دختردایی خجالتی و دایی عصبانی

0 views
0%

سلام من 18 سالمه و یکم چهار شونه بودم ولی بعد از اینکه رفتم باشگاه کمی شونه هام به تو جمع شد.قدم بد نیست ولی یه 6 ماهی میشه میرم باشگاه و بدنم تا حدودی ورزش کاری شده.بگذریم بریم سر اصل مطلبمن یه دختر دایی دارم 15 سالشه هیکلش بد نیست و مهم تر از همه اینکه بلوغ زود رس داشت و به خاطر همین سینه هاش خوب بود و یه چیز دیگه که داشت این بود که لمبراش بزرگ تر از حد معمول بود فیسش مثل دخترا دیگه بود ولی خوش آرایش بود به نرمه کرم از این رو به این رو میکردش من از زمانی که به سن بلوغ رسیدم روش نظر داشتم و بد بختانه به خاطر اینکه راحت تونستم فیلم و عکس و داستان سکسی پیدا کنم از همون اول جلق میزدم و کمرم زیاد سفت نبود (البته بگم پایان خلاف من این بود که عکس نگا کنم یا یه پسر از همسایه بلند کنم و کنشو بزارم ). اولا من تو نخش بودم و فکر می کردم که اونم پایه هست ولی اینا فکر بود چون که اون بچه بود و از این چیزا سر در نمی آورد .به هر حال من از اول تو نخش بودم و به یادش جلق می زدم .از وقتی به سن بلوغ رسید جلو من با حجاب می گشت و اگر هم نمی گشت باباش کارش رو ساخته بود .کار به جایی رسید که من فکر کردم دلش می خواست البته بگم فقط حدس بود و هرگز من نمی تونستم اینا رو به وضوح در حرکتش بفهمم .خلاصه سال پیش بود که مهمونی داده بودیم و پایان فامیل رو دعوت کردیم .(تمام فامیل منظور خاله ها ودایی ها و مادر بزرگ و پدر بزرگ )داشتیم سفره رو می چیدیم که من دیس رو برداشتم و دم در باهم می خواستیم رد شیم من دیس رو بالا گرفتم چسبیدم به دیوار که نمالونم اونم پشتش به من بود و چسبید به دیوار رو به رو که کیر ما مالیده شد به کون خانم من رو می گفتی از خجالت لبو شده بودم اونم سریع خودشو انداخت تو آشپز خونه که چشم تو چشم نشیم .عصر بود و همه مردا گرفتن خوابیدن و زنا همه رفتن تو اتاق و تعریف می کردن .منم با بچه ها تو اتاق خودم بودم دیدم می خواد بره دست شویی منم دل رو زدم به دریا گفتم به کسی که چیزی نمی تونه بگه می رم به خاطر امروز ازش معذرت می خوام و عکس العملش می سنجمش .با هر زحمتی بود عزم خودمو جزم کردم و رفتم پیشش دم در دست شویی بهش گفتم ببخشید که امروز دم در بهتون خوردم .یکم سرخ شد .(اسمش هانیه هست) هانیه خواهش می کنم اشکالی نداره ..منم خوش حال که چیزی نگفت و خیلی خراب نشد سریع دور شدم که خراب کاری نکنم.شب شد و قرار شد داییم اینا خونه ما باشن و مادر بزرگ و پدر بزرگم برن خونه خالم .شب رو خوابیدیم .صبح با دوستام رفتیم بیرون جاتون خالی رفتیم یه سری وسایل سکسی خردیم از قبیل کاندم اسپره ،تاخیری،و چند تا دارو برای سرد مزاج ها منم خوشحال کاندم ها رو با اسپره ور داشتم رفتم خونه رفتم تو اتاق که صبح تا ظهر مال من بود و تا شب داییم اینا توش بودن لباسامو عوض کردم و وسایلمو رو تخت گذاشتم وراحت اومدم بیرون .نگاه کردم دختر داییم داشت می رفت تو اتاق اول اصلا یادم نبود به دم در که رسید خشک شدم یاد کاندمها افتادم که رو تخت انداختم حالا چه جوری جلو داییم بدوم به سمت اتاق که دختر داییم داشت می رفت به سمتش مثل الاغ نشستم سر جام و منتظر موندم ببینم چه کار می تونم بکنم.بعد از 5 دقیقه دختر داییم داییم رو صدا کرد که داییم بیاد و کمکش کنه .داشت زبان انگلیسی کار می کرد و گیر کرده بود ولی خودمونیم ها زبان ش واقعا خوب بود .داییم گفت الان کیانوش میاد بهت کمک کنه .رو به من کرد گفت کیانوش جان لطف کن برو کمکش .رفتم تو اتاق دیدم کف اتاق نشسته و داره رو ش فکر می کنه تو یه قاعده تخمی گیر کرده بود .ولی من اولین کاری که کردم کاندما رو ور داشتم که یهو پرسید آقا کیانوش اونا چیه من یکم رنگم پرید و گفتم چیز مهمی نیست گفت اگه مهم نیست می تونم ببینمش من موندم چی بگم که دستش رو دراز کرد منم بسته رو گذاشتم رو دستش درش رو باز کرد یکم بو کرد درش رو بست و سوال کرد اینا چیه گفتم هیچی ولش کن حالا جا مشکل داری .داشت برام تو ضیح می داد که از لای لباس یه نگا به سینه های کوچیکش کردم خیلی سفید بود و من رو مثل چی مست کرد.مشکلش روبراش حل کردم و رفتم تو کامپیوتر تا از دیکشنری یه کلمه رو پیدا کنم که دیدم پسر خاله خرم کخش رو ریخته بود ورو صفحه دسک تاپ عکس سکسی گذاشته بود منم زرد کردم و نفهمیدم چه جوری صفحه مانیتور رو خوابوندم بعد نگاش کردم دیدم سرخ شده رفتم جاش نشستم رفتم تریپ خایه مالی که نگه چی دیده که اگه می گفت کلام پس معرکه بود گفتم هانیه خانم می دونی اون چی بود دیدم سرش رو انداخته پایین و هیچی نمی گه من دستم رو بردم زیر چونش و دادم بالا که سرش رو کشید عقب و با یه حالت ترس و خجالت نیگام کرد منم با گچ دیوار یکی شده بودم .به زور و با یه حالت التماس بهش گفتم میشه درباره این موضوع به کسی چیزی نگی دوباره سرش رو انداخت پایین وبلند شد بره که من دستش رو گرفتم کشیدم و گفتم خواهش می کنم دستشو کشید منم نمی دونم از کجا به ذهنم رسید که گفتم اگه نگی بهت می گم اونا چیه .بسته کاندم دستم بود و درش رو باز کردم و گفتم ببین تکون نخورد و فقط به اونا نگاه می کرد رفتمجلو تر که ببینه بهش گفتم اینا مال آلت مرداست. رفتم صفحه ی مانیتور رو دادم بالا و بهش گفتم نیگا این آقا هه هم داره با تردید اومد جلو و یه نگا انداخت .نمی دونم شاید وقتی دید که که حیا از بین ما رفته اینو گفت یا چیز دیگه ولی گفت که چه جوری می زارنش اونجا منم خشکم زد یه لحظه، بهش گفتم چه جوری بهت نشون بدم.دیدم ساکته بشه گفتم تو اول نشون بده تا من برات نصبش کنم .دیدم زیر لبی گفت اول تو منم یکی از کاندم ها رو در آوردم و دکمه های شلوارمو باز کردم و کیرمو دادم بیرون و یکم دست مالی کردم و کاندم رو کشیدم روش دیدم رنگش کاملا پریده دستشو گرفتم گذاشتم رو کیرم می خواست دستش رو بکشه که محکم گرفتم یه بوس کردمش که خودش رو میکشید کنار منم گرفته بودمش ذستمو گذاشتم رو سینش و کشیدمش تو بغلم تو داستانا خونده بودم باید زیر گردنو بخوری منم شروع کردم به لیسیدن بدش میومد دستامو بردم سمت شلوارش و زیپش رو کشیدم پایین و بهش گفتم شلوارتو در بیار بلندش کردم دیدم داره با اکراه در میاره کم کم داشت در میاورد به زانو هاش که رسید دیگه خودم کشیدم پایین گذاشتمش رو تخت و شرتشو در اوردم پاهاشو دادم بالا و شروع کردم کسشو خوردن یکم که خوردم دیدم داره قلقلکش میاد .نگه داشتم نفس گرفتم دوباره شروع به خوردن کردم که کمکم حال اومد یه لیس به کونش زدم کاندمو در آوردم جلو دهنش گرفتم و به زور تو دهنش کردم گفتم توف کن روش تف کرد منم کیرمو گذاشتم در سوراخش و فشار دادم تو یکم از سرش رفت تو منم دهنشو گرفتم پاهاشو گرفتم و به زور تومی کردم تا اینکه سرش رفت تو یکم جلو عقب کردم دوباره فشار دادم تا دسته رفت تو شروع کردم کمر زدن دوباره فشار دادم تا ته رفت تو یکم کمر زدم دیدم دارم میام در آوردم بردم تو دهنش کردم یکم تلمبه زدم بعد در آوردم همون موقع که داشتم در می آوردم در باز شد و داییم اومد تو یکی زد تو گوش من همون موقع آبم اومد دوباره زد و شروع کرد زدن اینقدر زد تا بیهوش شدم تو بیمارستان بودم که دیدم پدرم و داییم بالا سرم عصبانی واستادن به هوش که اومدم پدرم دو تا زد تو گوشم داییم بابامو گرفت و من زدم زیر گریه زاری و تریپ خایه مالی پدرم و داییم از اتاق رفتن بیرون و الان یه ساله از اون موضوع میگذره و من حتی نمی تونم تو چشای پدرم نگا کنم راستس دختر داییم هم اینقدر خورده بود که بیمارستانی شده بود.رایطمون با داییم اینا خیلی سرد شده و من از کارم پشیمونم .داستان خوبی نبود من فقط خواستم شما رو خوش حال کنم معذرت می خوام اگه بد شد. اول ننوشتم که داستانه شاید تو مود داستان برید . نوشته lordlove

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *