دختر دایی نشد دوستش که هست

0 views
0%

جونم براتون بگه که ما 15 سالگی که تازه تو مدرسه جق زدن و پرده دار بودن کس و یاد گرفته بودیم رفتیم تو فکر و خیال این دختر داییمون. ولی از اون جایی که کلا آدم خجالتی هستم (یعنی سر حرف و نمی تونم باز کنم ولی اگه سر حرف باز شه مخ رو زدن 1000000) نمی دونستم چه طور بخوابونمش. راستی داییم اینا شمال زندگی می کنن ما تهران دختر دایم هم 6 سال از من بزرگ تره. آره دیگه هر سال می رفتم شمال و نمی تونستم کاری کنم آخر 17 سالم بود که به سرم زد تو گوشیم فیلم سکسی بریزم که ببینه و بزنه بالا و بله… آقا فیلم رو ریختیم. رفتم شمال خونشون رفتیم با هم تو اتاقش گفتم بیا فیلمای گوشیمو ببین خیلی قشنگه. گوشی دستش بود و فیلما رو با هم می دیدیم. نزدیکای فیلم سکسیه که شد گفتم کمرم در گرفت بیا رو تخت دراز بکشیم…اونم قبول کرد.همین جوری که نزدیک فیلم سکسیه می شد من داشت قلبم از جا در می امد. آقا رسید به فیلمه من فک کردم تا فیلم رو باز کنه سریع به نفس نفس زدن میوفته و به ما راه میده آقا تا فیلم رو دید گفت این چیه دیگه منم که اصلا فکر اینجاشو نکرده بودم ریدم به خودم گفتم اِ این چیه این ماله من نیس حتما پسر اشتباه ریخته… آقا هیچی از اون لحظه به بعد دیگه نمی تونستم باهاش حرف بزنم. رفت حموم آماده شد بره بیرون به منم گفت دارم میرم بیرون میای؟ منم که دیگه خجالت میکشیدم مثه اسب گفتم نه خسته ام. این که بهم پیشنهاد بیرون رفتن رو داد فک کردم حرفامو باور کرده ولی بعدا فهمیدم که اینجوری نبود. هیچی … شب اومد خونه راستی اون سال داییم اومده بود تهران سر کار که هنوزم تهرانه (نجار حرفعیه کابینته الانم ستار خان کار میکنه) آره شام و خوردیم رخت خواب پهن کردیم دختر داییم تو اتاق خودش منم تو حال و خانم داییم هم از زیر پای من کمی دورتر. من که همه چیرو از دس رفته میدیدم خوابم نمی برد. بعد دختر داییم از اتاقش امد بیرون رفت دستشویی وقتی برگشت دید خانم داییم مثه تراختور داره خورناس میکنه آروم صدام زد ببینه بیدارم گفتم بله گفت اگه اینجا نمی تونی بخوابی بیا اتاق من. آقا ما هم که تو کونمون عروسی بود با مغز رفتیم تو اتاق. بهم گفت وایسا لباس عوض کنم (همیشه جلو من با دامن و تی شرت می گرده) دامنشو عوض کرد و یه شلوارک تنگ پوشید. کنارش خوابیدم. ما خواستم به یه بهانه ایی بهش دس بزنم و بعد بهش کیر بزنم. همین که به فکرم رسید قلقلکش بدم گوشیش زنگ زد من دیگه تو دلم داشتم به طرف فحش مادر می دادم. دیدم گوشیش رو میز بود دس دراز کردم ورداشتمش خواستم بهش بدم دیدم نوشته میثم… فهمیدم بی اف داره ناکس. تو دلم گفتم خوش به حال میثم ولی اگه ببینمش جرش میدم… آقا حرفشون طول کشید من چشامو بستم وقتی چشامو باز کردم دیدم صبح شده و من خوابم برده. دیگه هیچی من سر ظهر بلیت تهران داشتم دیگه نشد. گذشت تا رسید به امثال گفتم دیگه امثال برم حتما میگامش. یه هفته مونده بود به کنکور من که داییم زنگ زد به مادرم گفت که نهم عقد و دهم عروسیه دخترمه. منم دقیقا دهم کنکور داشتم(کنکور انسانی). دیگه مادرم صبح دهم منو راهیه کنکور کرد و گفت دیگه شفارش نکنم و … همه رفتن شمال من موندم تهران. رفتم ریدم تو کنکورم از بس تو فکر دختر داییم بودم. بچه ها همه بعد کنکور با ماشین و موتور رفتن جاده چالوس عشق و حال ما هم موندیم با یه کیر خمیده و قیافه ی کیر خورده. رفتم خونه بغضم گرفته بود مثه چی… بعد چن وقت سر این جلسه ی سران رفتم شمال. رفتم خونه ی داییم پرسیدم که میثم کجاس گفتن که چن وقته با داییم تهران کار میکنه. آقا ما هم دوباره امید وار شدیم. ولی وجدانم داشت دهنمو می گایید که پدر این شوهر داره این امید داره این گناه داره. آخر ما بیخیال شدیم. یکی از دوستاش اومد خونشون با فیلم عروسیه دختر داییم اینا(بابای دختره فیلم بردار بود) آقا من این دختره رو دیدم اینم چیز خوبی بود(اندامی البته نه به اندازه ی دختر داییم ولی استخونیم نبود…جلوی موهاشم آبی کرده بود بقیشو قهوه ایی… یعنی رو سری که سرش میزاش فک می کردی موهاش آبیه ولی روسری که نمیزاش می فهمیدی رکب خوردی) من اصلا تو کفش نبودم. فیلمو دیدیم تو فیلم چنتا تیکه انداختمو خندیدیم بعد گفت اینجا سینه هام خیلی باحال شده بود لباسه خوب بهش فرم داده بود… من فهمیدم این دختره سکسی تر از فامیل ماس و با پسرا هم راحته مخصوصا که چنتا تیکه ی باحالم انداخته بودمو کلی حال کرده بود. من رفتم خونه ی خالم (اونم شماله) بعد 2 روز برگشتم. خانم داییم و دختر داییم رو دیدم که از در اومدن بیرون برن عیادت مریض. به من گفتن مهسا خونس… حالا خودتو بزا جا من… اصلا شنیدم نزدیک بود آبم بیاد… هیچی رفتم تو حیاط پله ها رو رفتم بالا در زدم… داشت میومد درو باز کنه داشت میگفت چی جا گذاشتین… بعد درو که وا کرد گفت اِ شمایید؟ گفتم نه من یه نفرم خندید بعد منم شیطنت آمیزانه با تبسم نگاش کردم یه جوری که انگار دارم میگم بکـــــــــن… اونم فهمید و یه اخم کرد و یه لبخند زد انگار که داش میگفت بیا منو بکن… آروم رفتم جلو… صورتمو بردم جلو مثه فیلما نوک دماغمو کشیدم به دماغش بعد نگاشو انداخت رو لبام منم گردنمو کج کردم اونم از اون ور کج کرد (ضبدری شد) چن ثانیه لب کا کردیم بعد کشید عقب با ناخن انگشت اشارش (هیچ وقت یادم نمیره ناخوناش بلند بودو یکی در میون زرد و صورتی بود) کشید رو لبام بعد دستاشو انداخت دور گردنم دوباره رفتیم تو لب من دستا مو گذاشتم زیر بغلش… عجب حرارتی… بعد دیدم کیرم بلند شده اومده زیر گلوم مثه لوله ی اسلحه (مزاح بود) بعد دستمو انداختم دور کمرش محکم بغلش کردم اونم پاهاشو دور کمرم قفل کرد. بلند کردمش بردمش رو تخت افتادم روش. خودش داشت سینه هاشو می مالوند که یادم امد سینه هم داره منم از رو لباس یه خورده مالوندم تا اینکه دیدم اگه الان دخول نکنم فرش خونه ی داییم اینا به گا میره. دامنشو دادم بالا یه شلوارک و شورت سیاه پاش بود در آوردم مو دس مالی کردم نمی دونی چه حالی داد مو بر زده بود سفید سفیــــــد… یه خورده کسشو لیسیدم بعد میخواستم برگردونمش بکنم تو کونش که گفت اگه میخوای بکنی تو کس (البته خودش گفت اگه میخوای از جلو بکنی من اینجوری میگم) گفت اگه میخوای بکنی تو کس باید حواست باشه آبتو توش نریزی. منم که اولین بارم بود نمی دونستم پرده کجاسو این حرفا پرسیدم مگه پرده نداری گفت بچگی با برادرم از ارتفاع پریدم پاره شده… حالا یکی نیس به ما بگه خون سرد باش… دست وپاتو گم نکن… چرا الکی میخندی؟… دیگه هیچی دوباره یه خورده لیسیدمو کردم تو… کردم تو… تا ته کردم تو دختره بد بخت سکته کرد از بس وحشیانه عمل کرده بودم… تا امدم عقب جلو کنم دیدم داره آبم میاد سریع کشیدم بیرون گفتم داره میاد دختره که تازه یه سکته ی ناقص و رد کرده بود دومی رو زد گفت چه خبرت؟ ….هیچی آب ما رو خورد یه قطره هم اسراف نشد… بعد کله ی کیرمو که کم کم داش کوتاه می امد و خم میشد رو گرفت داد بالا تخمامو به نوبت می کرد تو دهنش… آب دهنش با آب من قاطی شده بود یه چیز باحالی شده بود… دوباره سیخ شد از همون محلول لذج ریخت رو کیرم و لباس و سوتینشم رو در آورد تازه سینشو دیدم فهمیدم که اگه نمیدیدم چی از دست داده بودم… سینه ی گرد سینه های صورتی و کوچولو (من راضی بودم) بعد من کمی سر پستوناشو لیسیدم بعد کیرمو گذاشتم لاش خودش سینه هاشو به هم فشار داد ما هم عقب جلو کردیم سر یه دیقه آبمون امد… دیگه همون جا ریختیم (لای سینه هاش) بعد گفت ای پدر اینجوری که من ارضا نشده مردی… دیگه هیچی… کیرو خوب تمیز کرد و دوباره کردم تو کسش این بار دیگه جزییات رو بهتر درک میکردم (از همه طرف فشار به کیرو….) این بار دیگه آبم زود نیومد… داشتم تن تن میکردم که با دستش داش سرعتمو می گرفت… دستاشو از مچ گرفتمو بردم بالا سرش چسبیدم به تشک تخت… صدای نالش خیلی تحریک کننده بود بعد همین جوری که داشتم می کردمش رفتم تو کار لب… کمی گذشت دیدم داره یکنواخت میشه که برگردوندمش چار دست و پا کردمش و بعد از کون کابلم رو بهش وصل و تحقیقاتمو ادامه دادم(کردن سگی)… هیچی دیگه آبم اومد و اونم ارضا شد… وقتی کیرمو از کونش کشیدم بیرون آبم کم کم از کونش می ریخت بیرون که خیلی لذت بخش بود(نتیجه ی به ثمر رسیدن تحقیقات)… هیچی دیگه شمارشو گرفتم قرار چن وقت دیگه با دختر داییم به بهانه ی دکتر بیاد تهران و …..نوشته؟

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *