سلام. من الهام هستم25 سالمه ودرمشهد زندگی میکنم.این داستان رو که میخوام براتون تعریف کنم واقعیت داره ولطفانظراتتون رو برای خودتون نگه دارید واونهایی که دم ازغیرت واین چیزها میزنن اگر خودتون بودید یاداشتید تواین سایتهانمی چرخیدید.خوب درباره خودم براتون بگم من باقد170 پوست سفیدوسینه های بزرگ تودانشگاهمون دل همه پسرهاروبردمو وکیرشون برام بلند شده.من ترم4 روانشناسی هستم ودوسالی میشه ازدواج کردم. من تو یک خانواده مذهبی بزرگ شدم برای همین تاموقع ازدواج هیچ سکسی نداشتم امابعداز ازدواجم که تازه مزه کیر رفته بود زیر زبونم حسرت میخوردم که چرا مثل بیشتر دخترها قبل از ازدواج دوست پسر نداشتمو برای خودم حسابی حال نکردم.بعضی شبها که با مردم فیلم سوپرمیدیدم بعدش که میخواست منو بکنه چشم هامو می بستم پیش خودم تجسم میکردم یک نفر دیگه داره میکنتم وحسابی حال میکردم(زنهایی که میخونید حتمایک بارامتحان کنیدخوشتون میاد)همیشه دوست داشتم ببینم حال کردن با یک نفر دیگه چه لذتی داره اخه کیر که کیره پس چرا انسانها دوست دارن با چند نفر سکس کنن یک روزتودانشگاه حالم بد شد(گلاب به صورت ماهتون)اوردم بالا برای همین سرکلاسم نرفتمو میخواستم تاکسی بگیرمو برم خونه که یکی از همکلاسیهام که اسمش ارش بود متوجه مریضی من شد واومدو گفت اجازه بدم برسونتم بعد از کلی تعارف قبول کردمو سوار ماشینش شدم توراه حرف نمیزد شاید چون شوهر داشتم خجالت میکشید ادرسو پرسیدو حرکت کرد در خونه که رسیدیم اومدم پیاده بشم زبونش باز شدو گفت شمارمو میدم اگر حالت بدشدزنگ بزن بیام ببرمت دکتر منم گفتم امول بازی در نیارم شمارشو گرفتم.گذشت تااینکه منو مردم میخواستیم بریم مسافرت دو روز قبل از سفرمون مردم از سرکاراومدوگفت بایدبرای چهارروز بره ماموریت خلاصه اون روز تاشب جرو بحث کردیمو شبم من زودتر رفتم خوابیدم نزدیکای ظهربودکه پاشدم دیدم خودش ساکشو بسته ورفته عصبانی وکلافه بودم رفتم اطاقمو مرتب کنم که شماره ارشودیدم ازناراحتی دوست داشتم بایک نفر درد دل کنم دلمو زدم به دریاوزنگ زدم گوشی رو که برداشت بعدازکلی اذیت کردنش خودمو معرفی کردم اونم بعدازکلی گلگی که چرا بعدازاین همه مدت بهش زنگ زدم گفت که دوست دارم ببینمت منم چون با کسی تا حالا قرار نگذاشته بودمو میترسیدم گفتم یک لحظه بیا دم در ببینمتو برو ساعت دو قرار شد بیاد یک ساعتی وقت داشتم تا اماده بشم رفتم لباساموزیرو رو کردمو یک لباس یقه بازکوتاه پوشیدم همین که داشتم ارایش میکردم حس کردم شورتم داره خیس میشه نمیدونم چرا اما رفتم شورتمو عوض کردم سر ساعت دو تلفنم زنگ خورد گفت پشت درم درو بازکردم اومد بالا درو باز کردم دلم حوری ریخت مثل همیشه بود صورت صاف وزیبا دست دادیمو یکم درباره دانشگاه حرف زدیم بعد بهش گفتم بهتره دیگه بره اونم گفت باشه ولی بزار یک بار ببوسمت بعد از کلی نازکردن قبول کردم یک کوچیک ببوستم لوپمو بردم جلو که ببوسه که سرمو برگردوندو لبامو گذاشت تو دهنش شروع کرد به مکیدن دیگه داشت نفسم بند میشد و وامیرفتم همینطور که ازم لب میگرفت لباسمو داد بالاو دستشو از زیر شورت گذاشت روی کوسم اینقدر کوسم خیس بود که بدون بازی کردن انگشتشو کرد داخل کوسم دیگه دست خودم نبود بردمش تو اطاقو پهن تخت شدم نمیدونم چکار میکرد ولی توری کوسمو میخورد که دوست نداشتم پایان بشه وسرشو همینطور فشار میدادم به کوسم بلند شدولباساشو دراورد ایستاد لبه تخت گفت شرتمو تو در بیار اروم شرتشو کشیدم پایین (قابل توجه خانمها.زیباترین لحظه زندگیمون)کیرشو دیدم همیشه که مردم میکردمو چشمامو میبستم همچین کیری رو توی کوسم حس میکردم اما الان با چشم باز داشتم میدیدم خیلی بزرگ وکلفت بود داشتم نگاهش میکردم که ارش کردش توی دهنم داشت دهنم جر میخورد چون بزرگ بود نمیشد خوب براش ساک بزنم برای همین خوب خیسش کردمو گفتم بکنش توی کوسم پاهامو باز کردمو سرکیرشو گذاشت روی کوسم وباکیرش بانازم بازی میکرد که یه هو کردش تو یه داد زدمو با چند بار جلو وعقب کردن دیگه اه میکشیدم کوسم داشت جر میخورد وپاره میشدم اما لذتی داشت که بیانش خیلی سخته دوست نداشتم کیرشو در بیاره تازه فهمیده بودم که کیر با کیر فرق میکنه چون واقعا کیرشو حس میکردم که داشت پارم میکرد ضربه زدناش شدید تر شد حس کردم ابش میخوات بیاد کیرشو کشید بیرون وابش اومد چقدر اب ازش اومد فکر کنم خیلی وقت بود ابش نیومده بود همه ابشو ریخت روی سینه هام وباکیرش پخشش کرد روی همه سینم ازبی حالی اوفتاد روی تخت وازم یک لب گرفتو گفت ابتو اومد من میخواستم کم نیارم گفتم توکمرت شوله زودابت اومد بلند شدیمو اون رفت بعد از اون جریان ما باهم خیلی صمیمی شدیم باهم درتماسیم.اقایون نخونند(یک بار که کوسمو میخورد ابم اومد وهمه ابمو خوردویکبارم وقتی میکردم ولی من معمولا دیر ابم میاد ولی اون روز نمیدونم چرا؟)اتفاقات بین منو ارش ادامه دارد.نوشته الهام
0 views
Date: November 25, 2018