سلام به دوستانی که این اتفاقات برای انها نیافتاده اما فحش و کسعشر زیاد میگن حسودی شون میشه که یکی این کارارو بلده و انجام میده دایی جون تو هم بلدی ولی میترسی که مادرت اینا بفهمن و ابروت مثل من بره ولی من پررو تر از این حرفام اینم بگم که یکی رو میخوای بکنی باید آمار بهت بده یعنی یه چشمکی ، حرف سکسی ، اسمس بلاخره یه جورایی باهاش صمیمی باش یا یکارایی کن که ازت خوشش بیاد یا کاری بلد باش مثل کار با رایانه . حالا بریم سر اصل مطلب من امیر ارسلانم که رفیقام منو ارسلان صدام میکنن الان سنم 18ساله وضع زندگی ما توپ توپه که تویکی از روستا های ایران که همه ارزو شونه بیان اینجا زندگی کنن ساکنم (شمال) این داستان برمی کرده به 5 یا 7 سال پیش(( اون موقع از من بی تربیت تر کسی توایران نبود که رفیقام به میگفتن ارسلان بی تربیت چون فیلم سکسی زیاد داشتم و نگاه میکردم اما جق نمیزدم )) که من بیمار بودم و واسه درمونم تهران بالاشهرش دکتر میرفتم هرساله به اول دوم مهر میرسید باید میرفتم بعد اونجا خاله های من که تهران زندگی میکردن میرفتیم خونه خاله خودم که اون یه دخترداشت و چند تا پسر که ازدواج کردن بجز یکیشون حالا اسم دخترش هما بود اون موقع او سوم دبیرستان بود که اوج غریزه جنسی دخترا بود یه روز بعد دکتر رفتنم که ظهر شده بود البته قبل دکتر بریم میرفتیم اونجا با پسر خالم که راه بلد بود با اون میرفتیم بخاطر اینم بود که هم زود بریم هم به ترافیک نخوریم ظهر اومدیم خونه منم رفتم تو اتاق هما که لباسمو عوض کنم دیدم که اون هست عوض نکردم بعد رفتم کنار اون نشستم که داشت درس زبان تخصصی درس شو مخوند منم با یه برگ A4 داشتم کوسکلک باز میکردم((داشتم نوشته های پشت ماشین ها رو می نوشتم چون من از بچگی عاشق ماشین پیکان و اسپرت کرد ماشین ها بودم والانم به ارزو رسیدم یه پیکان بنفش دارم))بگذریم بعد چند دقیقه دیدم اون بادستش داره با کیرم ور میره که گفتم نکن زشته البته من از خدام بود یه خورده سیاست بکار بردم که حالیش بشه اما انگار نه انگار که به اون گفته بودم من با کمال بی ادبی دستمو بردم لای پاش اول با پاهاش ور رفتم نبودید ببینید که چه حالی داشت بعد یه هو سر وکله مادر کوسش پیدا شد ((اخه خاله من عین دخترش بچه بود جنده لاشی بود این ماجرارو از مادر بزرگم شنیدم بعد بهتون میگم چطوری شد که گفت)) اومد گفت بیایید ناهار حاضره ما رفتیم ناهار بعد ناهار همه خوابیدن اما من داشتم با لپ تاپ خودم بازی فوتبال میکردم تو اتاق داشش البته که اومد منو صدا زد من دوزاریم جا افتاده بود رفتم همراش تو اتاقش دیدم نیست یواش صداکردم دیدم پشتم ظاهر شد من که چشمم به او افتاد حشرم زده بود بالا اخه اون سینه ای که من دیدم یه خانم 36 ساله چنین سینه ای نداره چه برسه به اونمن که مات شدم اوترسید اومد جلو گفت ارسلان چته منم؟ گفتم چیزیم نیست فقط شوکه شدم گفت مگه تا حال از این چیزا ندیدی؟ گفتم دیدم ولی اینطوریشو ندیدم اون با تعجب گفت کجا دیدی عزیزم؟ من گفتم تو فیلم های سکسی گفت داری ؟منم گفتم اره تولپ تاپم هست گفت برو بیارش خلاصه اوردم گذاشتم اون داش از هوس پاره می شد منم حشرم رفت بالا که اروم دستم رو بردم دور کمرش که دستمو پشتش حس کرد اروم چشاشو بس تو بازش کرد سرشو گذاشت رو شونم منم اروم بوسش کردم دیدم عین گشنه ها دار لبامو میخوره بهش گفتم اروم تموم نمیشه که 5 دیقه از هم لب گرفتیم بعدش همون طور لب میگرفتیم دست چپم رو بردم تو شلوارشو وبا دست راستم محکم سینه هاشو چنگ میزدم نبودی ببینی که چه اه وناله ای میکرد که بعد از سر تا نوک پاهاشو خوردمو بوس کردم .رفتم سراغ اصلی ترین چیز که کس بود اروم شلوارشو در اوردم بعد بهش گفتم اگه صدات در بیاد خودت میدونی سرمو بردم دم کوسش چه تمیز بود ناکس شروع کردم خوردن بازبونم اینقدر خوردم اونم هی بالا پایین میکرد یه هو دیدم سرمو فشار داد به سمت داخل وشل شد و پایان دهنم پر اب شد فهمیدم که ارضا شده بعد گفتم عزیزم حالا نوبت توهه اونم پایان لباسمو دراورد وکیرمو میخورد بعد اون خوابوندمش رو تخت که از جلو بکنم که گفت نه از پشت منم گفتم من فقط جلو میخوام دوس داری بخا دوس دار نخوا اون مخالفت میکرد منم پاشدم لباسمو بپوشم دیدم اومد پیشم نازمو میکشه منم پامو کردم تویه کفش که فقط از جلو اونم میگفت اگه بکارتم پاره شه چی منم گفتم اونو تو خودت میدونی تازه از پشتم اگه بکنم طاقت نمی یاری از درد اونم گفت اشکال نداره منم که حرصم در امده بود یه خورده کیرمو خیسش کردم وقتی داشتم میدادم داخل گفت صبر کن گفتم چیه گفت کاندوم بزار منم گفتم از این سوسول بازیا خوشم نمیاد اونم گفت بکن ولش بعد من اصلا یوایش مواش در کارم نبود چون اعصابم خراب بود دیگه سر کیرمو گذاشتم فشار دادم تا ته که یه هو جیغ بلندی کشید بلندی کشید که من گفتم الانه که همه بریزن تواتاق چند دیقه صبرکدم دیدم خوشبختانه کسی نیومد خودش بهم گفت بیا از جلو بزار منم از خدا خواسته پریدم اینقدر بوسش کردم دوباره گردنشو خوردم گذاشتم حشرش بزنه بالا که همينم شد زد بعد خودش گفت عزيزم من کير ميخيوام بکن ديگه منم که مريضي گل کرده بود کيرمو گرفتم هي میبوردم دم کوسش اما داخل نمیدادم که هما داشت پاره میشود از شهوت بعد یه هو خودشو هول داد بطرف کیر نازنینم دیدم تا ته رفت داخل بعد چند تا دخول دیدم کیرم خونی شد بعد پاکش کردم دوباره دادم داخل نبودی که کیر داشت از گرما میپوخت انگار شومینه داخلش روشنه ولی حال داد همینطوری تلمبه میزدم که دیدم ابم داره میاد البته اب که نه همونطور محکم گرفتمش خوابوندمش بعد چند دیقه خوابمون برد همونطوری که کیرم تو غلافش بود بعد 1ساعت بیدار شد منم بیدار کرد بعد بهم گفت خیلی بد جنسی گفتم چرا؟ گفت از پشت که کردی مردم خیلی درد داشت منم گفتم بهت که گفته بودم درد داره بعد گفت راستشو بگو از حرص فشار دادی منم که خندم گرفت فهمید که از حرص کردم بعد رفت دوش بگیرهمنم لباسامو پوشیدم یه کی 2 ساعت بعد رفتم حموم بعد اون ماجرا ما خیلی باهم سکس کدیم یعنی هر وقت همو میدیدیم سکس ما براه بود درضمن همون شب با اسرار زیاد که بیا پیشم بخواب منم اخرشب با لپ تاپ رفتم با هاش خوابیدم اونجاهم باهم سکس کردیم من دیگه حال پا شدن نداشتم اینم از داستان من ارسلان بیتربیت . ((عمو حالا که کیرت بلند شد مثل بچه ها نرو جق نزن خاک برس))راستی یه چیزی جا موند ابروم منم بعد اینکه 16 یا 17 ساله بودم این حرهارو پیش یکی گفتم که میخواست ازدواج کنه باهش همون هما دیگه . اونم همسایه ما بود حتما پیش خودت میگی که چطوری با هم اشنا شدن اخه هما میومد خونه ما اونجا این همسایه ما که از بچگی بچه کونی بود بهش شماره دادو دوست شدن خلاصه این بچه کونی صدام ضبط کرد واسه اون فرستاد اونا هم با مامانو باباش اومدن شمال پدرمو خواستن با من صدارو که گوش کردم داشتم می مردم که گفتم به خودم مگه اون تورو گائید بعد خاله جنده لاشی من به پدرم هزار حرف زد منم که گفتم بهتون پررو هستم اعصابم داغون پاشودم پیششون به دخترش گفتم مگه تو جنده لاشی مادرجنده خودت نگفتی بیا بکنم خاله یه سیلی خوابوند تو گوشم میخواست دومی روهم بزنه دستش گرفتم تو چشش نگاه کردم گفتم تو جنده لاشی بودی که دخترت جنده لاشی شد زدم از خونه بیرون پدرم اومد خونه ناراحت بود که فقط وفقط یه حرف زد و یه پس گردنی .بهد اون ماجرا خاله کس من همه جا جار زد ماجرا رو گفت انگاری دخترش منو گائیده بود و پشیمونم هستند که از همون موقع تا ابد باهاشون قهریم دخترش هم با برادر دوست صمیمیم ازدواج کرده امسال که سال91 میشه خاله با شوهرشو دیدم (در ضمن اینم بگم که ما با شوهرش حرف میزنیم) منم که اون روز پدرمو بی احترامی کرد دیدمش گفتم من تا خاندانتو نگائیدم اروم نمیشم که بهم گفت خفشو منم کیرم حساب نبود اینم از عاقبت کردننوشته ارسلان بیتربیت
0 views
Date: November 25, 2018