دستمالی همسرم توسط عکاس

0 views
0%

سلام . من اسمم سروشه ، داستان سوژه عکاسی رو خوندم یاد خاطره خودم افتادم .البته داستان من واقعیه ، پسر عموی من که اسمش داوده یه آتلیه عکاسی داره ، منم حقیقتش بهش کامل اعتماد داشتم و قرار شد عکاس عروسی ما بشه . روز عروسی تقریبا ساعتای 2 خانوممو(مهشید) از آرایشگاه سوار کردم و رفتیم آتلیه ، داود آتلیه رو کلا تعطیل کرد و ما فقط داخل بودیم ، مهشید یکمی خجالت می کشید آخه لباسش یکمی باز بود ولی عادی شد.بعد از تنظیم کردن داود مدلها رو بهمون داد .مهشید مدلها رو انتخاب کرد و شروع کردیم به عکس گرفتن ، یه نیم ساعتی که عکس گرفتیم داود دیگه صمیمی شده بود و خودش میومد مارو تنظیم می کرد حدود 50 تا عکس گرفتیم که داود گفت حالا وقت عکسای اصلیه ، بعدش یه آلبوم داد دستمون که من از دیدن عکسا شوکه شدم به مهشید گفتم میخوای بگیریم اونم تایید کرد . مدلا رو انتخاب کردیم ولی یه مشکل داشتیم اونم اینکه لباس عروس مناسب این عکسا نبود ، واسه همین کنسلش کردیم و واسه یه روز دیگه قرار گذاشتیم . بعد از عروسی حدود یک ماهی گذشته بود که داود اومدخونمون و عکسا رو با خودش آورد و سر صحبت باز شد و قرار شد فردای اون روز ما بریم آتلیه ، صبح مهشید و بردم آرایشگاه ، خودمم یه صفایی به صورت دادیم و ساعتای 3 رفتیم آتلیه ، مهشید همه ی لباسای ستمون رو برداشته بود ، لباسای مجلسی و اسپرتم بود .شروع کردیم به تعویض لباسو عکس گرفتن ، یه 1 ساعتی عکس گرفتیم که قرار شد تکی تکی عکس بگیریم منم اومدم کنار تا اول مهشید عکس بگیره ، اینم بگم که منو مهشید به داود کاملا اعتماد داشتیم ، مهشید با لباسای تقریبا بلند شروع کرد و کم کم به لباسای کوتاه و نازک رسید ، دیگه بعد از تقریبا 2 ساعت مهشید علنا با شرت و سوتین بود و عکس می گرفت ، راستش یکمی اذیت می شدم ولی داود و قبول داشتم و می گفتم عکاسیه و باید پذیرفت. مهشید عاشق عکس گرفتن بود منم راحتش گذاشته بودم مهشید هی شرت و سوتینشو عوض می کرد تا اینکه مهشید شرت و سوتینی رو پوشید که کاملا توری بود کامل اندامش معلوم بود ، من یه لحظه چشمم به داود افتاد که آلتشو تو شلوارش جابجا می کرد که تابلو نشه بهم برخورد گفتم مهشید خسته نشدی ، بسه دیگه ، ولی مهشید عشق عکس بود می گفت نه همه حالت می خوام تازه عروس بود نمیشد چیزی بگم داودم از فرصت استفاده کرد و گفت سروش جان اگه خسته شدی می تونی بری رو کاناپه دراز بکشی منم گفتم نه خوبه ، داود به بهانه تنظیم مهشید میرفت بهش دست میزد شاید فهمیده بود که من نمیتونم چیزی بگم واسه همین مدلا رو سکسی انتخاب می کرد و عکس می گرفت ، دیگه داود پرروئی رو به آخر رسونده بود .منم عصبی بودم که مهشید متوجه شدو گفت بسه دیگه خسته شدم .مهشید لباس پوشید منم از داود مموری دوربینو گرفتم و نذاشتم عکسا پیشش بمونه .شب مهشید همش معذرت خواهی می کرد و قرار شد دیگه حرمتهای بینمون شکسته نشه.اینو مطمئن باشید هیچ مردی به راحتی از ناموسش نمیگذره و هیچ زنی به راحتی خیانت نمی کنه.پایاننوشته سروش

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *