سلام به همه بروبچ شهوانیداستانی که میخوام براتون تعریف کنم از اولین سکسم با دوست دخترم آذر هستش. اول بریم سراغ معرفی من اسمم سعید هست واهل کرمان هستم دانشجوی مهندسی دانشگاه ازاد آذر خانومم از اهالی محترم و حشری اهواز و کرمان دانشجو دانشگاه علمی کاربردی بود. من اهل نیمباز بودم و چند وقت یه باری سری به چت روما هم میزدم تا این شد که آذر رو تو یکی از رومای کرمان دیدیم و سر صحبت رو باز کردیم و مخ زنی آغاز شد… سرتونو درد نیارم خلاصه بعد چند روز شمارشو دادو بعد یه مدت کوتاه اس بازی قرار گذاشتیم همدیگه رو ببینیم. خیلی هیجان داشتم که قراره یه کس آس اهوازی رو ببینم و تو کونم عروسی بود. تو پارک مطهری کرمان قرار گذاشتیم و چشتون روز بد نبینه یه دختر چاق و سیبیلاشم از بابای من کلفت تر اومد و خودشو آذر معرفی کرد. کلی ریده شد به حالم و عصبی بودم از پول اس ام اسی که خرج این سیبیل کرده بودم… بعد اینکه حسابی کفری بودم بعد کمی حرف زدن دختره گفت که من آذر نیستم، دوستشم من تا یه ربع علامت تعجب بودم تا این که به آذر زنگ زد بیا از پسرای دانشگاتون نیست (فکر میکرد همکلاسیاش میخوان ازش آتو بگیرن) بعد ده دقیقه آذر اومد و روی چمن ها کنارمون نشست دختر قد متوسط رو به کوتاه، بسیارسفید، سینه های تپل (البته از ازیر پالتوش اینجوری بنظر تپل میومد فکرکردم 80 باشه بعدا فهمیدم 70)، چادری قیافشم معمولی بود (خداییش از دوستش خخخخخیلی سر بود). سرتونو درد نیارم کلی حرف مفت زدیم و رفتیم. اون رفت خابگاشون و منم رفتم خونه… خیالش که راحت شد من آشنا نیستم دیگه باهام راحت شد و از اون حالت خشکی قبل در اومد و مهربون شد و من ذره ذره داشت ازش خوشم میومد. دیگه روزا کارمون شده بود چرخیدن تو خیابونا و حرف زدن و… روزا که میگذشت بیشتر و بیشتر میرفتم تو کفش. ذره ذره حرفو کشوندم به سکس که دیدم اوووو حسابی پایست اصلا ناراحت که نشد هیچ داره قشنگ جواب اس ها رو هم میده. پیش خودم گفتم نکنی میپره. رفتم تو کارش که بکنمش… تقریبا از دوستیمون دوماهی میگذشت دیگه کاملا بهم اعتماد داشت، یه روز بهش گفتم من گشنمه میای خونمون یه چی درس کنی باهم بخوریم. پرسید کی خونتونه منم خل و چل گفتم منصور(هم خونه ایم) هست یه دفه گفت من نمیام دوستت هست خجالت میکشم. به هر زوری بود منصورو پروندم و اس دادم که بیا منطقه امنه گفت باشه یکساعت دیگه میام. منم پریدم تو حموم که برا سکس احتمالی آماده شم (بعدا گفت خودشم رفته بود حموم). کلی صاف کردم وتیغ کشیدم به پایان بدنم و یه ادکلن خوشبو هم زدم و یه شورت خوشکل مشکی هم پوشیدم. خلاصه کنم که آذر جون اومد و مرغ درست کرد خوردیم. ساعتای هشت بود اس دادم منصور که امشب نیا و سیروس(همخونه ای دیگه) رو هم پیدا کن با خودت ببر خونه دوستان جبران میکنم. آذر گفت که من دیگه برم خوابگاه ساعت نه بسته میشه منم اصرار پشت اصرار که بمون و من تنهام و بچها رفتن پیش دوستاشون بخونن و از این کسشعرا اینقد گفتم که راضی شد. من کلی نقشه داشتم نمیشد بره که گفتم بیا بریم فیلم ببینیم با لب تاب بعدشم بخوابیم. گفت باشه فقط به من لباس راحتی بده. منم یه شلوارک دادم بهش و یه تیشرت و رفتم بیرون از اطاق تا بپوشه. وقتی گفت بیا تو چی میدیدم واییییییییییی پاهای سفیییییید با کون طاقچه ای خوشکل… کیرم پاشده بود وفقط میخواستم لختش کنم بکنم توش اما مرحله به مرحله. فیلم آمریکن پای رو گذاشتم که صحنه داشته باشه حشری بشه و … خوابیدیم کنار هم و فیلم میدیدم. هر چند مدتی یه بوسش میکردم و دستمم رو شکمش بود. یواش یواش دستمو بردم بالا و رسیدم به میمی های خوشمزش. گفت چیکار میکنی سعییییید خودمو لوس کردم و گفتم هیچی من کاری نمیکنم همش تقصیر این کودک درونمه فک کنم شیر میخواد گفت من ندارم برو از مامانت بگیر گفتم اااااااااااااا من مامانمو الان از کجا گیر بیارم و یه دفه دستمو کردم تو سوتینشو سینشو محکم گرفتم. خیلی نرم بود و داغ. شروع کردم به مالیدنش که دیدم داره خجالت میکشه پریدم روش و لبمو گذاشتم رو لباش و تند تند میخوردم و سینشو هم میمالیدم که دیدم چشماشو بسته و کم کم داره لبمو میخوره (بعدا گفت رو لب خیلی حساسه و حشریش میکنه) کلی لب گرفتیم که بلندش کردم و تیشرتشو در آوردمو باورم نمیشد دوتا سینه سفید و گرد جلومه سوتین قرمزشو دادم بالا و افتادم به جون سینه هاش، مثل ندیده ها میخورم مثل قحطی زده ها دیگه صداش در اومده بود و آه و اوه خفیفی میکرد و چشماشو بسته بود همینجور که حواسش نبود تو یه حرکت حرفه ای شلوارکو از پاش کشیدم پایین که پرید و گفت چکار میکنی دیوونه، قرارمون این نبودا منم گفتم نترس پدر کاریت ندارم فقط میخوام بخورمت هه هه اونم خندش گرفت و لباسای خودمم کامل در آوردمو کنارش خوابیدم لب میگرفتیم و سینهاشو فشار میدادم یه دستمو بردمو کردم تو شرتش دیدم ووووووووووو خیس خیسه و لیز. شروع کردم مالیدنش اینقد ادامه دادم تا تکون تکون خورد و یه دفه لرزید ومحکم بغلم کرد فهمیدم ارضا شده. بعد چندتا بوسه گفتم حالا من. شرتشو در اوردم دیگه مخالفت نمیکرد هیچ همراهی هم میکرد، یه دستی رو کسش کشیدم و گفتم آذر جونم بچرخ. یکم کیرمو کرم مالیدم و همچنین کونشو ناخن کردم که یه آخ ریز گفت که به حشر من می افزود یکم جلو عقب کردم حس کردم باز شده کیرمو(16 cmبیشتر نیستدروغ چرا) گذاشتم دم سوراخش و سرشو هل دادم تو که آخش دراومد میگفت نه سعید درد داره تورو خدا درش بیار میسوزه ایییییی منم بیشتر فشار میدادم که جیغ میزد اییییییییییییییی نکن اییییییییییی. منم نامردی رو کامل کردم و تا دسته کردم توش یه جیغ بنفش کشید من دلداریش میدادم الان خوب میشه و تحمل کن عزیزم بخاطر من…. ذره ذره شروع کردم تلمه زدن اونم همش اییییییییییی اییییییییییییییی میکرد و منم تو دلم میگفتم جووووووووووون دو سه دقیقه تلمبه زدم دیگه صداش کم شده بود و به پتو چنگ میزد و از اون اخ و اوخ های ریز میکرد که فهمیدم داره خوشش میاد و دردش تموم شده یه کم تو همون حالت خوابیده تلمبه زدم که خسته شدم گفتم بچرخ به کمر بخواب. پاهاشو دادم بالا و یه خورده کرم زدم دوباره کردم توش این دفه خیلی راحت تر رفت توش و خودمو انداختم رو شیکمش، سینهاشو میخوردمو تلمبه میزدم. لباشو میخوردم که اونم مث دیوونه ها میک میزد داشت لبمو از جا میکند تو دلم گفتم پدر تو دیگه کی هستی دیگه نزدیک بود آبم بیاد دیدم زوده کیرمو در آوردمو رفتم سراغ کسش میخواستم بخورم. جاتون خالی اینقد آب داشت مثل هلو رسیده، اونم هلو اهوازی جوووووووووون یه مزه خوبی داشت که تو هیچکدوم از دوس دخترای قبلیم حس نکرده بودم اینقد خوردمش که دوباره صداش در اومده بود. بلند شدم و حالت سگی قرارش دادم و سعید کوچولو رو کردم تو کونش و تلمبه میزدم و با یه دستم چوچولشو میمالیدم، دو دقیقه ای تلمبه زدم که گفت تند تر بکن منم تند تند میزدم که صدای شالاپ شولوپ قشنگی راه افتاده بود آبم داشت میود که دیدم داره میلرزه و آهههههه میکشه منم دو سه تا تلمبه زدم آبم اومد و با پایان فشار خالی کردم تو کونش و بعدش هر دوتامون بی حال افتادیم تو بغل همدیگه وبوسیدمشو ازش تشکر کردم. رفتم دستمال آوردم و پاکش کردم و تاصبح مثل دوتا جنازه لخت تو بغل هم خوابیدیم……مرسی که خوندید. امیدوارم خوشتون اومده باشه. راستی دفعه اولمه که داستان مینویسم اگه بد بود ببخشید. اگه دوس داشتید داستان سکسای بعدیمونم مینویسم براتون…….هرکی هم فحش بده نثار خواهر و مادر گرامی خودش Big Grinنوشته سعید
0 views
Date: November 25, 2018