دختر دایی بیوه ی من

0 views
0%

سلام به همه جقیامیخوام براتون داستان سکس با دختر داییمو بگم که همین چند وقت پیش اتفاق افتاداگه بد تعریف کردم ببخشید بار اولمه داستان نویس نیستممن محسن متولد ۷۴ قدم ۱۷۴ لاغرم و قیافه معمولیزهرا دختر داییمه متولد ۷۲زهرا سه سال بود تو عقد بودن و‌ ۱۵ سالم خونه خودشونکه همین چند ماه پیش طلاق گرفتناز زهرا بگم براتون قیافه تخمی داره پوست سبزه خلاصه اش دهن سوزی نیسعلاوه بر همه ی اینا کصخلم هست همیشه من براش دلیت اکانت میزنمخب پنج شش ماهی از طلاقشون میگذشت اومد پی وی من خواست اون خطشو براش دلیت بزنم (ده بار براش توضیح دادم حالیش نشد که نشد) دلیت زدم براشاخرش گفت مرسی داداشیهو یه چیز زد به ذهن با تعجب گفتم برادر ؟؟؟؟گفت اره چرا تعجب میکنیگفتم من نمیخوام داداشت باشم یه خانوم تو شرایط شما نیاز به مراقبت داره (بیوه شدی باید بکنمت) من میخوام مراقبت باشمخندیدگفتم از بس کصخل بازی در اوردم یه بارم جدی ام کسی باور نمیکنهبرگشت گفت محسن من به خاطر حرمتا از بین نره میخندمدیگه زدم به در هندی بازیگفتم کدوم حرمت این که میخوامت حرمتی از بین میبره ؟؟دیگه نمیخوام مال کس دیگه باشی من فقط حسرت ببرم چرا نگفتمتابنو گفتم یه جوری شد برگشت گفت یعنی تو منو از قبل دوس داشتی؟؟گفتم عاشقت بودم همیشه حسرت اینو میخوردم چرا زود تر بهت نگفتم (کصشر گفتم)دیگه رام شد قرار گذاشتیم فردا شب ساعت نه پیتزا فروشیساعت نه رفتم سر قرار تو ماشینش نشسته بودخدایی قیافشو دیدم با خودم گفتم خاک بر سرت ملت مخ میزنن تو ام مخ میزنیولی چه کنیم امپر زده بود بالا بعد ۲۳ سال کص میخواست دیگهرفتم دم ماشینش دعوتش کردم بیاد با هم بریم بالا قبول کرد با هم رفتیم نشستبم پای میزدیگه شروع کردم به کصشر گفتن گفتم هر دفعه با اون مرتیکه (شوهر سابقش) میدیدمت قلبم درد میگرفتاقا سرتونو درد نیارم با هم دوست شدیمسه ماه با هم میرفتیم بیرون دیگه حسابی طبیعی شده بودیم با هم تو ماشینش لب میگرفتیم دیگه خودشم میخواستبعد سه ماه بالاخره خونمون خالی شددعوتش کردم خونمون اونم با کله اومدناهار نداشتیم میخواست درست کنه گفتم زنگ میزنم بیارن زنگ زدم ناهار اوردن خوردیم پا شدم اهنگ گذاشتم دو تایی با هم رقصیدیم دیگه با خودم گفتم الان وقتشه بغلش کردم لبامو گذاشتم رو لباش بوس کردم گفتم دوست دارم اونم گفت منم دوست دارم عشقمهمینجوری چش تو چش بودیم دستمو کردم تو شلوارشو کونشو فشار دادم گفتم اجازه خانومم اونم گفت مال خودتهمثل سگ ذوق کردم نمیدونستم چه جوری لباسشو در بیارملباسمونو در اوردیمزهرا هر چقدر قیافه داغونی داشت در عوض یه کون تپلی داشت که نگورون پاشو دیدم حسابی حشر زده بود بالاهمونجا تو اتاق رو تخت درازش کردمبی مقدمه کردم تو کسشبار اولم بود مثل سگ حال میکردمولی امان از زود انزالیبه دو دقه نکشید ابم اومد در اوردم ریختم رو تختهمونجا بی حال افتادمنگا کردم دیدم زهرا داره بد نگا میکنهچند دقه ای کصشو براش مالوندم لب بازی کردیمبعد بلند شدم پاهاشو گذاشتم رو شونم شروع کردم تلنبه زدن قشنگ چند دقن تلنبه زدم دیدم زهرا لریزید فهمیدم ارضا شده کشیدم بیرون کیرموچرخوندمش رو تخت گفتم میخوام پشتت بذارم جالبه هیچی نگفت یه بالشت گذاشت زیرش تا کونش بیاد بالااقا چه بچه کونی داشت خدا نصیبتون کنهسر کیرمو گذاشتم در کونش فشار دادم یه اخ کوچیک گفت ولی کیرم خیلی راحت رفت تو فکر کنم شوهر خارکسدش فقط از کون میکردهاقا هیچی دیگه همین بودامید وارم لذت برده باشیدنوشته محسن

Date: October 2, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *