دختره جوون به دوست دخترش حال میده
نمیدونم به اندازه کافی حشری کننده بودم یا نه ولی خسته شده بودم از این قهر مزخرف و بدتر اینکه دلیلش خودم بودم و حالا نمیخواستم برم پیشش و ضایعم کنه و باهام اشتی نکنه هرچند عشق من همچین ادمی نبود
بهترین راهش همین بود که نفس براش نزارم چون نفس برا خودم نمونده بود بدون بغلش
تو این دو روز کشنده ایی که خونه نبود و تماسمون فقط به چندتا پی ام واتساپ محدود بود چون انتن درست و حسابی نداشت و منم خجالت میکشیدم که بهش زنگ بزنم هرچند که وقتی رسید خونه باهام مهربون بود و نگاهش میگفت که مهربونه اما غرورشو نگه داشت و من حاضر بودم جونمم برای نگاه مهربونش بدم
ی بار دیگه تو اینه خودمو نگاه کردم
شونیز حریر قرمز نازک تا زیر باسن و زیرش ی ست با شرت لامبادای مشکلی و سوتین توری خوشگلش حس میکردم زیاده رویه و زیادی مشخصه که دارم چراغ سبز نشون میدم اما تحملم تموم شده بود برای منی که برده محبتش بودم همون ی شب هم دوریش زیاد بود هرچند که خونه نبود وگرنه بعید میدونستم که دووم بیارم
موهای بلندمو دم اسبی کردم اول بعد فکر کردم که نه باز دوس داره و باز گذاشتمش
جلوی تی وی طبق معمول دراز کشیده بود و بالا تنه اش لخت بود روی مبل نزدیکش نشستم و سرمو کردم تو گوشی اما همه حواسم پیشش بود ی نیم نگاه کردو روشو چرخوند نا امید نشدم از جام بلند شدم و دقیقا از روبروی تلویزیون و مسیرنگاهش رد شدم میدونستم الان به اندازه کافی پیدا بوده که منظورم چیه ولی انگار نه انگار با حال گرفته وارد اشپزخونه شدم داشتم خفه میشدم انگار هوایی برای نفس کشیدن نبود با حواس پرتی در یخچالو باز کردم که ابی بخورم در بطری رو گرفتم دستم که درش بیارم درش نیمه بسته بود و بطری از دستم افتاد و باصدای بدی شکست دمپایی پام نبود و قدمی که عقب گذاشتم جیغمو برد هوا و بخاطر ابای ریخته رو زمین پام لیز خورد و افتادم کمرم بدجور درد گرفته بود و اشکام میریخت با شتاب به سمت اشپزخونه اومد و با دیدنم هول و دستپاچه با رنگ پریده پرسید:چه کردی دختر؟خوبی؟؟؟با دیدنش اشکام با شدت بیشتری پایین میومدن
اومد نزدیک سریع گفتم نیا شیشه ریخته
اروم و عصبی گفت دمپایی دارم
و دستشو گذاشت زیر زانو و کمرم و بلندم کرد
به طرز فجیعی بهش چسبیدم گرمای تنش رو که حس کردم دیوونه شدم و بدتر اشک میریختم خدایا چطور تونسته بودم دور بمونم ازش اخمش پررنگ بود وقتی منو اروم رو تخت گذاشت و گفت خوبی؟؟
با گریه گفتم کمرم درده الان میامی گفت و خواست بلند شه که با ی حال زار دستشو گرفتم و گفتم نرو خواهش میکنم
چرخید سمتم و نگاه داغونش اتیش به جونم زد
نشست کنارم سرمو از خجالت انداختم پایین دستاشو گرفت دور صورتمو و سرشو اورد نزدیک اول اشکامو بوسید و من فقط زیر لب میگفتم ببخشید عشقم غلط کردم دیگه خودتو از من نگیر بی تو من هیچم
سرمو کشید تو بغلش و تو گوشم اروم گفت:هیششش عشقم نفسام من ازت ناراحت نمیشم زندگی من گریه نکن داری دیوونم میکنی
دستامو دورش حلقه کردمو سرمو به سینه اش چسبوندم و بازم از خوشحالی نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم سرمو میبوسیدو قربون صدقه ام میرفت و من سینه اشو میبوسیدم و قربون صدقه اش میرفتم
منو خوابوند رو تخت و خودش هم کنارم دراز کشید و من بازم خودمو چسبوندم بهش و بوسیدمش
خش تو صداش روانیم کرد: اینطوری پیش بری بهت رحم نمیکنم با این تیپی که زدی کمرتم که ناکار شدس
دروغ چرا بیشتر گریه ام از ناراحتی بود و حالا حداقل انقد بدنم گرم بود که حس نمیکردم دردو، زیر گوشش نالیدم:پیشم باش ولی رحم نکن من فقط میخوام تو باشی همینقدر بهت نزدیک باشم و بازدم داغمو تو گردنش خالی کردم و بوسیدم گردنشو خیس و داغ و تب کرده،نگاهش ملتهب شده بود ناخنامو به کمر لختش کشیدم و زمزمه کردم:عاشقتم
تحمل نکرد و تحمل نکردم و خودشو انداخت روم و با بدنش احاطه ام کرد و لباش لبامو تسخیر کرد و دستاش دور گردنم پیچید و پهلومو فشرد با همه وجودم از این له شدن لذت میبردم لبامون ثانیه ایی جدا میشد و دوباره بدتر از قبل بهم گره میخورد کمی بدنش رو فاصله داد و دستاشو برد زیر لباسم و سینه های درشتمو تو دستای بزرگش گرفت و نوکشونو فشرد محکم، لبامو کرد تو دهنش و محکم مکید و جدا شد هردو نفس نفس میزدیم انگار صد کیلومتر دویدیم روانیم کرد:انقدر میخوامت که دلم میخواد انقدر بخورمت که هیچی ازت نمونه میفهمی؟؟
دست خودم نبود از حرفاش لذت میبردم و کسم خیس خیس بود دستشو رسوند به شرتم و انگشتشو روی بهشتم کشید آه غلیظی که کشیدم با جووووون بلندی که گفت قاطی شد و دیوونه ی این بودم که تو بغلش ارضا شم خیلی سریع لباسای همو دراوردیم و اینبار منو از پشت سر وقتی ایستاده بودیم بغل کرد کیرشو به باسنم میمالید و دستاش درگیر فشار دادن سینه ها بودن و دست دیگش با چوچولم بازی میکرد و آه های غلیظمو جهت میداد نشستیم روی تخت بازم منو تو بغلش گرفت و پاهامو گذاشت زیر پاهاش بدتر از قبل با چوچولم بازی کرد و گردنمو میمکید و سرشونه هامو گاز میگرفت و من از لذت جیغ میزدم و نمیدونم چقدر گذشت که دیگه تمام بدنم سر شد و ارضا شدم و بی حال توی بغلش ولو شدم
-دیوونه این قیافه بهم ریختتم عروسک
-کثافط ترکوندیم
-هنوز مونده عشقم وارد راند اصلی نشدیم هنوز
خودشو کشید کنارمو اینبار من بوسیدمش از چونش بوسیدم تا سینه هاش و شکمش لاله گوشش روانیش میکرد دوباره شکمش و سینه هاش رو بوسیدم و مکیدم و لیس زدم دستامو کشیدم رو کشاله رونش و باسنش رو دست کشیدم
زبون کشیدم به نوک کیرش و خیسش کردم صداش دراومده بود و دیوونم میکرد بیشتر لیسش زدم و مکیدمش و بیشتر صداش دراومد تخماشو کردم تو دهنم و مکیدم خودم هم دوباره تحریک بودم و خیسی رو بین پاهام حس میکردم
سرمو اوردم بالا و نگاهش کردم چشماشو بسته بود و تو ابرا بود دلم شیطنت خواست
بلند شدم و روی کیرش نشستم و اینبار صدای هردومون بلند شد و من خیلی اروم بلند شدم و باز نشستم و لذت دوباره تو بند بند تنم روون شد دوباره و دوباره تکرارش کردم و با همه ی لوندیم تو نگاهش خیره شدم دستایی که به تنش چسبیده بود رو کنار زد و تو دستاش گرفت و افتادم روش و با همه توانش اینبار نوبت اون بود که تلنبه بزنه و منو روانی کنه جیغ میزدمو از لذت گاز میگرفتم و درجواب گازای وحشتناک ترش جیغمو درمیاورد خیلی سریع منو چرخوند روی تخت و از پهلو بازم ضربه هاشو میزد و من دیوونه شده بودم و بار دوم نزدیک به ارضا و چند دیقه بعد با لرزی که به جونم نشسته بود دل زدنای کیرشو تو کسم حس کردم وقتی کنارم خسته و کوفته افتاد خودمو تو بغلش جا کردم و بیهوش شدم.