سلام.من یاسینم و 21 ساله هستم.این داستانی که میخوام براتون بنویسم تقریبا 5 سال پیش اتفاق افتاد.یعنی موقعی که 15 یا 16 ساله بودم.خوب بگذریم و بریم سر اصل داستان.ما یه خونه داشتیم که دو طبقه بود و طبقه بالا خودمون و طبقه پایین (مستاجر) میشستن.همسایمون یه خانواده 3 نفری بودن.بابا مادر و دخترشون.من با دختره دوست بودم یا به قول ما مشهدی ها خیلی با هم (شیش) بودیم.اسم دختره الناز بود که من الی صداش میزدم مثل توی فیلما. 2 سال از من بزرگتر بود یعنی 18 سالش بود..یه روز پاییزی بود درست مثل همین امروزی که دارم این داستان رو مینویسم.خونه ی الناز خالی بود و ما طبق عادت هفتگی میشستیم روی پله ها با هم حرف میزدیم یا گل یا پوچ بازی میکردیم.نمیدونم اونروز چه جوری شده بود که هردومون خیلی شهوتی شده بودیم یا لااقل من خیلی شهوتم زده بود بالا ولی چشمای الی چیزه دیگه ای میگفت.ما مثل دیوونه ها یکدفعه خیره میشدیم به همو هیچی نمیگفتیم.راستش من یکی تا قبل اونروز واقعا چنین حسی به الی نداشتم نمیدونم اونروز چی شده بود که به الی چنین حسی پیدا کرده بودم.همینجوری که حرف میزدیم من دستمو انداختم روی پاش داشتم از خجالت آب میشدم و دستم میلرزید.( یعنی من جرقی بودم که دستم میلرزید)کم کم دستم بالا و پایین آوردم و روناشو سانت میکردم.دیدم نه الی داره خوشش میاد من همینجوری از شوخی یه ویشگون گرفتم از پاش اونم داد زد و خندید خوب جونم براتون بگه که باز دستمو ایندفعه انداختم رو شونه هاشو کم کم آوردم روی سینه هاش.اونم خیلی سرخ شده بود و هی به زورررر میخندید.من همینجوری که زول زده بودم بهش صورتمو بردم جلو و یه لب خوشگل ازش گرفتم.هنوز که هنوزه طعمش رو لبامه و یادش در خاطرمه و دستم تو شلوارمههمینجوری که داشتیم لب میگرفتیم حس کردم از رو پله ها داریم قل میخوریم میریم پایین.من به الی گفتم خونتون خالیه اونم گفت آره.رفتیم خونه الی و اتاق خواب الی.همینجوری که داشتیم میرفتیم الی خودشو پرت کرد رو تخت هنوز که هنوزه من نفهمیدم چرا اونجوری کرد از رو خوشحالی بود از رو ترس بود از رو…نمیدونم پدر بیخیال.پیراهنشو در آورد و پشتشو به من کرد و گفت سوتینمو باز کن.من هر کاری کردم نتونستم سوتینشو باز کنم راستش تا حالا سوتین از نزدیک ندیده بودم چه برسه به این که باز کنم.خلاصه با هر شیوه ای هر کلکی هر جادو جمبلی که بود سوتینه خانم رو باز کردیم.الی روی تخت خوابید و من شروع کردم به لب گرفتن و همینجوری که لب میگرفتم میرفتم پایین تا اینکه به شلوارش رسیدم و ( انتظار دارین الان بگم شلوارشم نتونستم بکشم پایین نه) نه بالعکس خیلی ماهرانه اول یک بوی باحال از کسش روی شلوار کشیدم بعد شلوار تنگشو کشیدم پایین. نوبت شرتش رسید که الی بر عکس خوایید یعنی روی شکمش.منم شرتشو کشیدم پایین و یک کون کوچولو و دو تا لمبر استخونی دیدم.شوخی میکنم کون ور قلمبیده ای داشت و رنگش از برف سفید تر. من شروع کردم به ماساژ دادن کمرشو دستمو آوردم زدم به قمبلش شروع کردم به مالوندن.اومدم مثل توی این فیلمای سوپری که دیده بودم یک ماچی از کونش بکنم و یک گاز خوشگل بگیرم آخه اون زمان از دوستای الدنگم شنیده بودم که اگه این کارو با یه خانم بکنی خیلی خوشش میاد منم اومدم یک حالی به الی جون بدیمو یگ گاز مشتی از کونش گرفتم ولی انگار این گاز یک خرده وحشیانه بود و الی شروع کرد به جیغ زدن و فحش دادن منم خیلی ناراحت شدم و جوابش رو دادم و خونرو ترک کردم.رفتم خونه و طبق عادت هفتگی شروع کردیم به جرق زدناین داستان ادامه دارد یا ندارد؟؟بستگی به شما داره اگه خوشتون اومد ادامه میدم اگه خوشتون نیومد یک داستان دیگه میگم آخه زندگی من خیلی تا حالا سکسی گذشتهجیگرتو.فعلا باینوشته yasin jooon
0 views
Date: November 25, 2018