دختران هوسناک همسایه

0 views
0%

مونس و مائده دو تا خواهر هستن که حدود 10 سال پیش با ما همسایه بودن مونس یک سال از من بزرگتره مائده دو سال کوچیکتر اون موقع که من با این دو خواهر خوشگل و مامانی آشنا شدم مونس 21 سالش بود و شوهر داشت که من همیشه از اینکه اون شوهر داشت ناراحت بودم و به شوهرش کلی فحش میدادم چون مونس خیلی خوشگل بود ولی مائده 18 سالش بود و دانشجو بود مونس یه خانم سفید و خوش استیل بود یعنی از همون زنهایی که من عاشقشونم قدش حدود 160 بود وزنش حدود 75 کیلو توپولی و ملوس با چشم و ابروی مشکی و لب و دهن کوچولو مائده لاغر بود قدش حدود 170 بود وزنش حدود 65 اونم خوشگل بود و من بدجوری تو کف اون پستونای اناریش بودم ولی مونس بد جوری من رو دیوونه کرده بود مونس از مائده خون گرم تر و لوند تر بود شاید هم به خاطر این بود که شوهر داشت و میدونست دیگه کسی حرف در نمیاره ولی مائده بیشتر مراقب بود همیشه رسمی تر برخورد میکرد از اونجایی که خانواده ما با اونها خیلی گرم بودن برای عروسی دائیشون ما رو دعوت کردن رفتیم به شهر اونا اونجا یه بار پیش اومد که تو مسیری که باید از خونه مادر بزرگشون میرفتیم تا خونه عروس توی مینی بوس من کنار مونس نشستم چون شوهرش نبود راحت بودیم از همونجا که من گرمی و نرمی بدن مونس رو حس کردم و موقع حرف زدن باهاش هم نفس شدم شده بود سوژه واسه جق زدنم خیلی دلم میخواست با مائده عروسی کنم به خاطر اینکه بیشتر به مونس نزدیک بشمولی قسمت نشدو مائده با پسر عموش عروسی کرد و این برای من شده بود یه شکست سکسی حدود سه سال بعد هم ما از اون محل اساس کشی کردیم و رفتیم یه محل دیگه و منم کم کم سرم به کارام گرم بود دیگه اونا رو فراموش کرده بودم آخرین باری که دیده بودمشون موقعی بود که برای ختم مادرشون رفته بودم خانم خوبی بود یادش به خیر خدا رحمتش کنه اما من هر موقع به هر دلیلی یادشون میافتادم به عشق مونس یه جق میزدم تا حدود یکسال بعد از فوت مادرشون شب از سر کار میرفتم خونه تو ماشین به فکر کارهای فردام بودم و تو ترافیک ولیعصر داشتم آسته آسته میرفتم جلو که گوشه خیابون چشمم افتاد به دوتا خانم با کلاس که گوشه خیابون ایستاده بودن از دور براشون چراغ زدم توجهی نکردن نزدیک تر که رسیدم دیدم ای وای بر من اون دوتا همون دوخواهر جیگر منن آره پدر مونس و مائده اونا من رو نشناخته بودن جلوشون رسیدم شیشه سمت شاگرد رو پائین دادم گفتم سوارشین پدر همسایه های بی وفا مائده صدای من رو شناخت یه نگاه تو ماشین کرد و به مونس گفت وای مونس آقا فرشاده مونس هم تو ماشین نگاه کرد و با خنده سوار شدن حالا تو این فاصله چقدر این ماشینهای پشت سری بوق زدن و کون خودشون رو پاره کردن بماند یه سری میخواستن سوارشون کنن یه سری هم میخواستن برن پشت من مونده بودن با سوار شدون اون دوتا حوری بهشتی دیگه نه ترافیک برام مهم بود نه صدای بوق اون کونیا که پشت سرم بودم مخصوصا موقعی که به خاطر داشتن چند تا کیسه که تو دستشون بود مائده روی صندلی عقب نشست و مونس اومد جلو آخ که چه حالی میکردم چند دقیقه اول به احوالپرسی گذشت تا اینکه ازشون پرسیدم اینطرفها چیکار می کردین مونس با لبخند گفت دارم خاله میشم اومدیم سیسمونی بخریماز تو آئینه یه نگاهی به مائده کردم و بهش تبریک گفتم اونم تشکر کرد هنوز همونطوری بود انگار با من رودربایستی داشت به مونس گفتم تو چی چند تا بچه داری یه مکثی کرد و گفت ای پدر بچه میخوام چیکار اصلا من مردی به خودم میبینم که بخوام بچه دار بشم گفتم یعنی چی یه پوز خندی زد و گفت خبر نداری مگه گفتم نه از چی حرف میزنی گفت امیر خان ( شوهرش ) از موقعی که یه تومن جیبش شد دو تومن زیر سرش بلند شد و هزار و یک بلا سر من بیچاره آورد مائده که اون پشت ساکت بود با شنیدن این حرف به مونس گفت مونس بسه دیگه مونس یه نگاه تند بهش کرد و گفت فرشاد که غریبه نیست بعد هم شروع کرد به درد و دل کردن که مردم چنین شده و چنان شده و از این حرفا ولی سر ته حرفش این بود که شوهرش دیگه زیاد تحویلش نمیگیره تو دلم گفتم عجب مردهای کسخولی پیدا میشن کس به این توپی اونوقت بیخیالش بشی بری دنبال کار پدر آخه کار کردن درست ولی باید به این نعمت خدادادی هم رسید تو این فکرها بودم که با صدای مائده به خودم اومدم که گفت آقا فرشاد شما مسیرتون کجاست مزاحمتون نشیم گفتم نه پدر شما کجا میرین مائده گفت من که میرم خونه خودمون بعد رو کرد به مونس گفت تو هم امشب بیا بریم اونجا مونس گفت نه من میرم خونه به مائده گفتم خونه شما کجاست آدرس که داد زیاد دور نبود بهش گفتم پس من میرسونمت وسایل هم داری مونس گفت نه پدر اینا رو من میبرم خونه خودمون بعد همه رو با هم میاریم نصفیش خونه ماستگفتم خوب پس اول مائده رو برسونیم بعدش هم تو رو میرسونم مائده گفت نه مونس هم خونه ما پیاده میشه بعد با آژانس میره گفتم خوب کرایه آژانس رو به ما بدین مگه گناه داره خندید گفت نه پدر اختیار دارین ما میخوایم مزاحم شما نشیم مونس هم گفت آره فرشاد جون تو راهت دور میشه گفتم اصلا حرفشم نزنید تو دلم گفتم تازه بعد از چند سال دارم به آرزوم میرسم و دارم با تو تنها میشم حالا خریت کنم این موقعیت رو از دست بدم راستش از هم صحبتی با مونس هم لذت میبردم مائده رو رسوندیم و کلی تعارف کرد که بریم تو خونش گفتم نه حالا یه دفعه دیگه میایم با مادر اینا مزاحم میشیم اونم تشکر کرد و رفت بعد از رفتن مائده مونس انگار راحت شده بود یه آهی کشید و گفت آره فرشاد جون اینم سرنوشت من بود انگار دوست داشت در این مورد حرف بزنه شاید هم اینطوری سبک میشد منم استقبال کردم و شروع کردم به گوش دادن کلی از شوهرش بد گفت که یه مدت یه خانم صیغه ای داشته با کلی مکافات و دعوا اون رو طلاق داده حالا هم ماه به ماه به بهونه کار میره دوبی و معلوم نیست اونجا چه غلطی میکنه ولی بازم خوبه که از نظر مالی اذیتم نمیکنه برای بستن زبونم هم که شده تا دلت بخواد پول تو دست و پام میریزه برام ماشین هم خریده گفتم پس چرا پیاده بودین گفت از ترافیک اونجا میترسیدم تصادف کنم تو دلم گفتم الهی شکر و اگر نه من نمیتونستم ببینمشون گفتم خوب تو هم از زندگیت لذت ببر دیگه شده دیگه کاریش نمیتونی بکنی گفت آره بعد هم با خنده گفت اصلا منم میخوام مثل خودش بشم میرم یه دوست پسر خوب برای خودم پیدا میکنم که از تنهایی درم بیاره یه دفعه بی اختیار زدم روی ترمز و برگشتم نگاهش کردم انگار باورم نمیشد چی شنیدم گفتم پدر تو انگار حالت خوب نیست خندید گفت حالا برو آره حالم هیچ خوب نیست چطور اون هر غلطی دلش میخواد میکنه منم آدم هستم دیگه منم دل دارم منم جوونی دارم حرکت کردم و سعی کردم حرف رو ادامه بدم گفتم فکر عاقبتش رو کردی اگر گیر یه آدم ناتو بیافتی میدونی چی میشه اگر شوهرت بفهمه و شکایت کنه جفتتون سنگ سارین میدونی گفت آره منم برای همین دنبال یه پسر خوب میگردم دیگه بعد با خنده گفت سراغ داری یه نگاهی بهش کردم و هیچی نگفتمدلم میخواست بگم آره من هستم ولی روم نشد چند دقیقه به سکوت گذشت و بعد هم در این مورد حرفی نزدیم تا رسیدیم خونش و مقع رفتنش کمکش کردم وسایلش رو بردم بالا و بعد هم هر چه تعارف کرد نموندم بهش تلفنم رو دادم اونم تلفنش رو داد گفتم خوشحال میشم بازم ببینمت خندید و تشکر کرد و گفت منم همینطور اونشب تا صبح یاد حرفاش بودم کلی به خودم فحش دادم که چرا بهش نگفتم خوب من هستم چرا دنبال غریبه میگردی فردای اون روز نزدیکای ظهر بود دیدم تلفنم زنگ خورد شماره غریبه بود با سردی گفتم بفرمائید که دیدم یه صدای ناز زنونه گفت n سلام ببخشید آقا فرشاد n بله خودم هستم n خوبی شناختی n مرسی نه متاسفانه به جا نیاوردم n با خنده مونس هستم n اوه ببخشید چطوری خوبی n مرسی تو چطوری n قربانت n کجایی n سرکارم n چی شد تونستی برام کاری بکنی n کار کدوم کار n ای پدر تو هم که انگار آلزایمر داری قرار بود برام یه دوست خوب پیدا کنی با دلخوری گفتم ای پدر مونس تو هم گیر دادی گفت نه جدی میگم منم زدم به سیم آخر گفتم عصری کجایی گفت هیچ جا خونه گفتم من میام اونجا با هم حرف میزنیم شاید به یه نتیجه ای رسیدیم گفت باشه ولی حواست باشه اگر دور و برت کسی رو پیدا کردی برام نگه دار انگار زنگ زده بود به سمساری گفتم باشه یه دونه خوب برات دارم گفت وای کی هست منم با پررویی گفتم خودم اگر خوشت بیاد خندید گفت من که از خدامه کی بهتر از تو گفتم باشه پس عصری میام با هم قرارداد مینویسیم خندید گفت پس زود بیا گفتم باشه و خداحافظی کردیم یه نفس عمیق کشیدم کار سختی هم نبود گفتنش من زیاد بزرگش کرده بودم مونس که ظاهرا بدش هم نیومده بود بعد به خودم گفتم حتما یه سنگ صبور میخواد براش حرف بزنه از این رابطه چیزی به من نمیماسهبا همین افکار عصر شد ساعت 4 بود بهش زنگ زدم گفتم دارم میام تنهایی گفت آره بیا گفتم من یه ساعت دیگه اونجام گفت خوبه و خداحافظی کردیم سر راه یه جعبه شیرینی هم خریدم و رفتم زنگ زدم و پرسید کیه گفتم منم با خنده گفت خوش اومدی بیا بالا بعد هم در باز شد تو این فکر بودم که باید یه جوری بحث رو به سکس بکشونم ببینم چی میگه که دیدم رسیدم جلوی در ساختمون یه تک زنگ زدم در باز شد ولی چه دری انگار در بهشت باز شده بود مونس با یه تاپ لیمویی باز از اونا که فقط دوتا بند روی شونه داره اونم از نوع گره ای با یه شلوار جین تنگ با یه آرایش بسیار زیبا و موهای لخت و مش شده که روی شونه اش ریخته بود جلوی در بود با لبخند گفت خوش اومدی بفرما تو داخل شدم برای اولین بار بود که داشتم لمسش میکردم دستش تو دستم بود دلم نمی خواست دستش رو رها کنم جعبه شیرینی رو بهش دادم ازم تشکر کرد دعوتم کرد که بشینم خودش هم رفت سمت آشپزخونه از اونجا داد زد شربت میخوری یا چای گفتم یه چای کم رنگ خندید گفت هنوزم زیاد چای میخوری گفتم آره بعد از چند لحظه سکوت با یه سینی اومد برای من یه چای لیوانی ریخته بود گفت بفرما آقای شیره ای گفتم پدر شیره ای ها چای پر رنگ میخورن خندید وقتی خم شد جلوم چای تعارف کنه اون دو تا سینه قشنگ و سفید و بزرگ نمایان شد چشمام سیاهی رفت چای رو برداشتم رفت نشست روبروم یه کم به هم نگاه کردیم گفت خوب بگو ببینم چه خبر من از دوست کم حرف خوشم نمیاد گفتم تو چه بد کلیدی نمیشه از خیرش بگذری خندید گفت نخیر نمیشه پدر منم آدم هستم منم دل دارم منم جوونم منم حس دارم پوسیدم از بس تنها صبح تا غروب تو اینخونه موندمخندیدم گفتم الهی بمیرم برات که چقدر سختی میکشی با اخم گفت تو قرار بود برام دوست باشی نه اینکه همش گوشه و کنایه بزنی گفتم ببخشید حالا من دوستت میخوای با من چیکار کنی گفت همه کار گفتم مثلا گفت همه کار دیگه میخوام باهات حرف بزنم غذا بخورم برقصم گفتم دیگه گفت حالا گفتم نه دیگه باید قرارداد کامل باشه هم تو باید تموم درخواستت رو بگی هم من گفت خوب تو بگو گفتم نه اول تو موارد مربوط به خودت رو کامل کن بعد نوبت من میشه بلند شد اومد کنارم نشست خیلی راحت چسبید بهم یه ویشگون از بازوم گرفت گفت هر کاری دلم بخواد میخوام باهات بکنم گفتم شاید دلت بخواد من رو بکشی خندید گفت نترس جون دوست گفتم خوب پدر من دوستتم دیگه بگو از من چی میخوای میخوای چیکار کنی باهام دوباره گفت میخوام باهات حرف بزنم غذا بخورم برقصم بعدش هم… گفتم بازم که سوزنت گیر کرد خندید صورتش رو نزدیک کرد تقریبا در گوشم گفت میخوام با دوستم حال کنم گفتم چطوری یه دفعه داد زد گفت میخوام باهاش سکس کنم سکس سکس سکس پدر سکسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس فهمیدی گفتم آره ولی گفت دیگه اما و ولی نداره بعد دستش رو روی کیرم گذاشت و گفت این رو میخوام بعد تو چشمام نگاه کرد گفت کیر میخوام کیر میدی بهم یا نه گفتم مونس ولی تو شوهر داری گفت ول کن پدر گور پدرش اون الان معلوم نیست روی کی خوابیده اونوقت من باید تو خماریش بمونم از شنیدن حرفاش و حس کردن بوی عطرش و دستش که روی کیرم بود بی اختیار کیرم بزرگ شده بود اونم مشغول مالیدن بود بی اختیار لبامون رو گذاشتیم روی هم و مشغول لب گرفتن شدیم معلوم بود بدجوری تو کف مونده داشت لبام رو میکند از بس محکم لبام رو میخورد زبونش رو تو دهنم کرده بود یه دستم روی دستش بود و به کیرم فشار میاورد یه دستم رو هم انداخته بودم دورش و بازوی نرم و گوشتیش رو فشار میدادم سمت خودم کم کم دستم رفت روی پستوناش وای که چه نرم بود انگار دستم روی پنبه بود داغ و نرمخودش یکی از بندهای تاپش رو باز کرد منم اون یکی رو باز کردم خودش تاپش رو پائین کشید تا زیر پستونای بزرگ و سفیدش که تو یه سوتین توری مشکی بود داشتم میمردم با دستم پستوناش رو از روی کرستش میمالیدم و فشار میدادم هنوز لبامون تو هم بود به زور لبم رو از لبش جدا کردم و سرم رو خم کردم شروع به خوردن بالای پستوناش که از سوتین بیرون بود کردم زبونم رو لای چاک پستوناش میدادم بعد اومدم بالا از گردن و گوشش شروع کردم به خوردن و باز رفتم پائین کرستش از اونایی بود که از جلو باز میشد خودش بازش کرد و پرتش کرد اونطرف منم یه پستونش رو به دهن گرفتم یکیش رو هم با دستم میمالیدم عجب پستونای نرمی بود الان که یاد افتاده کیرم بازم بلند شده یه دستم داشت کمرش رو میمالید تو این چند سال یه کم توپولتر شده بودگوشت بدنش نرم بود و داغ بعد از یک ربع که پستوناش رو خوردم و اون ناله کرد گفتم همینجا باید تمومش کنیم گفت نه جیگر پاشو بریم تو اتاق خواب رفتیم اونجا خودش لختم کرد لخت لخت من به کمر خوابیدم روی تخت و اون افتاد روم پستوناش که به تنم مالیده میشد حال میکردم اونم یه کم بدنم رو لیس زد و رفت پائین کیرم رو به دست گرفت یه جون گفت و کرد تو دهنش یه کم ساک زد بلندش کردم چون انصافا عالی ساک میزد داشت آبم میومد کیرم رو میکرد تو دهنش میمکید بعد بین لباش فشار میداد و بالا و پائینش می کرد خوابوندمش روی تخت شلوار و شرتش رو با هم از پاش درآوردم نشستم وسط پاش هنوز که هنوزه کس اونجوری ندیدم گوشتی و سفید با لبه های به هم چسبیده انگار آکبند بود خیس خیس بود با انگشتم لبه های کسش رو باز کردم وسطش از خیسی برق میزد یه کم به کسش نگاه کردم بعد آروم فوتش کردم خیلی حال کرده بود ناله میزد و جون جون میکرد بعد زبونم رو آروم گذاشتم وسط کسش و اول از پائین به بالا آروم آروم میکشیدم روی چوچولش که حسابی هم وروم کرده بود بیشتر وقت میذاشتم و با نوک زبونم باهاش بازی میکردم مونس چنگ زده بود تو موهام و سرم رو به کسش فشار میداد یه دفعه شروع کرد به جیغ زدن آیییییییییییییییییییی آییییییییییی بخورررررررررررررررر آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخوایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بخورررررررررررربعدش یه دفعه یه لرزش شدید و سرم رو چنان به کسش فشار داد که داشتم خفه میشدم بله به همین راحتی و به همین زودی مونس خانم دهنم رو پر آب کرد اونم چه آب شیرین و گرمی هنوز مزه اش تو دهنم هست بعد که حسابی آبش بیرون ریخت سرم رو ول کرد منم بلند شدم افتادم روش کیرم قشنگ لای پاش بود و به کسش مالیده میشد همزمان که از لب و گوش و گردنش میخوردم آروم خودم رو هم بالا پائین می کردم اونم ناله میکرد و آه میکشید یه کم تو این حالت موندیم بعد گفت بلند شو زود باش دیگه چقدر طولش میدی من همیشه از این که تو سکس طرف مقابلم برام حرفای تحریک کننده بزنه خوشم میاد برای همین گفتم بلند شم چیکار کنم گفت بلند شو من رو بکن گفتم کجات رو بکنم گفت همه جام اول جلوم رو بکن گفتم جلو یعنی چی خندید دستش رو گذاشت روی کسش و گفت کسسسسسمممممم رو بکن خوبم بکن چون خیلی حشریم از اینکه اونم راحت حرف میزد حال میکردم گفتم ای به چشم بلند شدم پاهاش رو انداختم روی شونه هام یه کم کیرم رو به کسش مالیدم و آروم آروم کردم تو کسش از بس خیس بود زیاد اذیت نشدوقتی کیرم تا ته تو کسش رفت و روناش چسبید به شکمم یه کم نگهداشتم تا بازتر بشه یاد اون موقعهایی افتادم که با دیدن یه کم از ساق پاش چه حالی میشدم دستم رو گذاشتم روی ساق پاش و آروم همونطور که تلنبه میزدم پاهاش رو میمالیدم از داغی و نرمی کسش داشت آبم میومد کیرم رو از کسش بیرون کشیدم خودم رفتم خوابیدم روی تخت بهش گفتم بیا بالا اومد نشست روی کیرم اول یه کم خودش رو چرخوند بعد شروع کرد بالا پائین رفتن چون سرعتش رو زیاد کرده بود و من هم به اون پستوناش نگاه میکردم که اونا هم بالا پائین میپرید از ترس اینکه آبم نیاد بهش گفتم بلند شو بسه گفت چی شد گفتم هیچی میترسم آبم بیاد گفت خوب بیاد بذار بیاد منم دارم میام و سرعتش رو بیشتر کرد دلم نمیخواست به همین زودی تموم بشه گفتم نه بسه انگار فهمیده بود گفت بذار یه بار بیاد بعد استراحت میکنیم بازم شروع میکنیم من حالا حالا ها سیر نمیشم و باز هم بالا پائین پرید دیگه نتونستم خودم رو نگه دارم گفتم مونس آبم اومد اونم خودش رو محکم کوبید روی کیرم و شروع کرد آه و اوه کردن و گفت وای چه آب داغی سوختم آخ جونبعدش خودش رو انداخت روم بدنش داشت میلرزید ازم یه لب گرفت و گفت منم آبم اومد بهش گفتم حامله نشی گفت نترس قرص میخورم و مشغول لب بازی شدیم هنوز کیرم تو کسش بود حس میکردم داره کوچیک میشه که مونس باز هم خودش رو تکون تکون داد باز هم کیرم سفت شد برای خودم هم تعجبی بود در عرض چند لحظه باز هم کیرم سفت شد و مونس خوب این رو حس کرد شرت من رو جلوی کسش گرفت و خوابید روی تخت و پاهاش رو بالا کرد گفت بیا حالا نوبته تو بالا باشی هر کاری کردم به دلم نشست اونجوری با اون همه آبی که از من و خودش تو کسش بود بکنم بهش گفتم نه بلند شو برو خودت رو بشور بعد خوبی مونس این بود که بهش برنمیخورد با خنده بلند شد گفت باشه پدر تیتیش مامانی و رفت سمت دستشویی خودش رو شست و برگشت من هم رفتم خودم رو شستم و برگشتم یه کم تو بغل هم خوابیدیم و عشق بازی کردیم که باز هم حشر جفتمون زد بالادستم رو روی کونش گذاشتم گفتم من از اینا میخوام خندید گفت نمیشه جیگر گفتم چرا گفت چون درد داره گفتم تو اجازه بده اون با من خندید گفت نکنه تو دردش رو میخوای تحمل کنی گفتم نه با یه کم ملایمت و اندکی کرم موضوع حل میششه گفت اگر دردم بگیره نمیذارم ادامه بدیا گفتم باشه قبول حالا بگو کرم کجا داری بلند شد گفت تو زحمتت میشه خودم برات میارم کرم رو آورد بعد بازم خوابید روی تخت یه بالشت زیر کمرش گذاشتم کونش یه کم بالا اومد یه کم کرم مالیدم به سوراخ کونش و آروم آروم مالیدم تا کم کم انگشتم رفت تو با یه دستم هم پستونش رو میمالیدم گاهی هم با چوچولش بازی میکردم که از حال بیرون نیاد آروم آروم دو انگشتی کردم دیگه کونش آماده بود چرخوندمش و به حالت چهار دست و پا کردمش یه کم کرم هم به کیر خودم زدم و کیرم رو گذاشتم جلوی سوراخ کونش و آروم فشار دادم یه کم آخ و اوخ کرد ولی زیاد درد نکشید معلوم بود قبلا قفل کونش باز شده حالا توسط کی نمیدونم منم آروم مشغول بود تا کونش چسبید به شکمم با دست سینه و چوچولش رو میمالیدم و تو کونش تلنبه میزدم مونس هم خوشش اومده بود و سرعتش رو زیاد کرده بود من که به سمت جلو میرفتم اون خودش رو عقب میداد و محکم کونش رو میکوبید به پاهام بعد باز من خوابیدم و مونس اومد بالا و کیرم رو کرد تو کونش نشست روش بعد خوابید روی من از من خواست تو اون حالت تلنبه بزنم با سنگینی مونس موفق نشدم زیاد ادامه بدمخودش هم فهمیده بود برای همین باز خودش فرمون رو به دست گرفت و مشغول بالا پائین رفتن شد یه کم گذشت بلند شد گفت کون دیگه بسه بلند شو برو خودت رو بشور بیا از جلو بکن گفتم باز که گفتی جلو خندید گفت از کس بکنم با خنده رفتم سمت دستشویی یه کم کیرم رو با آب سرد ماساژ دادم چون دوست داشتم حسابی از کس قشنگ و داغش لذت ببرم برگشتم مونس روی تخت خوابیده بود و پاهاش رو بالا داده بود و از هم باز کرده بود با خنده گفت بدو بیا بکن تو کسم گفتم چشم رفتم بین پاهاش نشستم و گفتم چقدرش رو بکنم تو گفت تا تهش تخمات بکنم تو خندیدم یه کم کسش رو خوردم باز چشماش خمار شد و شروع کرد ناله کردن منم کیرم رو کردم تو کسش و مشغول شدم پستوناش رو میخوردم گردن و گوشش رو میخوردم و تو کسش تلنبه میزدم وای که چه کس توپی بود از کردنش سیر نمیشدم کیرم رو از تو کسش بیرون کشیدم گفتم باز هم چهار دست و پا شو گفت بازم میخوای از پشت بکنی گفتم پشت یعنی چی گفت از کونم پدر گائیدی من رو هر چی من میگم ایراد میگره گفتم نه تو بچرخ اونم چرخید از پشت کیرم رو کردم تو کسش با دست هر دو پستوناش رو گرفته بودم و مشغول فعالیت بودم اونم با یه دست چوچولش رو میمالید و گاهی هم با تخمام بازی میکرد میگفت اینجوری بیشتر حال میده انگار کیرت بزرگتر میشه جون بکن تند تند بکن گفتم چی رو بکنم گفت کسم رو بکن همش ماله تو تا هر موقع که دوست داری کیرت رو بکن توش و دربیار کسم حال میکنه آخ جون چه کیری داری فرشاد خیلی حال میده کسم داره حال میکنه بازم میخواد آبم بیاد تند تند بکن منم سرعتم رو زیاد کردم طوری که دیگه یه دستی نمیتوست خودش رو نگه داره برای همین دو دستش رو روی تخت گذاشت منم چنان سریع عمل میکردم که دیگه کیرم داشت دود میکرد مونس با یه فریادفرررررررررررررشششششااااااااددددددددددد باز به اورگاسم رسید حرکت کیرم راحت تر شده بود بعد از چند ضربه منم تموم آبم رو دوباره تو کسش خالی کردم همونطوری که پستوناش تو دستم بود خوابیدم روش اونم افتاد روی تخت یه کم از گوش و گردنش باز خوردم و برای هم حرفهای سکسی زدیم بعد بلند شدیم با هم رفتیم حموم تو حموم قشنگ لیفش زدم و برگشتیم بیرون لباس پوشیدیم ازش تشکر کردم و گفتم که چند سال بوده که تو حسرتش بودم اونم با خنده گفت خوب دیوونه بهم میگفتی با هم حال میکردیم حالا هم عیب نداره این چند سال عقب افتاده رو جبران میکنیم وقتی بهش گفتم میخواستم با مائده عروسی کنم به خاطر تو گفت اگر میشد چی میشد گفتم شاید اون موقع مائده نمیذاشت با هم باشیم گفت مائده غلط میکرد پرونده اون زیر دست منه گفتم یعنی چی گفت اونم کم شیطون نیست نگاه به قیافه مظلومش نکن آب نمیبینه و اگر نه شناگر قابلیه گفتم اصلا بهش نمیاد گفت حالا که حامله است بذار بچه اش به دنیا بیاد یه کم حال و روزش جا بیاد یه روز اونم میارم خبرت میکنم بیای قند تو دلم آب میشد یعنی میشه اما چطوری فکر میکردم مونس سر کارم گذاشته تو این مدتی که مائده زایمان کرد و یه کم حال و روزش جا اومد من چند بار دیگه با مونس برنامه داشتم بازدیدکنندگان محترم این داستانو من خودم ننوشتم پس لطفا در صورت مشاهده ی کم کاستی یا بهتره بگم کس و شر خواهر و مادر نویسندشو فحش بدید منبعشم نمی گم چونتون بسوزه ارادتمند همه ی شما احسان

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *