با سلام خدمت همهمیخام داستان خودم و دختر خالمو براتون بگم که مال چند هفته پیشهمن علی (مستعار)هستم 18 سالمه پیش دانشگاهیمیه دختر خاله دارم که 1سال از من کوچیکترهاسمش مبیناساز خشگلیش هر چه بگم کمه فقط اینو میگم که با اینکه 17 سالشه 4تا خواستگار رد کردهمن اصن بهش محل نمیزاشتم ینی حتی فکرشم نمیکردم که یه روز متوجه شدم این چه هلویی بوده و ما انگار نه انگار .تا اینکه خونه یکی از اقوام شام بودیم دیدم گوشی دستشه خودمو زدم به اون راه گفتمشاااااااا تو گوشی داری ؟گفتآره مگه یکی هم هس موبایل نداشته باشه؟ گفتم پس تویی مزاحمم میشی(الکی)؟گفتنه پدر من چی این کارا گفتم نه خودتی میدونمکلی بحث کردیم تا اینکه گفتم یه زنگ بزن ببینم تویی یا نه.قبول کرد و زنگید.سرشام یه چندتا جوک براش فرستادم تا اینکه مهمونی تموم شد.شب تو خونه بهش زنگ زدم میخاستم قطع کنم متوجه پیشوازش شدم و گوش دادم که برداشت و من سری قطع کردم.اس دادم عجب پیشوازی داریجواب داد اینا چیه فرستادیگفتمچی بفرستمگفتیکم حس داشته باش (فهمیدم پدر اینم دلش میخواد)دو سه ماه فقط براهم اس میدادیم تا اینکه تصمیم گرفتم بکشمش خونمون یه حالی کنیم بهش گفتمیه چیز بگم باورت میشه؟گفتچی؟ گفتمخیلی دوستت دارم تو باید مال من بشیگفتنه من یکی دیگرو دوس دارم حرفشم نزنگفتمنمیتونم .من خیلی دوستت دارم اما اون قبول نمیکرد میگفتدیگه بهم اس نده من یکی دیگرو دوس دارم تو مث داداشمی و از این کسشعرا…چند روز گذشت دوباره هر چی خاستم مخشو بزنم کارساز نبود باز همون کسشعرا رو میگفتمنم اس دادمدیگه واقعا نا امید شدم ازت خدافظ برا همیشهچند وقت گذشت و من هر جور بود میخاستم بکنمش و دنبال موقعیت بودم.یه شب مامانش و باباش خونه ما بودن منم مث همیشه پشت کامپیوتر در حال کسچرخ در اینترنت که نمیدونم چیشد مامانش اومد اتاقم منو دید گفت چیکار میکنی گفتمهیچی الان میام گفتاین کامپیوترما خرابه میتونی درستش کنی ؟گفتم مشکلش چیه؟گفتنمیدونم ولی چند روزه که خرابه گفتم میام میبینمش شاید بتونم.فرداش از مدرسه برمیگشتم که رفتم اونجا تو فکرمم داشتم نقشه میچیندم که این هلو رو بکنم خالم با دختر هلوش خونه بودن کامپیوترشونو نیگا کردم باید ویندوزش عوض میشد داشتم فکر میکردم که یه راهی پیدا کنم که این هلو که فقط 2متر باهام فاصله داش بکنم اما نمیشد مبینا اومد گفت چشه؟گفتم من کیسو میبرم خونه درستش میکنم میارم.خالم شنید گفتمگه اینجا نمیشه ؟اینو که نمیتونی این همه راه پیاده ببری .گفتم پس من فردا سی دی میارم درستش میکنمرفتم خونه تو فکرش بودم ک این رو باید بکنم اما چطوری خودمم نمیدونستمفرداش تاساعت 10مدرسه بودم از مدرسه رفتم خونشون بازم خالم خونه بودبا دخترش وپسر کوچیکش مهدی هم بود مدرسه نرفته بود میگفت مریضه میخواد ببرتش دکتر .رفتم پشت کامپیوترشون ویندوزشو عوض کردم داشت کارم تموم میشد که متوجه شدم خالم منتظره من برم تا مهدی رو ببره دکتر منم از اتاق اومد بیرون گفتم یه سی دی رو فراموش کردم بعدا میارم همیچیو نصب میکنم اوناهم تشکر کردن داشتم میمدم که متوجه شدم خالمم داره آماده میشه که بره تو کونم عروسی بود اومدم بیرون رفتم سر کوچه واستادم دیدم خالم با مهدی زدن بیرون برن دکتر کم کم داشت قلبم تند تند میزد نمیدونستم چیکار کنم رفتم درشونو زدم رفتم تو مبینا اومد گفت همین الان اومدی؟ گفتم آره سی دی رو آوردم وانمود میکردم که نمیدونم اونا رفتن رفتم تو دیدم تنهاس پرسیدمپس کو خاله و مهدی؟ گفترفتن دکتررفتم پشت پی سی روشنش اونم رفت تو آشپزخونه بعد چند لحظه داد زدمیه چیزی نمخای بیاریم بخوریم گفتالان میارم اومد یه چادر سرش بود که نازک بود و سینه هاش معلوم بود شربت اوردشربت خوردیم گفتم فیلم چی داری تو کامپیوترت؟ گفتهیچی چندتا ایرانیه فلشمو ازجیبم درآوردم زدم به پی سیگفت چیه گفتم الان میبینی ترس داشتم اما یه فیلم سکسی براش گذاشتم گفتخیلی بی ادبی اینا چیه داشت از اتااق میرفت بیرون که دویدم گرفتمش چادرشو کشیدم گفت چیکار داری میکنی؟گفتم حال گفت ولم کن من ب مامانت میگم ام من دیگه چیزی حالیم نمیشد داشتم از شق درد میمردم لبامو رو لباش گذاشتم اما سرشو برمیگردوند گفتالان مادرم میاد گفتم1ساعتی پیش دکتر مهمونن من بزور ازش لب میگرفتم کم کم دستامو بردم رو کونش جوووووون چه بچه کونی داشت آدم دلش میخاست بخورتشون هنوز داشت زور میزد فرار کنه اما من محکم تو بغل گرفته بودمش یه دستمو آوردم بالا روسینش گذاشتم و میمالیدم گفتم لباساتو در بیار گفت نههه گفتم منو تو الان تنهاییم هیچ راهی جز تسلیم شدن نداری یه سیلی بهم زد و گفت خیلی بدی با این کارش من حشری تر شدم خودم شلوارشو بزور کشیدم پایین داشت دست و پا میزد یه بلوز صورتی تنش بود اونم درآوردم دیگه تسلیم شده بود یه سوتین داشت اونم صورتی بود سینه هاشو ازاون تو در آوردم مبینا رو زمین بود منم روش داشتم سینه هاشو مخردم تو همزمان تو فیلمم زنه داشت آخ و اوخ میکرد منم سینه هاشو میخردم و گاز میگرفتم رام شدنشو حس میکردم که گفت اون فیلمو قطع کن یکی بیاد متوجه شیم منم فلشو کندم فیلم قطع شد رفتم سراغ اون کسش که نزدیکش شدم اون بوش منو دیوونه کرد یه لیس درس حسابی زدم بهم گفت هواست باشه پرده دارم گفتم باشه خشکلم با لبام چوچولشو اینور اونور میکردم کم کم داش ناله میکرد دیدم دستشو آورد رو سرم فشار داد یه 5 دقیقه ای کسشو خوردم که دیدم داره صداش بلند تر میشه با قدرت بیشتری دستشو به سرم فشار میداد تا اینکه ارضا شد و یه آه بلند کشید من از آبش بدم میاد برا همین سرمو از رو کسش برداشتم اومد ازش لب بگیرم گفت ساعت 12 میخام برم مدرسه زود باش منم گفتم باشه خشکلم شرو کردم به لب گرفتن اونم بلد بود زبونشو خوب تو دهنم میچرخوند معلوم بود سکس داشته که بهش گفتم شلوارمو در بیا هنوز لباسام تنم بود پیرهنمو در آوردم اونم شلوارمو در آورد خودش رفت سراغ کیرم شرتمو داد پایین کیرمو در آورد یه آبی ازش اومده بود که سرکیرمو کرد تو دهنش که یهو یه آه کشیدم داغ شده بودم خیلی خوب ساک میزدمطمئن بودم بار اولش نیست مو هاشو میکشیدم اونم تند تر ساک میزد منم اه و ناله میکردم کیرمو از دهنش آورد بیرون بادسته لطیفش برام جلق میزد داشتم میمردم نفسم تند تر شده بود یه لحظه کیرم داشت میترکید یه آه کشیدمو آبم اومد اونم دستمال برداشت از رو میز پاک کرد بلند شد دستمالو بندازه متجه کونش شدم چه کونه بود بلند شدم از پشت گرفتمش دستامو گذاشتم رو سینه هاش کیرم به کونش چسبیده بود ازش لب گرفتم که بهیش گفتم سگی بخاب گفت میخای چیکار کنی گفتم بخاب خوابید اول کیرمو به چوچولش میمالیدم داش حال میکرد گفتم میخام کونت بزارم گفت نههه درد داره گفتم نه اروم میکنم انگشتمو کردم دهنم کردم تو کونش یکم گشادش کردم کیرمو بردم جلو کونش دوباره کیرم شق شده بود سعی کردم کیرمو که 18 سانته فشار بدم تو که نمیشد با دستام از کمرش گرفتم فشار دادم تو یه جیغ کشید گفتم ساکت گفت در بیار الان میمیرم گفتم الان آروم میشه چند لحظه صبر کردم بعدشرو به جلو عقب کردن کردم داشت با گریه زاری التماس میکرد اما من میدونستم که حالم میکنه ادامه دادم داشت میگفتآخ کــــــــــونم آخ کــــــــونم منم داشتم حال میکردم کونه نرمی داشت دست میکشیدی روش موهای تنت سیخ میشد ناله هاش تموم شده بود و داشت آه آه میکرد منم سرعتمو بیشتر کردم داش آبم میومد هموریختم تو کونش 34دقیقه روش خوابیدم بعد یه لب ازش گرفتم یه لبخند معنا داری میزد لباسامو پوشیدم و اومد یه بوس کرد منو و گفت پسر خاله خودمی بخورمت اومدم خونه واقعن خیلی حال کردم شب اس داد گفت که خیلی حال کرده بعداون 2بار کردمش……..امید وارم خوشتون اومده باشه اولین باری بود که مینوشتمنوشته O.o
0 views
Date: November 25, 2018