دختر سرایدار

0 views
0%

سلام به بچه گل سایت داستان سکسی امیدوارم حالتون خوب باشهاین داستان اولین و تنها سکس منه که چند وقت پیش اتفاق افتاد.از خودم بگم من 18 سالمه تقریبا خوشتیپم.تو دبیرستان همش حرف کس و کن بود ولی هیچکی جرات سکس رو نداشت همه بولف می زدن منم همین طور همش خودم رو با فیلم و عکس خالی می کردم و هی تو فکر و خیال کیرم رو تو کون زنا می کردم تا اینکه اون اتفاق افتاد.ما تو یه اپارتمان زندگی می کنیم که بابای من مدیرشه . علی اقا سرایدار اپارتمانمونه یه روز امد جلو درو به پدرم گفت دیگه نمی تونه کار کنه بابامم بعد از تشکر از زحمتاش گفت اشکال نداره یکی دیگه رو می اره که علی اقا گفت میشه یه خواهشی بکنم که دخترم به جا من بیاد بابامم گفت چه بهتر خلاصه گذشت تا روز 2شنبه اخه همیشه 2شنبه ها و 5شنبه ها تمیز کاری بود من از دبیرستان می امدم که دیدن کف پارکینگ خیسه فکر کردم علی اقاس ولی رفتم جلو دیدم یه زنه فهمیدم دخترش قبلش بگم که من فک می کردم دخترش یه زنه 40 ساله با چند تا بچهس ولی وقتی سلام کردم و برگشت باورم نمیشد یه زنه جوان تقریبا 25 ساله بود بعدا فهمیدم یه بچه 4 ساله داره و از شوهرشم جدا شده خیلی قشنگ نبود بیشتر با نمک بود خیلی با گرمی جواب سلامم و داد خیلی ازش خوشم امد اون روز گذشت چند روز بعد تو دبیرستانمون حرف این پیش امد که زنای بیوه مورده مناسبی هستن واسه کردن چون خیلی حشرین که منم گفتم سرایداره مون بیوه است جوونم هست. که یهو یه سوزش عجیبی رو گردنم حس کردم دوستم زده بود پشت گردنم و گفت خاک بر سرت موقعیت به این خوبی رو از دس ندی گفتم چی میگی تو راستش تا اون لحضه به کردنه فاطمه(سرایداره مون) فک نکرده بودم از اون روز رفتم تو فکرش تصمیم گرفتم هر طور شده بکنمش برا همین سعی کردم بهس نزدیکتر شم هر بار می دیدمش چند دقیقه ای باش می حرفیدم از هر درو پیکری که میشد سعی میکردم با تیکه هام بخندونمش. چند ماهی به این روال گذشت دیگه تقریبا صمیمی شده بودیم پش سرم همسایه ها حرف می زدیم و می خندیدیم دیگه من کارم شده بود انتظار واسه 2شنبه ها و 5شنبه ها یه روز داشت باغچه رو اب می داد منم ماشینو میشستم که یهو نمی دونم چرا سطل ابو ریختم روش یه جیغ کشید و برگشت با تعجب منو نگا میکرد منم اولش می خندیدم بعد فک کردم زیاده روی کردم که دیدم اونم شیلنگ ابو گرفت سمت من منم از خدا خواسته که شوخیم گرفته امدم اب بریزم روش ولی کدوم اب سطل خالی بود اونم شیلنگو همینطور گرفته بود رو من منم ناخوداگاه رفتم تا شیلنگو ازش بگیرم اونم ولش نمی کرد منم انگار که با دوستم شوخی می کنم قشنگ گرفته بودمش تو بغلم اولین باری بود که یه زنه غریبه رو بغل می کردم حس باحالی بود که تو این لحظه یکی از همسایه ها امد که تازه اون وقت ما به خدمون امدیم همسایهه یه نگای بدی کرد و رفت فاطمه خود شو جمو جور کردو رفت اون ورتر یه نگاهه عجیبی به من کردو رفت منم رفتم خونه داشتم از کیر درد می مردم فورا یه دس جلق زدمو رو تختم ولو شدم بد جوری رفته بودم تو کفش نمی دونستم چه کار کنماز اون ماجرا چند هفته گذشت تابستون شده بود یه روز صبح که مادرم خونه نبود فاطمه هم امده بود بد جوری شق کرده بودم نمی دونستم چه کار کنم نمی تونستم منتظر یه اتفاق باشم یه دس جلق زدم ولی خالی نشدم زده بودم به سیم اخر یاد حرف دوستم افتادم که زنایه بیوه خیلی حشرین گفتم یا اونم می خواد یا نمی خواد رفتم پایین گفتم بهش بیاد بالا کارش دارم فاطمه هم امد گفتم بیا تو گفت نه کار دارم کارتو بگو دسپاچه شده بوده می گفتم چی ؟بیا بکنمتخلاصه با کلی اصرار بردمش تو بنده خدا بد جور به وسایلامون نگا می کرد یه لحضه دلم واسش سوخت درو پش سرش بستم با خودم گفتم الان کارتو کردی کردی وگر نه دیگه هیچی بد جوری به lcd مون نگا می کرد زنه ساده ای بود برگشت به سمت منو پرسید این چند اینچه یه لحضه نمی دونم چی شد بدون اینکه جوابشو بدم رفتم سمتشو محکم بغلش کردم بعد از چند ثانیه که ازش جدا شدم مات و مبهوت نگام می کرد و گفت یعنی چی این کارا نمی تونستم چیزی بگم کیرم شق کرده بود چند ثانیه تو چشاش نگا کردم و بعدش باز ناخود اگاه شروع کردم لب گرفتن منتظر بودم خودشو جدا کنه ولی مصه اینکه حرفه دوستم درست بود دیدم اونم بدش نمی اد چند دقیقه ای لب گرفتیم بعدش سریع لباسامونو در اوردیم واااااااییییی چی می دیدم نمی دونم بگه قشنگ بود یا نه چون اون اولین زنه بود که لخت از نزدیک می دیدمش خوابوندمش زمین اصلا نه انگار که 7 سالی ازم بزرگتر بود انگار من ازش بزرگتر بودم گفتم که زنه ساده ای بود شروع کردم همه بدنشو خوردم وااااااییییییی کس از نزدیک می دیدم همینطور مثه منگولا واساده بودم نگا کسش می کردم که برگشت گفت منتظره چی هستی بکن توش دیگه منم کیرمو مثه تو فیلما چند بار کشیدم رو کسش که چند تا اه اه خیلی باحال گفت کیرمو تا ته کردم توش باز یه اهههه اساسی کشید وااااااییییی چقدر داغ بود شروع کردم تلمبه زدن متاسفانه تازه کار بودم زود ابم امد که ریختمش رو شکمش فک کنم اون ارضا نشد چون بد جور نگام می کرد بعدشم زود پا شدو لباساشو پوشیدو رفت منم اهمیت ندادم چون رو ابرا بودمو کلی خوشحال بودم که کس کردم از اون روز به بعد دیگه زیاد بهم رو نداد حقم داشت شاید با خودش فکر می کرد چه خریه که با یه پسر 18 ساله سکس داشته منم کلی حسرت خوردمو با خودم میگفتم ای کاش اینقدر که به فکر خودم بودم به فکر اونم بودم حیف شد دور اندیش نبودم واسه من کیس خوبی بود الانم شبا کلی حسرت می خورم که زیاد با سینه هاش بازی نکردم چرا از کون نکردمش و … به هر حال روش کار می کنم که راضیش کنم اگه خوش شانس بودمو باز کردمش اگه خواستید داستانشو باز می ذارم واستون …نوشته mehrdad007

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *