دخترا تکلیفشون معلوم نیست

0 views
0%

با ستاره بودم یه مدت با هم تلفنی حرف میزدیم که از طرف اون کارمون رسید به سکس تلفنیاولش شاید یکی دوبار من لذت بردم اما بعدش فقط کارم لذت دادن بودستاره مامانش رو از دست داده بود، و همش تو تماسام به فکر اینکه مامانش اگه زنده بود اون اینجوری نمی شد ، یا اینکه چرا اون با من اینطوری حال میکنه؟ اصلن چی شده که کارش به اینجا رسیدهیه سال از من بزرگتر بود و اگه من از همون اول که تو این خط ها نبودم نمیذاشتم بدونه من چن سالمه ، میتونستم باهاش صمیمی تر شم، هرچند یه هوس باز هوس باز میمونه، یعنی ستاره میدونستم خودشو خراب میکنهکلن هر کی اومده تو زندگی من وقتی به من نزدیکتر شده خودشو خراب کرده،باهم جلسه کس و شعر میرفتیم، دو سه باری تاکسی سوار شدیم و پاهامونو به هم مالیدیم و دستم رو روشونش گذاشتم، همش تو فکر دیدن بدنش بودم، سکس باهاش، نمیخاستم بکنمش، بلکه میخاستم باهاش عشق بازی کنم،این تلفنا تموم شد، میخاست وابسته نشون بده خودشو اما یکی دوباری با یکی دیگه دیده بودمش البته خیلی معمولی، و اینکه میتونست مثلن با من بیاد بریم تا جلسه اما با کسی دیگه میرفت،اگه اهل دل باشید میدونید کسی که زیرآبی بره و شما بهش حس داشته باشید میفهمید، این هم که از روز روشن تر بود، به زور به اس دادنت ج بده ، و تماس بگیری و ج بده ، …تا اینکه دانشگاه قبول شد و رفت شمال، دیگه کمتر شده بود اون رابطه کمی که داشتیم و سکس تلفنی هم بعد از یکی دوماه کم شده بوداما من به فکر کردنش بودم الان هم که مینویسم هستم، میدونم باید برگرده و بدههنوز شوهر نکرده، تو رابطه های قبلیش هم هنوز درگیر بود از نظر فکری،بالاخره یه روز قرار گذاشتم ببینمش بعد از یک یا بیشتر حدود دو سال،اصلن تو فکر کردنش نبودم، نه خونه ای دارم که ببرمش ، نه رفیق بازم که اونا ردیف کنن، فقط خیلی صبورم، همینجوریشم با این دخترای … دووم آوردن،قبول دارید که آدما در برخورد با سختی ها یا وا میدن یا محکم تر ، یا بی خیال تر یا جسور تر یا…من مطمئن تر میشدم به اینکه اگه یادبگیری اون که رفته رو بخای میتونی برگردونی کافیه بخای برگرده، پرایدم رو رفتم پیش پدرم عوض کردم با ماشینش ، پرشیارو گرفتم، میدونید که آهن پرستنراه افتادم جلو شهرک منتظرم بود، سوارش کردم و رفتم، نمیدونم چرا این جور موقع ها به صرافت میفتم ، گفتم مال خودم نیست، مال بابامه، گرفتم یه وقت به کلاست برنخوره، (خضعبلات) از دروغ بدم میومد، شروع کردیم دور دور، رفتیم یه کافی شاپ پایین فلکه سوم تهرانپارس، خیلی مزخرفه اما اونطرفا جای دیگه رو بلد نبودم، نمیدونم چی زدیم ، فکر کنم اون یه چیزی تو مایه های کافه گلاسه زد، تا حالاش که هرکی گیر ما افتاده بدبختر از خودمون و پر افاده تر از ما بوده، چی میشد کرد باید خرج میکردم، تو فکر شروع یه رابطه یه فصله دوفصله بودم گفتم رفته کاراشو کرده ،تو شمال ول گشته حالا هم اومده سراغ خودم فهمیده که مثل من صاف و ساده گیر نمیاره،تموم شد ، مثلن اون موقه تریپم به قول دخترا اسپرتی شده بود، کتونی با لی و یه پیرهن اسلیم فیت بدن، من از این تریپا خوشم نمیومد، اما … یه کوله هم رودوشم ، توش لپ تاپم بود، کسی چ میدونستخلاصه خوردیم و خورد و رفتیم پایین و سوار ماشین و دوباره دور دور این دفعه بیشتر ، تو راه دست کوچولوی نازشو میگرفتم و می بوسیدم ، گاهی میبردم تو دهانم میک میزدم ، البته نه سکسی ، بیشتر به صورت … خودم هم نمیدونم چی بگم،هواداشت تاریک میشد تابستون بود، هنوز کلی مونده بود ولی خوب چه میشد کرد، دنبال بوسیدن لباش بودم، دوستش داشتم، ربطی به اون نداشت خودم میخاستم کسی رو دوست داشته باشم، هنوزم دارمش، برگرده هم باهاش تریپ ادمیت رفاقت میریزم ، هنوز خداروشکر اهل کثافت کاری و گول مالیدن سر کسی نشدم اما کمتر حرف میزنم، بردمش چن تا کوچه بن بست اما هرجا میرفتیم یه بازنشسته ای یه مفنگی تو بالکن داشت یه کاری میکرد یا یه موتوری صداش میومد، خداروشکر اون هم همینو میخاست،اینکه چطور شد قرار گذاشتیم رو نگفتم، چند ماهی[خیلی زیاد] باهم رابطه نداشتیم و من هم شمارشو حفظ بودم و اس دادم و گرفتم وگفتم کجایی و ببینمت و امانتیامو بده و … تا شد دیدیم تو مثلن یه هفته یا کمتر،یه کوچه ای تهش میخورد به در بسته یه شهرکی که کسی رد نمیشد، اما بالاسرمون کسی بود، برای من مهم نبود، اما اون میترسید کسی ببینتش ، خلاصه یه خرده بغل ، بغل بغل اما نشد ، همش حواسش این ور و اون ور بود، یه دختر نمکی و توپول موپول با یه صدای گرم و دوست داشتنی میگفتکلافه میشم ، گفتم بی خیال بریم ، بالاخره تو این کوچه به کوچه کردن و بغل کردن و حرف زدن که پدر نترس کسی نیست و اونم میگفت نه من میترسم راه افتادیم تو اتوبان همت ، به سمت نمیدونم کجا یا نه میدونستم ، رفتم کوچه یکی از شاگردام که بن بست بود و اون موقع هنوز نمیدونستم که پدر کلانتری درست سه تا کوچه پایین تر تازه واشده و خلاصه اونشب شانس آوردیم ،طرفای بالاشهر بود حالا بگذریم اگه بگم که لو میره و …رفتم زیر شاخ و برگای آویزون از دیوار ماشین رو پارک کردم، اینه رو تنظیم که کسی اومد نبینه و … خدارو شکر هم این جور جاها(بن بست محله های بالا) میدونید که زیاد رفت و امد نیست ،ی روسری سرش بود، من به مو حساسم ، درآوردمش سرشو بوسیدم ، بو کردم، بغلش کردم گونه هامو میچسبوندم به لپاش ، با اینکه حرف زدن برام سخت بود به خاطر حالت سکسی که داشتمَ، قربون صدقه ش میرفتم، یواش یواش شرو کدم به خوردن پوست هرجاش که به لبم میومد، موهاش رو بوسیدم، بادستام پشت گردنشو دست می کشیدم ، لپاش رو می بوسیدم، میگفتم چشماتو ببند روی پلکشو میبوسیدم، باور نمی کردم این قدر داغ شده باشه، اول فکر کردم مریضی قلبی داره اما بعد فهمیدم واقعن دیونه سکسه، دوباره لپاش و بوسیدم ، یاد لاله گوش افتادم که تلفنی دوست داشت بخورم، نزدیک دهانش شدم، ازش خواستم لباشو باز کنه، کنج لباشو بوس کردم یکی اینور یکی اونور، رفتم تو کار لب ، خوردم و خورد، دکمه های مانتوشو باز کردم، یه پیرهن راه راه به صورت افقی که رنگاوارنگ بود، رنگ بنفش هم داشت که آرومم میکرد، وای خدا ، سینه هاشو باید میخوردم ، اول رفتم تو کار ناف خوردن، و لیس زدن ؛ عزیزم ، دلم ازونا میخاد، چیمن می می ، رفتم برا بالا زدن سوتین از روی سینه هاش، اما نیست سینه هاش خوش فرم و اندازه معمولی داشت، باید باز میکردی سوتین رو از پشت تا بتونی راحت بخوری و شهوتی تر میشدیمخیلی دوس داشتم با آلتم بازی کنه، اما خبری نبودبازکردم بند سوتین رو شروع کردم به خوردن ، آخ که چ خوردنی بود، اونم دیونه بود و خودشو تکون تکون میداد ، شاید دهانه رحمش رو منقبض و منبسط یعنی شل و سفت میکرد ، سعی میکردم از رو شلوار رون پاهاشو بمالم یا دستامو برسونم نزدیک کفشش و شلوارشو بزنم بالا و ساق پاشو بمالم، حیف که خونه نبود اون موقع وگرنه کاری میکردم خاطره شه براش،بعد از کمی خوردن سینه میرفتم تو کار لباشو با دستم سینه شو میمالیدم، میدونستم یه چشم باید به آینه باشه ، خدارو شکر اون چشاش بسته بود و نگاه منو نمیدید که مواظب اطرافم، دوست داشتم کسش رو بمالم، رفتم تو کار اون یکی سینه ، خیلی لذت داشت، سینه هاش، رنگ پوستش ، عرقی که نشسته، حالتی که بامن کنار من تو ماشین بود، نمیذاشت دستمو ببرم از جلو تو شلوارش، اما ازپشت بدون اجازش میرسوندم به سوراخ کونش و میمالوندم هم کمی به کسش میرسوندم، کونشو هی بادست میگرفتم ، خیلی سخت بود برام اینکه از پشت دست ببری تو شلواری که دکمه ش بسته است اما وقتی حس