سلامامیدوارم که حال شما خوب باشهمن محمد هستم 19 سالمه اندام ورزشی دارم و قردت بدنیم خیلی خوبهخاطره ای میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به اسفند 89من بهمن 89 دانشگاه بوشهر قبول شده بودم و من سریع رفتم که ثبت نام کنممن بهمن رفتم که ثبت نام کنم خلاصه تو 1 روز کارامو تموم کردم.قرار شد که من بوشهر بمونم و پدرم بره و تو شهرمون همه ی وسایل منو بر داره و بیادتو بوشهر من قریب نبودم.من تو بوشهر خونه ی داییم رو داشتم.داییم چون 2 تا دختر داشت من زیاد دوست نداشتم که اونجا باشم یه جورایی خودم راحت نبودم.خلاصه بعد از کلی دعا که پدرم زود وسایلمو بیاره پدرم زنگ زد بهم که ما وسایلتو جمع کردیم و عصر حرکت میکنیمو میایم به سمت بوشهر.من کلی خوشحال شدم.دایی من یه تقریبا ادم مسنیه و روزا تو 2 شیفت کار میکنه و وقتی میاد خونه نمیدونه که شام رو چطور میخوره و میخوابه1دختر داره و 1 پسراسم دخترش (مستعار) میتراه 22 سالشه و دانشگاه خلیج درس میخونه و اسم پسرش مانی هستش راهنماییی درس میخونه.من تو این مدت زیاد راحت نبودم خونه ی داییم.بعد از اینکه پدرم اومد من یکم حس راحتی کردم.ما سریع رفتیمو یه خابگاه پیدا کردیم و من مستقر شدم تو خابگاهچند روزی گذشت تقریبا عادت کردم به خابگاهیه شب که تو خابگاه دراز کشیده بودم گوشیم زنگ خورد گوشیمو برداشتم دیدم که اسم دختر داییم رو گوشیم افتاده من گوشی رو جواب دادممیتراالو سلامخودمسلاممیتراخوبی؟چطوری؟چه خبر؟خودمممنون بد نیستم سلامتی .خبر خاصی نیستمیتراعادت کردی به خابگاه ؟چطوریه خوبه؟خودماره عادت کردم.یه کم قدیمیه اما خوبهمیترادوست پیدا کردی؟خودمنه هنوز کسی نیومده.خودم تنهاممیترابرو بیرون دوست پیدا کنخودمنمیشه که برم جلوی طرفو بگیرم بگم بیا با من دوست شومیترانه.حتما که نباید طرفت مرد باشه برو یه دوست خوب پیدا کنمن با این حرفش شکه شدم اخه انتظار همچین حرفی رو نداشتم به روی خودم نیاوردمو جوایشو دادمخودمباشه هر وقت رفتم یه کارایی میکنممیتراکاری نداری؟خودمبه سلامت سلام برسونتلفنو من قطع کردم ولی کاملا شکه شده بودممن همین جور تو خایگاه روزا رو سپری میکردم و میترا چند بار دیگه به من زنگ زدو هر دفعه منو شکه میکردتوی اسفند ماه بود حدود 15 اسفتد ساعت 12 ظهر بود که به من خبر دادن که یکی از اقواممون فوت کردمن نه دوست داشتم برو نه وقتشو داشتم برم گفتم که من نمیام بوشهر میمونمساعت 7 عصر بود که داییم زنگ زد بهم گفت که یکی از اقوام فوت کرده میای؟بهونه تراشی کردمو گفتم که نه نمیام بم گفت میترام نمیاد دانشگاش کار داره نمیتونه بیاد اگه خوابگاه کار نداری بیا پیشش که تنها نباشه میترسه730 به میترا اس ام اس دادم که من حرکت کردم و تا 20 دقیقه ی دیگه میرسمساعت 8 رسیدم خونه دایی زنگ درو زدم میترا اومد جلوی در دیدم یه تاپ پوشیده و سرش بازه سلام کردو دویید تو خونهمن رفتم تو خونه نشستمخلاصه بعد از شام خوردنو یکم صحبت وقت خواب شده بودچون اون شب هوا شرجی بود من رفتم جلوی کولر خوابیدممن تا نصف شب بیدار بودم چراغ اتاق میترام روشن بودبعد از یه چند دقیقه ای دیدم که میترا بلند شد رفت حمومحموم دقیقا جلوی پزیراییه…اونجایی که من خوابیده بودم تاریک بود اما جلوی در حموم نور اتاق میترا میرفت و جلوی در حموم روشن بودحموم میترا نیم ساعت طول کشید وقتی که میخواست بیاد بیرون فک کرد که من خوابم دیدم که لخت از حموم اومد بیرون دستشو میبرد تو موهاش سینه های خوش فرمی داشت وقتی که چشم افتاد به کسش هنگ کردم خیلی خوشکل بود اروم اومد رفت تو اتاقش من فک کردم که شاید خواب دیدم چند بار سیلی زدم به خودم بلند شدم رفتم تو اشپزخونه که اب بخورماب که خوردم کنجکاو شدم که بیشتر ببینمش قلبم تند تند میزد وفتم و از لای در داخلو ببینم وقتی که رفتم جلو تر پشتش طرف من بود داشت موهاشو سشوار میگشید کیرم بلند شد نمیدونستم چیکمانی کنم انگار داشت میترکید واسه اینکه راحت تر باشم کیرمو در اوردم که اذیتم نکنه وقتی داشتم درش میاوردم حواسم به میترا نبود وقتی که سرمو بالا اوردم دیدم میترا جای قبلیش نیستکنجکاو شدم که کدوم طرف رفته که یه دفعه در کاملا باز شدواسه یه لحظه قلبم وایساد هنگ کرده بودم اینقدر ترسیدم که کیرم فوری خوابید همین جور چشم تو چشم بودیممیترا بعد از یه مدت کوتاه نگاش افتاد به کیرم دهنش باز موند اخه کیرم خوابیده ام بزرگه ..اونم شکه شده بود و کاملا مشخص بود همین جور که نگاه میکرد یه خنده ی کوچیکی کردبم گفت محمد این چیه؟من که هنوز شکه بودم و نگام به بدن خوشگل میترا بود گفتم کدوم؟میترا با چشم اشاره به کیرم کرد و گفت این…من نگاه پایین کردم تازه فهمیدم که کیرم بیرونهمن خجالت کشیدم و کیرمو گرفتم تو دستم یه دفعه میترا خندید گفت خجالت میکشی؟من چیزی نگفتمبعد دستمو گرفت برد تو اتاق و منو رو تخت نشوندازم پرسید که چی باعث شد که همچین کاری بکنممنم بش گفتم که بعد از اینکه از حموم اومدی بیرون دیدمتیه خنده ی بلندی زدو گفت پس اونجام منو دیدی؟؟؟؟؟؟گفتم ارهنمیدونم چی شد یهدفعه بش گفتم میتونم دست بزنم بهشونخندیدو تو چشام نگاه میکرد گفت باید یه قولی بم بدیگفتم چه قولی؟گفت لاید قول بدی بم که خانوادم نفهمندمنم بش قول دادم و اون اجازه داد که من بهشون دست بزنمواااااااااای وقتی که سینشو گرفتم تو دستم دیونه شدم خیلی نرم بود هیچ چیزی به این نرمی تو عمرم نگرفته بودم تو دستم همینجور که سینشو میمالوندم یدفعه نوک یکیشونو فشار دادم که میترا با یه صدای اروم گفت اه ه ه ه ه هدیدم خوشش میاد یواش یواش بهش نزدیک تر شدم اروم دستمو گرفو خودش دستوم برد رو کسش وایییییییییی یه کس تمیزو داغ بیشتر منو دیونه میکرد انگشتمو بردم رو چاکش یه مقدار که جلو عقبش کردم دیدم شاناز شل و ول شده و اروم از پشت خوابیید رو تخت من با دستم کسشو میمالونم یه دفعه دیدم کسش خیس خیس شدهاومدم بالا سینه هاشو کردم تو دهن شروع کردم مک زدنش هر دو تا سینشو 20 دقیقه میخوردماومدم پایین دهنمو اوردم پیشه کسش اول یه بوووووویییییههههه حسابی کردم بیشتر حشری شدم کسشو کردم تو دهنم اینقدر کسش خوشمزه بود که اصلا دوست نداشتم ولش کنمبا زبونم قلقلکش میدادم و میترا حال میکردسرمو اورد بالا گفت بسهمنو خوابوند رو تخت شروع کرد لباسمو در اوردن اینقدر حشری شد که پیرهن مون پاره کرد انداخت اون طرف شلوارمو در اورد کیرمو گرفت تو دستش باش بازی میکرد من چشامو بستم یه دفعه دیدم گیرم گرم تر شد و خیس شد.نگاش کردم دیدم واحشیانه داره کیره منو میخورهیه 10 دقیقه ای کیرمو میخورد سرشو اوردم بالا بش گفتم عزیزم کیر من سوراخ میخواد یه لبخندی زدو گفت مال خودته کیر منخوابوندمش رو تخت بش گفتم میترا اپن هستی؟گفت نه نیستم گفتم پس من همینجوری روش میکشمش همینجرو کیرمو رو چاک کسش بالا پایین میکردم اون نالش در اومده بود یه دفعه بلند شد کمر منو گرفتو منو خوانوند رو خودش که حس کردم کیرم داره ذوب میشه نگاش کردم دیدم کیرم تا ته رفته تو کسشبش گفتم میترا کیرم…حرفمو قطع کردو گفت بکککککککککککنننننننننننننن دیگه بکنمنم اینو که شنیدم شروع کردم به تلنبه زدن کیرمو بدن میترا ما متکا کامل خونی شدن من مدام داشتم تلنبه میزدم میترام داشت داد میزد همینجوری که تلنبه میزدم رفتم پاین از لبش لب گرفتم یه چند دقیقه ای اینجوری ادامه میدادیم که من دیدم داره ابم میاد به میترا گفتم ابم داره میاد گفت بپاش رو صورتم منم کیرم بردم بالا با یه صدای بلند گفتم اه ه ههههههههههههههههههههههههههههه ابم کامل خالی شد رو صورتشهمونجا تو بقلش تا صبخ خوابیدمصبح که بیدار شدم دیدم تو بقلش خوابیدمو به هم چسبیدیم چون پردش پاره شده بود خونش باعث شد که ما به هم بچسبیمخودمو اروم ازش جدا کردم بلند شدم نگاش کردم کیرم دوباره بلند شدبه سرم افتاد تو خواب بکنمشرفتم روش کیرمو اروم کردم تو کسش ارمو تلنبه میزدم که بیدار شد دید تا من دارم تلنبه میزنم منو گرفت تو بقلو به سکس حسابی هم اونجا داشتیمبعد از این ماجرا ما با هم سکس زیاد داشتیم
0 views
Date: November 25, 2018