یه روز صبح هوا خیلی عالی بود من داشتم با دوستم به مدرسه میرفتمتو راه مدرسمون دختر زیاد میدیم چشمم به یه دختره افتاد دیدم خوب کونیهخیلی بدم آمار می داد فردااون روز به دختره شماره رودادمچند هفته باهم حرف میزدیم اس می داد قرار میزاشتیمیه روز دوست مادرم اومدخونمون بادخترش بود منم تو اتاق تو اینترنت گوز چرخ میزدم دیدم صداشون میاد خواستم یه بهانه ای برم بیرون تا دختررو ببینم رفتم بیرون دیدم وااااااااااای این همون دخترس که چند هفته پیش به اون شماره دادم نگو مامانش دوست مادر منهرفتم به یه بهانه ای آب بخورم دختره منو دید جا خورد از اون روز گذشت شبش بهم زنگ زد درباره که منو دید حرف میزد یه مشت کس و کس و شعر سرهم کرد گفت یه ساعتی حرف زد روز ها میگذشت که ما بهم نزدیک میشدم دیدم یه روز برام اس فرستاد گفت این یه تیکه خدا نصیب همتون بکنهگفتش که خونتون خالی شد بگو بیام خونتون منم گفتم چرا گفت بماندبعد از دوروز خونمون خالی شد منم بهش زنگ زدم گفتم بیااومد اومد خونمون روسریشو در آورد گفت مامانت اینا کی میای گفتم شب گفت خوبه منم لب خندی زدم بعد از یه رب دیدم گفت میتونم راحت باشم گفتم بله دیدم مانتوشو درآورد یه رکابی قرمز پوشیده بود بهم گفت میشه چشماتو ببندی منم چشمامو بستم اومد نزدیکم ازم یه لب سکسی گرفت من خندیدمگفدش که چیه خوشت اومد منم هیچی نگفتم روس صندلی نشتم دور صندلی میچرخید حرف میزد همون کس کس و شعر ها میگفت منم حوصله کس کس و شعر های اونو نداشتم چشامو بستم بعد از یه یک دقیقه اومد رو پام نشت لب گرفت چشامو باز کردم دیدم وااااااااای رکابیشو در آورده یه سوتین سیاه پوشیده بودحالت شوخی بهش گفتم می خای بری حمام خندید گفت نه گفتم چرا اینجوریگفت یشه بهت یه چیزی بگم گفتم بگو گفت مای باهم یه حالی کنیم منم یه ده ثانیه سکوت کردم ازم دوباره لب گرفت میایگفتم چه حالی کنیمخندید گفت تو نمی دونی گفتم اولشو بگو گفت س؟؟ گفتم سکس خندید گفت اره عزیزم گفت اهلش که هستی منم گفتم کمو پیشرفتیم تواتاق روتخت داز کشیده بودم اومد از لب گرف دستامو ملیدم به سینه هاش عجب سینه های بود سوتینشو دراوردم جون سینه نبو هلو بودسینه هاشو خوردم لباسمو درآورد شلوارم مو دراورداونم شلوارشو در اورد من شورتشو دراوردم دیدم موهای کسشو سه تیغ کرده بود یه خط با موهای کسش دراورده اونم شورت منو در اورد کیرمو دید گفت پسر عجب کیری هستی کمی با دست مالیدش بعد گذاشتش تو دهانش همیتور داشت ساک میزد کیرمو گذاشتم لا پاش گفت بذار تو کونم گفتم باشه عجله نکنگذاشتم تو کونش یه جیغ زد که کفتر های همسایون به پرواز در اومدن گفتم ساکت گفت آروم تر گفتم فقت سرش بود چنبار گذاشتم دیگه کم تر درد حس می کرد همین طوری تلنبه تلنبه میزدم کیرم رو درآوردم آبو ریختم رو سینه هاش رفتم دست مال آوردم آبمو روسینه هاش باک کردم لباساشو پوشید دیگه می خواست بره ازم لبی گرفتو رفت …ادامه داستان در آیند نزدیک نوشته h.
0 views
Date: November 25, 2018