باشه قناعت میکنی یا رضایت میدی به همینشمرفتم سراغ مخ زدن برا کس و یه خرده از روشلوار بمالم بلکه بذاره دست کنم و توشرتش بمالم کسش رو ، خواستم مال خودم رو بدم دستش تا راضی شه، این کار رو کرد اما ول کرد منم بی خیال شدم ، به همون لب و سینه و گوش بسنده کردم تا شاید دفعه بعد بیشتر جلو بریم، اخه اصلن با خودم هم قرار نذاشته بودم بریم تو کار سکس، یه ماشین تاکسی سمند از این زردا اومد پشتمون، منو میگی … کوچه رو میگی…وای اما خدارو شکر چیزی نبود یارو اومده بود بوق میزد ما گفتیم چی میگه چی میخاد مرض داره چشه، پلیس هم که نیستَ، اقا کمک میخاست ماشینشو روشن کنه، توروخدا تصور کن کسی رو رسونده و تو این کوچه بن بست ماشینش خراب شده و حالا از من میخاد که ماشینشو هول بدم، یادم نیست چجوری شد که پیاده شدم و این چیزا رو فهمیدم اما یادمه که مثلن تو دلم خوش حال بودم که دوست دختر توپ دار شدم و اون به چه میزان درجه ای از حرارت ، بخاطر اینکه اونجوری شده دمغ نبودم، یا شایدم داشتیم میرفتیم که اون کمک خواسته بود چون نور چراغش افتاده بود و ما هم بی خیال شدیم، هل دادیم تو ماشین به یارو خندیدم و …. دستمو گرفته بود،از خروجی زین الدین پیچیدم به سمت هنگام ، که اون بره خونشون بدجور ترافیک بود و از وقت تحویل دادن ماشین به پدرم که مثلن دوساعته برگردونم گذشته بود، خلاصه اون پیاده شد و رفت و با خجالت رفتیم پیش پدر و …فرداش زنگ زد و گفت که لطفن دیگه به من زنگ نزن ، اخه من بهش پیشنهاد داده بودم که من خودم برا فراموش کردن کسی که خیلی دوستش داشتم و طلاقش دادم سکس کردم تا بتونم فراموشش کنم اما اون میگفت این کار کمکی بهش نتونسته بکنه ، هرچند چیزی بهش نگفتم اما تابلو بود، بالاخره اون دنبال کسی بود که مثلن آینده داشته باشه یا یه پسری که دست کم مایه دار باشه و منم که اون موقع نمیتونسم دهنمو ببندم و از نداریم نگم و …از طرز نوشتنش میفهمید با چه نویسنده ای طرفید از خوندن داستان های کردن و … هم خودم که خسته شدم ، امیدوارم دست کم از خوندن این خاطره که به زبان داستان بیان شده ، وقتتونو تلف نکرده باشید،الان دارم تو خونه براتون مینویسم تا کی ببرم تو کافی نت براتون اپ کنمچن تا توصیه زیاد داستان های سکسی نخونید ، مخصوصن ضربدری هاروبا دختر جماعت که آشنا میشید ، دهنتونو ببندید ، اول رابطه سخت نگیریداحساستونو دلتونو واسه دختر هرزه ندیدآهای دخترایی که دنبال دوست پسر ماشین دارید، قدر پسری رو که وقت براتون میذاره صبح زود میاد باهاتون برسونتتون دانشگاه ، آخر شب زمستون میرسونتتون خونه تون ، قدر همچین پسری رو بدونید، اگه ماشین نداره، صبر کنید، پراید میگیره ، میشه 206 ، چرا توقع دارید یه پسر با تشکیلات به پستتون بخوره، مگه شما خودتون باتشکیلاتید، خوب باتشکیلاتتونم تازگیا دیدیم،طرف چه دختر چه پسر پول داره، شعور نداره ، شعور داره پول نداره، ادب داره پول نداره،صبر صبر صبر داشته باشید، ببینید طرفتون آدم هست؟ …بی خیال مستی و راستی رو عشقهپسرا هم نگران اندازه آلت نباشن، مهم نیست،آلتت گنده باشه میره ، کوچیک باشه میره،آدم باشه که باهات دوست نمیشد، اما انصاف رو یادتون نره،سکوت کنید و الکی قول مول ندید، طرف به زودی خودشو خراب میکنهفکر کردی شیطان بیکار نشسته تو گوش دختره نمیخونه که از این بهتر هم هسترو هیچ دختری حساب وا نکنید، که بدجور میزنه تو کمرتونچه داستانی شدا یه کوچولو تو ماشین و این همه نصیحتنه پدر اینا مال بعدیاس که اگه پاداد بنویسماینو هم خیلی وقته که میخام بنویسم الان شدهخسته شدم بس که مزخرفات دیگران رو یا ترجمه داستان های خارجی رو با پس و پیش خوندم و …این حداقل واقعیته هرچقدر هم …نوشته صدرا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *