دختر فراری

0 views
0%

ولم کن خوابم میاد 2 شبه نخوابیدم تو رو به خدا باشه برای فردا صبح به خدا ناراحتی قلبی دارم اون مردتیکه اونقد تو بیابون های اطراف گاهیدتم که دیگه نا ئی ندارم ………یه دختر فراری بود که چند ساعت قبل یکی از راننده های خطی که با خشایار دوست بود آورده بود تا ما که خونه دانشجوئی داریم یه چند شبی بهش جا بدیم .وقتی از در وارد شد چهار تا کیر بودیم که داشتیم نگاش می کردیم و از همون ثانیه اول دنبال یه موقعیت که اولین نفری باشیم که می کنیمش.اسمش شبنم بود البته خودش می گفت که اسمش اینه . ورق بازی رو تعطیل کردیم و هر کسی یه سئوالی ازش می پرسید.یه نیم ساعتی گذشته بود که دیگه حشرم زد بالا و بلند شدم و گفتم شبنم یه دقیقه بیا تو اون اتاق کارت دارم . یه چند ثانیه ای همه ساکت شدن .بعد شبنم رفت تو اتاق و من هم دنبالش رفتم تو و در رو بستم .چراغ اتاق رو روشن کردم ولی شبنم گفت خاموشش کن .حالا باید بعد از اون شب گذائی که با اون راننده داشته نوبت من بود که یه حالی باهاش بکنم.یه نیم ساعتی از من التماس و از اون نه گفتم دیدم با زبون خوش حالیش نمی شه مجبور شدم از تهدید استفاده کنم بهش گفتم اگه می خواد بذارم اینجا تو این خونه بمونه باید هر چی میگم گوش کنی انگار یا این حرف دیگه نرم شده بود.رو تخت به پشت خوابیده بود و من هم به پهلو کنارش دراز کشیده بودم .بلند شد و اومد رو سینه ام نشست سرش رو به صورتم نزدیک کرد و لاله گوشمو با لبش گرفت و شروع به مکیدن کرد پایان بدنم در یه آن سست شد و ضربان قلبم و نفسم سریع تر شد وقتی نفساش تو گوشم فرو می رفت شهوتم رو بیشتر میکرد یه صدای ناله ریزی شبیه ااااااااحححححححححممممممممم هی تو گوشم می کرد قدرت هیچ تکونی نداشتم تنها منتظر حرکت بعدی بودم کم کم لبش رو از گوشم خیلی اروم به زیر گردنم برد و با نوک زبونش پوست گردنم رو لیسید . دیگه صدای اه و نالم داشت بلندتر می شد تی شرت و شلوارکم رو از تنم در آورد خودش هم همه لباساشو کند و پرت کرد یه گوشه اتاق . از لیسیدن گردنم شروع کرد و همین جور خیلی اروم از روی سینه و شکمم به شرتم رسید لباشو از روی شرتم رو کیرم می کشید .گرمای زبون و لبش رو حتی از روی شرت هم حس می کردم کیرم به حد نهایتش سفت شده بود .تخم هامو از کتار شرتم در آورد و شروع به لیسدنشون کرد زبونش از زیر تخمم تا بالاش می کشید هر از چند گاهی هم اون هارو می مکید تو دهنش .دستشو کرد زیر شرتم و کیرم گرفت تو دستش یه بر آندازی کرد و گفت عجب کیر گنده و کلفتی داری مثل اینکه امشب می خوای خوارمو با این کیرت بگاهی بعد شرتم و دراورد و کیرم رو تا وسطاش کرد تو دهنش و شروع به ساک زدن کرد چنان ساک میزد که انگار نه انگار که چند دقیقه پیش داشت از خستگی ناله می کرد اونقدر قشنگ ساک می زد که یه لحظه حس کردم داره ابم می یاد سرش رو از کیرم بلند کردم حالا نوبت من بود خوابوندمش رو تخت از گردنش شروع به خوردن و لیسیدن کردم تابه کوسش رسیدم کوسش رو حسابی تیغ انداخته بود یه تار مو هم پیدا نمی کردی از بالای کوسش شروع به خوردن کردم و به وسط کوسش که رسیدم زبونم رو تا اخر کردم تو کوسش و شروع به چرخوندن زبونم تو کش کردم با این کارم خیلی حال میکرد از بلند شدن صدای اه و اووووههش فهمیدم که داره حال می کنه.دیگه معطلش نکردم لنگاشو دادم بالا و سر کیرمو گذاشتم رو کوسش و با یه فشار کوچولو کیرمو تا دسته کردم تو که صدای جیغش بلند شد .گفت پدر یواش ما رو گاهیدی کیرت خیلی گوندست دردم میاره اروم بکن من هم برای اینکه کمتر درد و حس کنه و بیشتر حال کنه با انگشت شستم شروع به مالیدن چوچول بالای کوسش کردم با این کار دیگه داشت دیونه میش .هی میگفت وای چقدر حال میده تا حالا یه همچین کیری تو کوسم نرفته بود زود باش سریع تر بکن داره حال می ده بکن بکن تندتر وااااااااایی چه کیری چقدر کلفته .این جملات داشت کوسخولم می کرد و بدون مکث می کردم هر دو تامون خیس عرق شده بودیم و اه و ناله مون بلند و بلند تر می شد یه وقتی هایی هم که خسته می شدم و اروم می کردم خودش کوسش و عقب و جلو میکرد از شدت لذت چشاشو بسته بود و با دستاش تخت رو چنگ می زد من هم که این صحنه رو می دیدم حس قدرت نادر شاهی بهم دست می داد و با پایان قدرت می کردمش و داد می زدم .صدای اه و ناله اش هی بلندتر میشد تا اینکه یه جیغ بلند زد و عین مرده ها دیگه تکون نخورد حالا نوبت من بود که کار و تموم کنم سرعت تلمبه زدنمو بیشتر و سریع کردم حس عجیبی بهم دست داد پایان بدنم داغ شده بود و می لرزید حس کرم ابم داره می یاد یه جند تا تلمبه محکم زدم و کیرم رو تا ته فشار دادم همه ابم و با پایان قدرت ریختم تو کوسش و همون جور که هنوز کیرم تو کوسش بود روش دراز کشیدم و چند ثانیه تو همون حالت موندمو و بعدش یه چرخی زدم و افتادم کنارشو دراز کشیدم از خستگی چشم هامو بستم و خوابیدم .با صدای باز و بسته شدن در اتاق و روشنی شدید آفتاب صبح که از پنجره افتاده بود رو تخت کم کم چشمامو باز کردم . صدای مسعود می شنیدم که می گفت کسی کیف پول من رو ندیده خشایار هم دنبال موبایلش می گشت .کم کم داشتم متوجه می شدم که چه اتفتاقی افتاده .دختره قبل از اینکه ما ها از خواب بلند شدیم هر چی موبایل و کیف پول بوده جمع کرده و زده بود به چاک……….(چند ماه بعد تو مطب دکتر)آقای دکتر مطمئن هستید که اشتباهی نشده می خواید برم دوباره آزمایش خون بدم شاید اشتباهی شده . ولی دکتر دوباره حرفش و تکرار کردعزیزم علم داره پیشرفت می کنه امکان داره تا چند ساله دیگه یه درمان قطعی هم برای ایدز پیدا بشه….نگران نباشنوشته آرش از لندن

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *