دایی مهربون

0 views
0%

سلام به همه دوستانمن اسمم زهراست و شيراز زندگي ميكنمما يه خانواده 3نفره هستيممامان و باباو منمن يه دختر با موهاي طلايي و چشم عسليم والان 25سالمه و اين خاطره مربوط ميشه به 4سال پيشمن 2تا دايي دارم كه يكيش ازدواج كرده اسمش مهدي و اون يكي كه اسمش محسنه يه سال ازم بزرگترهمن اون سال به دلايلي هنوز دانشگاه نرفته بودم و اكثر اوقات تو خونه البته صبحا تنها بودممامان و پدرم هردو استادن ولي مادرم فقط صبحادانشگاساما سكس من با داييم مال وقتيه كه مادر خونه بوداز داييم بگميه پسر با قد 180 و وزن 90 با يه هيكل به قول پسرا خطي آخه چن ساله كه بدنسازي ميرهمن و داييم چون تفاوت سني زيادي نداريم همه جا با هم ميرفتيم (و ميريم)خيلي دوسش دارم آخه هم حرف دلمو ميفهمه هم خيلي بام مهربونه(حتي تو سكس)چن ماهي بود كه حس ميكردم نگاهاش سنگين شده و .. ولي بيخيال شدمبا اينكه منم توكفش بودمو خيلي وقتا به يادش خود ارضاعي ميكردمآخه ميدونين كيرشو ديده بودميهروز كه خونه مادر جونم بوديممحسن طبقه بالا تو اتاقش بودمن رفتم تا غافلگيرش كنمولي اول از پشت پنجره اتاقش يواش نگاكردم تا ببينم اگه خوابه با سرو صدا بپرم تو اتاقشولي..ولي ديدم(نيم رخ) كه لخت واساده جلو آينه و داره فيگور ميگيرهداييم خيلي كم موئهيعني تقريبا فقط موهاي زيره بغل داره و بالاي كيركه اونارم زده بودبا اينكه كيره تقريبا سفيدش خوابيده بود ولي كوچيكش كه بعدا واسش سانت كردم 12 س بودبگذريماين صحنه رو كه ديدم آب از كسم را افتادنميدونستم چيكا كنماگه ميرفتم تو واسم كثره شأن بود كه بش پيشنهاد سكس بدمدويدم تو دسشويو انقد خودمو ماليدم كه ارضا شدموقتي اومدم بيرون مادرم گفت چرا انقد اون تو بودي؟گفتم دلدرد شديد دارم مثلا يه قرص ضد اسحال انداختم بالااون روز ميخواسم با محسن برم سينماتو سينما هم هي دسم ميرف سمتش ولي غرورم اجازه نميداداز سينما كه اومديم بيرون رفت بستني بگيره كه يه مرده ك با دوستاش بود رد شدو بم گفت جوووووون بكنمكه همون لحظه محسن اونارو ديدو همشونو ناكار كرد و پليس و..گذشت تا يه روز عصر محسن اومد خونمونو واسم شاسخيم خريده بود ديونهوقتي بم داد بوسش كردم(راسي بگم ما هيچ وقت همو بغل نميكرديم منم هميشه با تيشرت و شلوار جلوش بودم)اونروز روزه خوبه من بودبا اينكه ميدونسم اون دوس داره بام سكس كنه و از وقتي اين حسو داره حتي كمتر بم دس ميزنه تا حشري نشهولي نميدونسم آخه چتو من اينو حشري كنماز همون عصر تو فكرش بودم تا اينكه بعد 4_5 ساعت فكر به يه نتيجه توپ رسيدماونشب چون پدرم نميومد خونهمحسن ميموندوقتي شامو خورديم كمك مادر ميزو جمع كردمو ظرفارو گذاشتم تو ماشينو به مادرم گفتم مادر گلم خوابت مياد خوب برو بخواب چرا خودتو اذيت ميكني..گفت راس ميگي پس لطفا واس داييت جا بنداز تو پذيراييشب به خير عزيزمبوسيدمشو رفت به خاطره سر دردش يه ديازپام خوردو خوابيداومدم تو حالو نشسم با محسن حرف زدن از همه چي الا سكسرفتم واسش دشك آوردمو همينطور نشسيم به حرف و فيلمتو همين حين من پاچه شلوارامو كردم زيره پايه مبل طوري كه اصن در نيادبه محسن گفتم بياد كنارم بشينه و تو چشم فوت كنهآخه مثلا چيزي تو چشم رفتهبعد گفتم برم قهوه بيارم بخوريمهمين كه بلند شدمشلوارم از پام در اومدمحسن چند ثانيه رو اندامم قفل بودخودم مثلا سعي كردم بكشم بالا كه نميشدديگه سعي نكردمو چشام تو چشاش لاك بودحشرش بالا زدكيرش از زير شلوار ورزشيش قشنگ معلوم بودخيلي ناخود آگاه دست گذاشت رو كونمنشسمسرمو تو بغل گرفت وچشامو بوسيدداشتم ميلرزيدممنم بغلش كردمحالا ديگه داشتيم لب همو ميخورديمهمش نوازشم ميكردبلند شد رفت چراغ خاموش كردشلوارمو كامل در آوردو دستمو گرفت و منو برد رو دشكشالان فقط نور تلوزيون بودمنو خوابوندو كنارم خوابيدبش گفتم بذا شلوار داييمو در بيارمگفت بفرمايين عزيزه دلمبعد شروع كرد به ليسيدن سرو صورتمآروم سينمو ميماليدروم نميشد به كيرش دست بزنمآخه تا اون موقع به هيچ كيري دست نزده بودموقتي منو ميليسيد تو فضا بودم گفت من شير ميخوام گفتم نداريم ولي شما ميتوني امتحان كنيلباسمو در آوردو از رو كرست واسم ميماليدخيلي حال ميدادالان يه حسي داشتم كه موقع خودارضاعي به اين شدت نبودكسم خيس خيس بودداشتم ميمردم از لذتتقريبا بي اراده يه ناله هاي خفيفي ميكردمكرستمو درآورده بودو سينمو ميخوردوااااي حسش قابل توصيف نيسخواستم از كمرويي بيرون بياملباسشو درآوردموسينه هاشو ميماليدمبه همه جاش دست ميكشيدمچه اندام عالي داشتخيلي منو ليسيد تا رسيد به شورتماز رو شرت كسمو كه حالا پره آب بودو ماليدديونم كردبهش گفتم محسن جان نرو اونجا ميميرم(اولين بار بود كه بش ميگفتم محسن)ولي اون آروم ميماليدسرشو گذاشت لاي پامو كسمو بوسيدگفت زهرا جونم اجازه هس؟گفتم نهگفت چرا عزيزم؟ گفتم بيا بالااومد شورتشو در آوردمو كيرشو محكم گرفتمخوابيد كنارم لبمو ميخوردمنم كيرشو ميماليدمگفتم محسن يه سوال كنم مسخرم نميكني؟ گفت نه فدات شمگفتم كجاي چيزتون باعث ميشه حال كنين؟(آخه من اصن فيلم سكسي نديده بودم و فقط چنتا عكس ديده بودم)گفت چيزمون چيه؟ گفتم اذيت نكنگفت اسمشو بگو تا بگمگفتم خب باباكيريه خنده اي كردو گفت نگا عزيزماين قسمت كه ختنه شدهاون قسمتو ماليدمگفت نكن ارضا ميشما بعد رفت پايين و شورتمو درآوردزود دستمو گذاشتم رو كسم كه هم لوس بشمهمم خجالت ميكشدم يه جوراييسرشو برد لاي پامو دستامو بوسيدگفت جيگره من ناز ميكنه؟ و آروم دستمو برداشتهمين كه لبشو گذاشت رو كسم يه حالي شدمگفتم محسنم يواشآروم كسمو ليس ميزد ديگه تو حال خودم نبودميكم چشام تار شده بودخييييلي حال ميدادمدام آه آه ميكردمنزديكه نيم ساعت داشت كسمو ميخورد كه قبل از اينكه ارضا شم محكم سينمو ميماليدانقد ماليدو ليسيد تا ارضا شدمآوردمش بالا و خوابوندمش رومگفتم محسن خستمهخودش كنارم خوابيدو منو بغل كردچند دقه بدون هيچ كاري فقط خوابيده بوديممحسن هنوز كيرش شق بوددستمو بردم طرف كيرشو واسش ميماليدماونم آروم موهامو نوازش ميكردو نوك سينمو ميخورديه گاز از سينم گرفتمن يه آي جيغ مانند گفتم و بش گفتم دايي خيلي بدي و تريپ قهر اومدمبيچاره كلي لبمو بوسيدو عذر خواهي كردكيرش تو دستم بود ولي وقتي ناز كردنم تموم شد براش ماليدم و منم لبشو بوسيدميه آهه كوچيك ميگفتيكم كه حالم بهتر شدپاشدم نشسمچون كسمو خورده بود ميخواسم كيرشو بخورم كه نذاشتو گفت عزيزم تو كه بدكاره(همون جندهآخه داييم تو فاميل به مؤدبي معروفه)نيسي كه ميخواي بخوريشگفتم دايي يه كوچولوآخر به شوخي و زور سرشو فقط كردم تو دهنمگفت زهرا جونم افتخار ميدن كه ايشونو بفرسيم داخل؟مثه خودش اذيتش كردم گفتم داخل كجاس؟ گفت ديوونه نامرد منظورم اون كونه توپولته خوشكل منگفتم دايي درد داره نه؟ گفت ولي شايد حالش بيشتر از دردش باشه هاگفتم فقط آروم منو رو دست خوابوندو خوابيد پشتميكم از پشت سينه و كسمو مالوندديگه آماده دادن بودمپيش خودم گفتم كاش پرده نداشتمو به عزيزه دلم كس ميدادمپايه چپمو داد بالاخيلي حشري بودمدلم ميخواست كسمو بگادولي حيفكيرشو گذاشت دمه سوراخمگفتم محسنم جون زهرا يواشگفت چشمسرشو كرد تويه جيغ كوچيك زدمگفت زريمهناز(مامانم) مياداگفتم به خدا درد دارهپاشد يواش رفت تو اتاقه منو كرم آورديكم زد به كيره21سانتيشو ي مقدارم زد دم سوراخه منو تو سوراخمكيرشو گذاشتو محكم كرد تو كه بازم راحت نميرفت توداشتم ميمردماگه بگم نصفشم تو نرفته بود دروغ نگفتمصورتمو گذاشته بودم رو بالشه لايكويي و جيغ ميزدمو اشك ميريختمصداي جيغم كم شنيده ميشدمحسن نفهميد كه دارم گريه ميكنم وگرنه ميكشيد بيرونهي فشار ميدادو ميكرد تومن جيغ و گريم بيشتر شدو سرو از رو بالش برنميداشتمكيرشو تا ته چپوند تو چن لحظه نگه داشتبعد شروع كرد به تلمبه زدنچشام سياهي ميرفتاولش فقط درده وصف ناپذيري داشتولي بعداز چنتا تلمبه دردو لذت بودجيغم تبديل به آه ه ه ه ه ه شده بودبعداز 2_3 دقه من لرزيدمو باز ارضا شدممحسنم چند ثانيه بعداز من آبش اومدو ريخت تو كونمبعد آروم منو از پشت بغل كردكيرش كوچيك شدو آروم اومد بيرونبالشتم خيسه خيس بودرومو كرد به خودشگفت الهي بميرمگريه كردي فدات شم؟ببخشيدمحكم بغلم كردو بوسيدممن فقط نگاش ميكردمگفت اينطوري نگام نكناگه ناراحتي خب منو بزنبهش لبخند زدمو لبشو ليس زدمگفتم ممنون محسنه مندوست دارمگفت منم دوست دارم زهراي داييراسي ممنون كه بالاخره بم محسن گفتيمن همش نگران بودم كه مادر بيدارباشه يابيدار بشهرفتيم دسشوييو اومديم لباساي همو پوشونديمو محسن ديوونه منو بغل كردو برد گذاشتم رو تختمو بوسيديم همورفت تلويزيونو خاموش كردو رفت خوابيداين اولين سكسم با داييم بودتا الان خيلي با هم سكس داشتيمخيلي بيشتر از قبل همو ميخوايمو هميشه هم فقط با هميمعاشقشم.نوشته‌ زهرا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *