دروغ گفتن عاطفه

0 views
0%

سلام خدمت پایان دوستان شهوانیسیاوش هستم 23 ساله از یکی شهرستانها این داستانی که میخوام واستون بنویسم مال تقریبا 3 سال پیش هست. از طریق سایت کلوب با یکی دختر از شهرمون آشنا شدم اسمش عاطفه و 27 سالش بود بعد از چند روز بهم زنگ زد و قرار گذاشتیم همدیگرو دیدیم یه دختری واقعا تو دل برو و خوشکل با قدی حدود 170 و وزن60 کیلو. تو نگاه اول ازش خیلی خوشم امد ولی یخورده شک کردم بیشتر شبیه خانم بود تا یه دختر چون خیلی آرایش کرده بود ازش پرسیدم گفت هنوز ازدواج نکرده ولی احتمالا نزدیک باشه منم پیش خودم گفتم این دوره زمونه دخترای مجرد اینقدر آرایش میکنن که نمیشه تفاوتشون با خانم گذاشت، اون روز گذشت و خیلی بهم ابراز علاقه کرد و واسه خودش عاشق شده بود میگفت من عاشق چشم های عسلیت شدم. یه شب که اصلا انتظار همچون حرفی نداشتم اس داد و گفت سیاوش حاضری باهم سکس کنیم، منم مثل منگلا گفتم چی؟ بیشتر توضیح بده، باز جملشو تکرار کرد و گفت توضیح نداره، منم پرسیدم تا حالا سکس داشتی گفت با دوست پسر قبلیش چند دفعه سکس کرده پرسیدم از عقب یا جلو گفت هردوتاش گفتم مگه اوپنی گفت نه پرده ام ارتجاعیه من تا اون موقع اصلا تو این زمینه چیزی نشنیده بودم واسم یخورده توضیح داد و گفت نامه پزشک دارم که معاینه کرده اتفاقا بعدش نشونم داد دیدم راست میگه بهرحال قرار گذاشتیم واسه چند روز دیگه که مکان جور کردم ولی مکان جور نمیشد تا اینکه خودش گفت خونه یکی از دوستاش میتونیم بریم . شوهر دوستش کارش شیفتی بود و وقتی نیست ، خونه رو از دوستش میگیره گفتم باشه یه روز گفت ساعت 2 بعدازظهر بیا فلان جا منم رفتم خونه دوستش طبقه دوم بود وقتی امده بود پایین درو واسم باز کنه وقتی میرفتیم بالا چون یه شلوارک پوشیده بود و چادرش رو بالا میگرفت پاهای سفید و نازش رو وقتی دیدم حسابی شق کردم. رفتیم تو وقتی درو بستیم شروع کردیم حسابی لب گرفتن واقعا حرفه ای لب میداد یه 5،6 دقیقه همون دم در لب گرفتیم گفت بشین واست شربت بیارم گفتم باشه واسه بعد رفتیم تو اطاق خواب دوستش و همدیگرو لخت کردیم سینه های سایز 75 سفید بدن مانکنی و واسه خودش جنیفر بود چون رون و کونش نسبت به هیکلش خیلی بزرگ بود ، منو میگی مثل قحطی زده ها سینه هاشوداشتم میخوردم هرچی میخوردم سیر نمیشدم بعد اون حسابی ساک میزد پیش خودم گفتم تا دلت بخواد سکس داشته چون از لب گرفتن و ساک زدنش معلوم خیلی حرفه اییه بعد گفتم اول خودت انگشت بکن توش تا باورم بشه ارتجاعیه انگشت کرد و منم افتادم روش و کردم تو کسش حسابی تلمبه زدم چون قبلش اسپری زده بودم حالا حالا ها آبم نمیومد عرق کرده بودم انگار داشتم 2ساعت بیل میزدم گفت بخواب من بالا پایین میکنم یه چند دقیقه ای اینطور بود ولی هنوز هیچ حسی نداشتم گفتم از عقب بکنم گفت توبه کرده از عقب بده چون یه بار دوس پسرش کرده بعد جوری درد کشیده گفتم پس حالت سگی برو بکنم ، رو تخت حالت سگی رفتو من حسابی تلمبه میزدم او که چند دفعه ارضا شد و خیلی تو سکس آخ و اوخ میکرد و این جور حرفا بهم میگفت تو چرا سکست سایلنته گفتم من اهل سر و صدا و این فیلم بازیا نیستم بهرحال کم کم داشت آبم میومد وقتی نزدیک بود آبمو ریختم رو کمرش و کنارش دراز کشیدم یه 2ساعتی پیش هم بودیمو لاو میترکوندیم ولی اون روز دیگه سکس نکردیم. این قضیه بارها و بارها ادامه داشت تا اینکه یه روز گفت سیاوش من قراره ازدواج کنم گفتم مبارکه گفت چیکار کنیم گفتم چیکار کنیم نداره من واسه همیشه میرم یخورده رفت تو فکر و گفت من شوهر دارم گفتم چی؟ گفت این خونه خودمه مردم هم کارش شیفتیه رفت عکسای عروسیشو آورد دیدم فهمیدم واقعا راست میگه. حسابی هنگ کردم پرسیدم چرا بهم دروغ گفتی چرا چیزی بهم نگفته بودی گفت میترسیدم بری ، بعد از کلی گفتگو ازش واسه همیشه خداحافظی کردم و رفتم.پیش خودم میگفتم خیلی خدا دوسم میداشت اگه منو تو خونش میگرفتن الان بالا چوبه دار بودم . دوستان این اولین داستانی بود که واسه سایت داستان سکسی نوشتم اگه جزئیات زیاد ننوشتم باید ببخشین ولی میتونم بگم حداقل داستانم واقعیه و مثل خیلی از دوستان از تخیلات جقی یا جلقی نیست. نظر بدین اگه دوس داشتین خاطرات سکس های دیگه ام رو واستون تعریف میکنم.دوستدارتون داش سیا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *