در آرزوی دخترعمو

0 views
0%

سلام به دوستان و خوانندگان این داستانبالاخره تونستم باهاش سکس کنم … این جمله ای بود که چند ماه پیش وقتی با دختر داییم سکس کردم گفتممن و دختر داییم 1 سال تفاوت سنی داریم . از 18-19 سالگی تو کف این بودم که شده حتی یه دست به سینه های زیباش یا کون خوشگلش بزنم . با هم خیلی صمیمی بودیم ولی نه در حد اینکه از هم خواسته ای داشته یاشیم . خلاصه زمان میگذشت و بچه های من با همراهی دستم در چاه حمام میرفتن (جق) . ولی حتی روم نمی شد بهش بگم وقتی نگاه اندامت میکنم دست و پامو گم میکنم . تصمیم گرفتم از باب کم محلی وارد بشم . هم برای خودم بهتر بود دیگه بچه هام در چاه حمام نمی رفتن و یکمم به درسهام اهمیت بیشتری میدادم . یه مدت طولانه گذشت و یه روز همه دخترای فامیل خونه اقا جون جمع شده بودن که موبایلم به صداش در اومد – خواهرم بود گفت دختر عموت سراغتو میگیره منم با لحن بدی بهش گفتم به درک .بعد از چند ساعت خودش تماس گرفت نمیخواستم جواب بدم ولی گفتم شاید کاری داره . سلام کرد .بهش گفتم عجب از این طرفا ؟ گفت نباید یه سراغی میگرفتی .گفتم کار داشتم . گفت باشه .چون با سردی من مواجه شد سریع خداحافظی کرد . عصر رفتم یه گشتی بزنم دیدم هنوز ماشین داییم در خونه اقا جون پارکه گفتم برم داخل یه سر گوشی اب بدم . اومدم داخل بشم که دیدم داییم روبه روم سبز شد .سلام و احوال پرسی با دایی رفتم داخل . رفتم داخل که دیدم خواهرم دست دختر داییم و گرفته و میگی امشب بیا خونه ما . با کلی اصرار پدر و مادرم قبول کرد .ولی من طوری رفتار کردم که یعنی هیچ اهمیتی نداره . همه خداحافظی کردند و رفتن منم یه احوال پرسی کوچیک با اقا جون و مادر جان رفتم و به کس چرخ ادامه دادم . تقریبا ساعت 9 -10 بود که پدر زنگ زد برا خوردن شام . رفتم خونه شام خوردم مادر و پدر رفتن بیرون قدم بزنن . خواهرم با دختر داییم داخل اتاق خواهرم مشغول بازی بودن . که یک دفعه اومد بیرون من متوجه شدم و رفتم داخل پذیرایی مثلا کار دارم اومد اونجا و در حال که داشتم در و می بستم در و فشار داد ونگذاشت اومد دخل و پشت در خفتم کرد و گفت چه مرگته گفتم هیچ . یکدفعه چشمم به سینهاش افتاد به دلیل لباس گشادی که پوشیده بود کاملا معلوم بود .خودش فهمید و خندید منم یه لبخند کوچیک زدم . گفت چشماتو ببند میخوام بزنم تو صورتت نمیخام چشمم تو چشمات بیافته . بستم و یکدفعه باز کردم دیم لبهاش نزدیک لپمه . صورتمو کشیدم و با دست به لبهام اشاره کردم اومد یه بوس به لبهام کرد و رفت . این بود نقطه اغاز شق درد من .اتیش بگیره که هنوز که یادم میاد کیرم مثل چوب بلوط سفت میشه . رابطه ما در حد لب بود و مشتقاتش مثلا گردن و گوش و ….تا اینکه یه روز دانشگاه بودم به گوشیم زنگ زد گفت برا ناهار بیا اینجا . گفتم حتما مادر بهش گفته زنگ بزن بی خبر از همه جا رفتم خونشون .ایفون و زدم در و باز کرد با صدا زدن داییم داخل شدم .دیدم کسی جواب نمیده .خودش با چادر اومد و گفت بیا داخل .داخل شدم و دیدم به به چه میزی چیده احسنت . چادرو برداشت با من نشست سر میز همون پیرهنی تنش بود که خونه ما تنش کرده بود . ناهار خوردیم و گفتم من برم به کلاس ساعت 3 برسم. کفت کجا به این زودی تازه ساعت 1 . فهمید که میترسم داییم بیاد .گفت نگران نباش رفتن برای ناهار خونه پسر عموت .نفس راحتی کشیدم . رفتم اوفتادم روی مبل و شکستن تخمه . از داخل اشپز خانه با من حرف میزد و ظرفهارو میشست و پایان که شد .با سینی چایی اومد کنارم نشست . هنوز چایی نخورده ریخت روی شلوارم اتیش گرتم شلوارم رویه روش در اوردم و پرت کردم طرف چوب لباس .از خنده داشت میمرد . رفت یکی از شلوار های داییم و اورد . بعد پاشد رفت توی اتاقش دیدم دیر کرد نیومد . رفتم دیدم بیچاره روی تختش خوابش برده . رو اندازو انداختم روش و اومدم بیرون که برم که ناگهان …به خودم اومدم دیدم بهترین وقته که عملی کنم خواسته ام را . رفتم داخل به بهونه دستشویی . از دستشویی اومدم بیرون . رفتم سمت اتاقش در رو باز کردم .دیدم اومده روی فرش خوابیده . رفتم کنارش خوابیدم .و شرع کردم به بوسیدن گردنش تنم داشت میلرزید و گفتم اگه پاشه و کیرم کنه دیگه برا 7 نسلم کافیه .دستمو یواش بردم طرف رونهاش که دیدم با دستش دستمو گرفت . پسر سکته زدم . دیدم برگشت طرفم گفت من مال خودتم . راحت باش .اینو که گفت در عرض چشم به هم زدن لباسی دیگه تنش نبود و شروع به خوردنش بعد گوشش گفتم من از فیلمایی که دختره خوابه میان لا سکس کنن خوشم میاد . خودشو زد به خواب . لباسهامو در اوردم و اروم کیرمو گذاشتم روی لبهاش صورتشو کشید گفت بدم میاد .گفتم ایراد نداره تلافیش و سر کونت در میارم .با انگشت اروم میکردم تو کونش و کسشو براش میخوردم بعد سر کیر و گذاشتم لای پاهاش و سنباده میزدم لذت میبردم ولی نه خیلی گذاشتم دم ورودی سالن لذت و با کلی التماس یکم رفت داخل از بس جیغ زد کشیدم بیرون گفت دیگه نه . گفتم همین 1 بار و بهش گفتم برو کرم بیار . زدم به سوراخش و سر کیر خودم .ایندفعه با راحتی رفت داخل ولی باز این پدر سگ جیغ میکشد که منو بیشتر شهوتی میکرد همچین میکردم که انگار دارم روی عرش پرواز میکنم . و با خودم میگفتم اخرش به آرزوت رسیدی ….نوشته‌ داش سیا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *