در کف سینه

0 views
0%

سلام اسم من محمده می خوام یک خاطرات جالب براتون بگم از بچگی تو کف سینه بودم مادرم ارایشگر بود منم باش میبرد چون پدرم سرکار میرفت وکسی نبود منو پیشش بذاره همیشه خانم هایی که پیش مادرم میومدن بیشترشون بچه کوچیک داشتن ووقتی صدای بچشون در میومد شروع میکردن سینه در اوردن وشیر دادن بچه منم با اینکه شش سال داشتم خیلی شیطون بودم هیکل خیلی ریزی داشتم وکسی فکر نمی کرد من شش سالمه یکی از زنها که داشت بچه اش رو شیر میداد خیلی سینه های با حالی داشت وای چه نکی داشت چه حالی می داد دید دارم بش بد جور نگاه میکنم گفت می می می خوای گفتم مادرم داره…سال ها گذشت تا من بزرگ تر شدم همیشه اون صحنه ها تو ذهنم بود جالبه براتون بگم من بلوغ زود رس داشتم تو 13 سالگی شهوتم شروع شد تو مدرسه که بودیم بچه هایی که سینه هاشون بزرگ بود رو میگرفتم چند بار هم احضار ولی شدم ولی زیر سیبیلی حل شد یک بار یکی از بچه ها رو تو کلاس خف گیر کردم تا تونسستم با سینه هاش بازی کردم وای چه حالی از مال خانم ها هم انگار بزرگتر بود خواست ازم شکایت کنه براش چند تا سی دی بازی اوردم همهچیز رو حل کردم م یک جا مستاجر بودیم کوچمون دختر های قشنگی داشت منم تو کف سینه هاشون بودم چند تاشون با خواهرم رفیق بودن میومدن خونمون یکیشون اسمش سارا بود نمی دونید چه مالی خیلی جیگر بود چه سینه هایی یک سری اومده بود در س بخونه با خواهرم من داشتم از تو پنجره حیاط دیدش می زدم خم شده بود روی زمین نشته بود داشت تمرین با خواهرم حل میکرد یک دفعه چشمم خورد به سینه هاش وای کیرم داشت شلوارم رو پاره میکرد چه سینه هایی داشت یک روز یواشکی شماره گذاشتم تو دفترش چند روز صبر کردم خبری نشد شمارش رو از تو گوشی خوارم ور داشتم بش اس دادم جواب نداد بش زنگ زدم گوشی رو بر داشت گفتم چی بش بگم گوشی رو قطع کردم بعد با اس خودم رو بش معرفی کردم خیلی رو مخش کار کردم تا بام دوست شد کم کم زیا میومد خونمون تا یک روز می خواست بیاد درس بخونه خواهرم خونه نبود پدرم سر کار بود مادرم هم از اراشگاه اومده بود خسته خوابش برده بود منم قرار بود برم دنبال خواهرم رفته بود خونه داییم دیدم صدای زنگ اومد رفتم دیدم ساراست گفتم خواهرم نیستش گفت با هم قرار داریم گفتم باید برم بیارمش گفتم بفرما داخل اومد تو شیطون رفت تو جلدم از خوشکلیش براش گفتم شهوت داشت بم فشار می اورد یک دفعه لبش رو بوسیدم بدنم شروع کرد به لرزیدن زد تو صورتم محکم که جای دستش موند تا دو ساعت منم از ترس گفتم ببخشید به خانوادم نگو وای میدونی چی میشه افتادم به گو خوردن گفت باشه بار اخرت باشه و رفت گذشت تا یک مدت اومد خونمون خواهرم تو حمام بود گفتم سارا اومده سارا رو راهنمایی کردم تا تو اتاق خواهرم همیشه حمامش رو طول میده من شیطون رفت تو جلدم به سارا گفتم زیر لبت چیه گفت مگه چیزی هست گفتم اره یک دفعه شروع کردم به خوردن لب هاش طمع عسل می داد سینه هاش رو گرفتم باشون ور رفتم حشریش کردم نتونست مقاومت کنه شروع کردم به خوردن گردنش لباسش رو در اوردم شروع کردم به خوردن سینه هاش خوارش رو گاییدم اونقدر خوردمشون تا سینه هاش قرمز شد شروع کردم به بازی با کس چه حالی داد هم من داشتم کیف میکردم هم اون بیشتر اون حالش رو برد تا من برشگردوندم با لمبه هاش باز ی کردم چه قدر سفید قبلا تو خونمون کاندوم دیده بود اوردم رو کیرم گذاشتم کردم تو کونش یک دقیقه بعد ابم اومد ولی باز خوب با سینه هاش بازی کردم خوردمشون بعد سریع بلند شدم لباس هاش رو تنش کردم تا خواهرم نفهمه یک کادو از قبل برای سارا خریده بودم بش دادم تا ا زناراحتی در بیاد من زدم از خونه بیرون تا دو روز بعد پدرم حکم انتقالی گرفت و از اون محل رفتیم ولی هنوز با سارا رابطه دارم و میبینمش.نوشته محمد 1369

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *