یه لباس زیر نازک رو تختم دراز کشیدم . تلویزیونوویدیو رو روشن کرده و یه نوار سکسی رو هم گذاشتم تو درایو و روبه تصویر دراز کشیدم . شورتمم کشیدم پایین و یه گوشی با سیم بلند به میکروفون تلویزیون وصل کرده تا ناله ها و فریاد های هوسو موقع نمایش سکسی بشنوم و بیشتر حال کنم . لاپامو هم باز کردم تا موز کلفتی رو که گو شه تختم بود وسط کوسم بکشم وحال کنم .تو همون اتاقی دراز کشیده بودم که مادر بار ها و بار ها درش گاییده شده بود . خیلی حشری بودم ولی نباید مثل مادر این حرفه رو پیش می گرفتم . اون با این نوار های سکسی که نا خواسته واسم گذاشته بود همین یه ذره مخی رو هم که داشتم از کار انداخته بود . تصاویر سکسی از جلو چشام رد می شدن . همش می خواستم ببینم صحنه بعدی چیه . دنبال هیجان بیشتری بودم . دستامو به سینه هام می مالیدم . بدنم کرخ شده بود . دوست داشتم موز رو مث یه کیر فرو کنم تو کوسم و جیغ بکشم . هر کیری رو که توی تصاویر می دیدم فکر می کردم که داره میاد طرف کوسم . دیگه حتی حسی نداشتم که یه تکونی به خودم بدم تا راحت تر بخوابم . خواب می دیدم که دارم تو یه هوسفوق العاده و هیجان زیاد دست و پا می خانمم و کوسم خیس شده و سینه هام داره می لرزه .. تشنه کیرم و لی کیر تو کوسم قرار نمی گیره وصاحب کیر داره بهم میگه که تو دختری کیر نباید به کوست بره آینده ات خراب میشه . دستمو به طرف کوسم دراز کردم . حس کردم یه سری لاپام دراز شدهو داره زبونشو روی کوسم می کشه .چشام باز شده بود واسه یه لحظه ترسیدم . نه من خواب نبودم همه اینا در بیداری بود . می خواستم جیغ بزنم زبونم بند اومده بود . صدای دایی شکلاتی رو می شنیدم که بهم می گفت دختر بالاخره بیدار شدی . بمیرم برای ملوسک خوشگله خودم که اینقدر عذاب نکشی … اون که بیست سالازم بزرگتر بود چه طور به خودش اجازه داده بود که این طور بیاد رو من قرار بگیره ولی خوشم میومد . لذت می بردم و خجالت هم می کشیدم . چون هیچوقت خودم اونو در این وضعیت نمی دیدم که با هم سکس داشته باشیم . خیلی بیشتر ازور رفتن با موز به من لذت می داد .دستاشو گذاشته بود رو سینه هام . صدامو خفه کرده بود . ترجیح دادم چیزی نگم و از این حالت لذت ببرم . نصف زبونشو میذاشت تو کوسم و درش می آورد . پس از چند دقیقه که خوب متوجه شد تونسته جسم و روحمو تسخیر کنه بهم گفت باید ببخشی که به خودم اجازه دادم بیام و این جوری باهات حال کنم . وقتی دیدم در اتاقت باز شده و داری این جور با خودت ور میری و فیلم سکسی می بینی اومدم طرفت .چند بار صدات کردم و بیدار نشدی منم شیطون و هوس گولم زد و می دونستم که حال می کنی و واسه همین به خودم اجازه دادم یه خورده بیشتر سر حالت بیارم -عمووووووووشوکولاتییییییی -جوووووووون ملوسسسسسسس کوچولوی من -من از اون شوکولاتگونده ها میخخخخخوام.میدیشششششش به من ؟؟ … مثلاین که دنیا رو بهش داده باشم . خودشو کاملا لخت کرد و کیرشو گذاشت رو دهنم . آروم آروم به لبو دهنم می مالید و انگشت کرد و منم یواش یواش لبامو باز می کردم و مثل یهبچه ای که میخواد سینه مادرشو بگیره کیرشو گذاشتم توی دهنم و ساک زدنو شروع کردم .. از هر خوردنی که تا حالا واسم آورده بود خوشمزه تر بود . داغ تر با یه حس هیجانی که نمی تونستم وصفش کنم . کاش می تونستم اون جوری که دلم می خواست باهاش حال کنم . یه خورده که واسش ساک زدم -ملوسسسسس ملوسسسسسسسک من من بمیرم واسه اون دهن کوچولوت . به زحمت دستشو دراز کرد و رو کس من می کشید که یه حالی هم به من داده باشه . منو بیحس کرده بود و خودشم در حال از حال رفتن بود کیرشو از دهنم کشید بیرون -چی شده دایی جون -نمی خوام بریزم تو دهنت . اومد رو من و کیرشو گذاشت وسط سینه هام و دستاشو گذاشت رو اونا و کیرشو اون وسط اون قدر حرکت داد که آبشو وسط سینه هام خالی کرد . دوست داشتم بغلم کنه و منو ببوسه . خودم سرشو به طرفم کشوندم و لبهاشوبه لبام چسبیدم . کیرش به کوسمچسبید -عمو جمشید جمشید جون من کیر میخوام . میخوام منو بکنی . عزیزم نمی تونم کوستو بکنم . تو دختری تازه حریف مامانت نمیشم. هیچی حالیم نبود فقط می خواستم این آتیش رو که در وجودم بر پا شده خاموشش کنه . منو یه دور برگردوند . شورتمو از پام کشید پایین و سرشو گذاشت رو کونم . سوراخ کونمو زبون می زد و سینه هامو گرفته بود تو دستشو کمرمو به شکمش می چسبوند . حس کردم که دوست داره فرو کنه تو سوراخ کونم . هنوز کون نداده بودم وهنوزم چیزی تو کونم فرو نکرده بودم . از رو میز مادر یه قوطی کرم آوردم و با ترس و لرز ولی هیجان دادم دست جمشید . یک ربع پایان داشت با انگشتش سوراخ کونمو کرم مالی می کرد و چند بار هم انگشتشو کرد تو کونم و کشید بیرون . اولش دردم می گرفت ولی بعدش حس کردم یه خورده بیحس شده . کیرشو گذاشترو سوراخ کونم . آروم آروم با متانت فشارش داد . خیلی خوشم اومده بود . دستشم رو کوسم داشت و باهاش بازی می کرد . سرکیر رفت تو کونم دردی حس نمی کردم . شاید به خاطر اراده و نیازی بود که داشتم . یهو یه خورده سرعت پیشروی کیر جمشید توی کونم بیشتر شد -وای جمشید جون کونم داره دردش می گیره ماااامااااان جون اوخ اوخ درد داره بکن بکن به حرفم گوش نده . حالتو بکن و حالتو بده منو ببوس ولم نکن . جوووووون تازه داره بهم مزه میده جوووووون . حس کردم سوراخ کونم چند برابر گشاد شده که کیر به این عظمت رو تو خودش جا داده . یه خورده که سرعت حرکتش بیشتر می شد بیشتر دردم می گرفت -اوووووووه اووووووه چقدر مزه داره .. این از همهشکلاتها خوشمزه تره و من همیشه از اینا میخوام . دیگه فقط همینو میخوام . همینو همینو -منم دوست دارم این شکلاتمو فقط به تو بدم که بخوریش -ولی مادر کس داره .. با یه دست کمرمو گرفت و آورد پایین تخت و تا دلم می خواست و دلش می خواست منومگایید . هر قسمت از بدنمو که میک می زد فکر می کردم که داره منو میگاد وایییی سینه هامو چه با حال می خورد . یه جوری میکشون می زد که انگاری داره کوسمو می خوره . سینه هامو وقتی می خورد که یه بار کیرشواز کونم بیرون کشیده و برای بار دوم از روبرو گذاشته بود تو کونم . کوسمو تو چنگش گرفتهبود و از پایین به با لا با فشار های سرعتی منو به هوسی بی نهایت می رسوند و منم ازش می خواستم بیشتر چنگش بگیره و با همین چنگ گرفتن هاش بود که تونست واسه اولین بار تو زندگیم منو به ار گاسم برسونه که دیگه از اون پس هیچوقت به این راحتی ارضا نشدم . آبشو ریخت تو سوراخ کونم . خسته شده بود ولی من تازه سر حال اومده بودم ولش نمی کردم . نذاشتم تا صبح بخوابه و بعدشم از ترس این که مادرم بیاد و اونو با این وضع ببینه نخوابید وقتی که لباسامونو پوشیدیم و یه صبحونه اي بهش دادم تا خدا حافظی کنه یه بار دیگه خودمو انداختم توی بغلش . نوازشم کرد و منو بوسید . ازش راجع به خانم و بچه اش پرسیدم.گفت که زنش مرده . بچه دار هم نمی شده که ازش یه یاد گار داشته باشه . قرار گذاشتیم که هر وقت مادر نیست یه سری بهم بزنه . ولی نمی دونم چرا حس می کردم در یه جای دیگه طوری که من نفهمم سراغ اونم میره . یه تراول پنجاه هزار تومنی بهم داد خواستم ازش نگیرم -عزیزم فکر نکن واسه کاریه که کردی . من دوستت دارم . نمی خوام که تو منحرف شی و به بیراهه بری . از همون بچگی تو رو مثل دختری که هر گز نداشتم دوست داشته و خواهم داشت. ملوسک من ازم ناراحت نیستی ؟؟ ناراحت نیستی که دختر کوچولوی دیروز خودشو انداخته زیر کیر دایی شکلاتی ؟؟ -از حالا به بعد همیشه بهت میگم جمشید شکلاتی . این شکلاتیه که هیچوقت دلمو نمی زنه ومرض قند هم نمیاره . دوستت دارم شکلاتی من نوشته Reza bomb

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *