دختر دایی آب نبات دوست داشت

0 views
0%

با سلامامیدوارم فوش ندین و تا آخر داستانو بخونینبزارین از خودم بگم من اسمم میلاد دانشجو قدم 168 و وزنم 63دختر دائیمم اسمش ساراس (مستعار)حدود163قدشه و 54وزنش.قضیه از اونجا شروع میشد که من بعد از فوت پدربزرگم رفتم شهرستان از قضا دختر دائی خوشگل ما هم با دائیم اومده بود شهرستان .سر مراسم 40 بابابزرگم وقت شستن استکانا اومد کنارم کمکم کنه که استکانارو بشورم.همینطور که ظرفارو میشستیم از قصد دستمو میمالوندم به سینه هاش و میگفتم ببخشید اونم بدش نمیومد و به شوخی میگفت (منم فهمیدم از قصد نمیزنی)انقد با سینه هاش ور رفتم تا اون شول شد بهش به شوخی گفتم شب میام زیر لاحافو ….اونم گفت از این جراتا نداری خلاصه شب شدو من ظرفارو تموم کردم حدود ساعت130بود که رفتم بخوابم .وقتی رفتم بخوابم همه خواب بودن الا سارا خوشگله گفتم چرا نخوابیدی گفتمنتظرت بودم تا با هم بخوابیم بهش گفتم که منتظر من بودی گفت آره بهش گفتم برو بخواب تا من بیام.(اینم بگم من تو ساکم اسپره بی حس کننده وکرم همرام بود) رفتم سر ساکم و اسپره رو به کیرم مالوندمو کرمو برداشتمو رفتم پیش سارا خوشگله.پیشش خوابیدمو زیر گوشش گفتم عزیزم من اومدم آماده ایچیزی نگفت .گفتم سکوت علامت رضاست و شروع کردم به مالوندن سینه هاش .حدود15 دقیقه اینکارو کردم که دیدم داره نفس نفس میزه و برگردوندمش زیر لحاف و شروع کردم ازش لب گرفتم تا 10دقیقه .کم کم از لب گرفتم اومدم از رو کرستش سینه هاشو خوردن که دیدم داره جیغش درمیاد بهش گفتم اگه اینکارو کنی از آبنبات چوبی خبری نیست. خنده ش گرفت و دستشو گذاشت رو کیرم و گفت این که خیلی بزرکه نکنه میخوای منو بکنی منم گفتم پ ن پ میخوام تو رو حشری کنم و بعدش برم دختر همسایه رو بکنم.خلاصه کرستشو درآوردم به هزار زحمت وشروع کردم به خوردن سینه هاش عجب سینه هائی داشت .کم کم دستمو گذاشتم تو شرتش دیدم خیسه بهش گفتم چیکار کردی گفت ولش کن کارتو کنمن رفتم سراغ کوسش اول از رو شرت یه گاز کوچیک گرفتم که دیدم داره میگه احمق نگفتم که بخوریش گفتم بکن توش .شورتشو درآوردمو مشغول خوردن کوسش شدم یه 10 دقیقه ای ادامه دادم که دیدم آبش اومد.بیحال شد بهش گفتم آبنبات میخوای بخوری گفت ای جون آبنباتتو خیلی دوس دارم کیرمو کرد تو دهنش .وارد نبود ولی خوب بودکیرمو از دهنش درآوردمو بهش گفتم برگرد اونم برگشت و من با کرمی که آورده بودم یه کم تو سوراخش زدمو مشغول باز کردنش با انگشتام شدم.اولین انگشتمو کردم داد زد میلاد درد داره .گفتم عزیزم جوری میکنمت که دردت نیاد خلاصه دومین انگشتمم کردم دیدم فرصت برای کیر محیا شده یکم به سر کیرم کرم زدمو کیرمو گذاشتم تو سوراخ کونش یه ذره کردم تو کونش که داشت نفس نفس میزد بهش گفتم اگه نمیخوای در بیارم که یدفه خودشو چسبوند بهم و کیرم تا ته رفت تو کونش یه چند دقیقه ای توش موند دیدم چیزی نمیگه شروع کردم به تلمبه زدن و یه دستمم داشتم با چولچولش بازی میکردم که یه دفعه برگشت گفت میلاد عشقم میخوام امشب زنت بشم .گفت پردمو بزنمن از خدا خواسته برشگردونم و کیرمو گذاشتم رو کسش چند تا با کیرم ضربه زدم به کوسش که داد زد جون من بکن توشخلاصه کیرمو کردم تو سوراخش یکم که فشار دادم یه چیز گرم و رو کیرم حس کردم .کیرمو درآوردمو دیدم خون خاله .برگشت بهم گفت مبارک شا داماد و بهش گفتم ادامه داره کیرمو دوباره کردم تو کوسشو شروع کردم به تلمبه زدن یه 15 دقیقه ای داشتم تلمبه میزدم که دیدم آبم داره میاد تا اومدم کیرمو درارم خودشو محکم بهم چسبوند و آبم تا آخر خالی شد تو کوسشیه چند هفته ای ندیدمش وقتی دیدمش بهم برگشت گفت حامه ام و من شوکه شدمامیدوارم خوشتون اومده باشهنوشته میلاد

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *