دست بالای دست -۱

0 views
0%

همیشه تو خونه مون به برادرم تو جه بیشتری داشتند . بازم جای شکرش باقی بود که ما فقط دو تا بچه بودیم . یکی من که اسمم نادر بود و پسر دوم خونه بودم و یکی هم برادرم که چهار سال بزرگتر از من بود . همیشه هر خرابکاری که پیش میومد کاسه کوزه ها سر من شکسته می شد . خرید نون و رفتن به بقالی و خیلی از خر حمالیهای دیگه رو دوش من بود . تازه پدر و مادر من هم علاقه خاصی به پسر اولشون ناصر داشتند و مخصوصا مادر که خیلی لوسش می کرد . پدرم یک تعمیر گاه بزرگ ماشین در یکی از خیابونای جنوب تهران داشت که انواع و اقسام تعمیرات ماشین سواری درش انجام می شد . از تعویض روغن بگیر بالانس چرخ و تعمیر جلو بندی و باطریسازی و ..حدود بیست تا کارگر هم داشت . نریمان خان که پدرم بود تابستونا مادوتا بچه هاشو می برد پیش خودش ومی گفت هم به دردمن می خورید و هم به درد خودتون واین اگه اگه سرتون گرم باشه دیگه دنبال انحرافات نمی رین . در حالی که برادر همش دنبال دختر بازی بود و گاهی وقتا با همون سر و وضع گریس کاری و روغن مالی شده اش پشت تعمیر گاه تو یک اتاق خلوت و دور از چشم پدر که برای یکی دو ساعتی دنبال لوازم می رفت رفته و جنده لاشی ای رو می کرد . این هم از برادر ناصرم که همه اونو چشم و گوش بسته می دو نستن . خود ناصر هم گاهی وقتا بد جوری به پر و پای من می پیچید وموی دماغم می شد . یه بار یه جنده لاشی خیلی خوشگلوآوردم و خواستم که ترتیبشو بدم فکر می کردم ناصر همراه پدر رفته بیرون از تعمیر گاه و به زودی بر نمی گرده . هنوز لخت نشده بودیم که ناصر مزاحم سر رسیدو یه کشیده گذاشت زیر گوشم ولقمه به دهن نذاشته رو از من ربود وخودش خورد . تازه منتم به من گذاشت که به پدر نمیگه . همیشه چیزای بهترو واسه خودش می خواست . غذاهای خوشمزه تر ..میوه های درشت تر ..مامان همیشه بهتر رو بهش می داد و خیلی دلواپسش بود . هردوتامون تا دیپلم بیشتر درس نخوندیم . وقتی که من دیپلممو گرفتم 18سالم بود و ناصر 22سالش . پدرم نریمان 45 و مادرم نرگس که خانه دار بود اون موقع 39 ساله بود .ا ین خانم و شوهر از بس به ناصر علاقه داشتن نمیذاشتن بره سربازی . ناصر بد جنس هم می گفت که من برم سربازی نادر خونه باشه ؟؟می دونم حتی به چند ماه دیرتر رفتن من هم حسادت می کرد . در حالی که خودش چند سال بود که غایب بود . پدر ننه من راضی بودن که من برم سربازی ولی ناصر نره . این همه محبت که به او می کردند بازم نسبت به من لج خاصی داشت .ا واخر دهه هفتاد بود من واسه خودم یه اوسا کار شده بودم . پدر هفته ای سی هزار تومن به من می داد با این که ناصر کار وارد نبود ولی چون بزرگتر و نظر کرده بود ده هزار تومن بیشتر از من می گرفت . ولی به من و سی تومن من هم حسادت می کرد ومدام پیش پدر مانع زنی می کرد که من پررو میشم و از این حرفا . بازم خدا پدر پدرم رو بیامرزه که اینجارو کوتاه اومد چون می دونست که ده برابر مزدی که می گیرم کار می کنم . ما یه خونه دو طبقه بزرگ تو یکی از کوچه پس کوچه های میدون امام حسین تهرون داشتیم . و مادر همش می گفت که ناصر و عروسش حتما باید بیان طبقه پایین خونه . هرچی بفیه فک و فامیلا می گفتن که این روزا عروسا زیر بار همچه چیزی نمیرن گوشش بدهکار نبود و حرف خودشو می زد . چند تا خونه اون ورتر داخل کوچه ما یه دختر خوشگلی بود به اسم نیوشا . هم سن من بود . تک فرزند خونه اش بود و پدرش تو همون میدون امام حسین لباسفروشی داشته ومادرش هم خونه دار بود .نیوشا همه چیزش تک بود . هیکلش از نظر وزن و قد متوسط شکمش لاغر و کونش بزرگ بود . صورتش گرد و چشم و ابرو مشکی و بینی قلمی و صورتش سفید بود . تو نگاش هم شیطنت بود هم مظلومیت .ت مام اطلاعات راجع به اونو از اونجایی فهمیدم که مادرم با مامانش دوست بود. نیوشا هم مثل من دیپلمه بیکار بود . همیشه یه شلوارلی تنگ می پوشید که دل منو می برد . یعنی میشه با این که هم سنیم یه روزی با هم ازدواج کنیم ؟؟روزی دوسه ساعت که از شر مغازه خلاص بودم دور و بر خونه شون می پلکیدم تا ببینمش و اکثرا موفق نمی شدم . بعضی وقتا هم کلک بازی در آورده و در خونه شون را زده و می گفتم مادر اینجاست ؟؟تازه اونم پنجاه پنجاه بود که خودش درو بازکنه . نیوشا برایم یک رویای دست نیافتنی شده بود . گاهی که می دیدمش خیره تو چشاش نگاه می کردم تا متوجه شه چقدر دوستش دارم .. نمیدونم کدوم شیر پاک خورده ای به مادرم گفت که برای ناصر خانم درست کنن و اون روزا می گفتن که برای خانم بردن هم باید پایان خدمت داشت . نمیدونم تا چه حد این خبر درست بود . ولی این برادر لعنتی من عاشق نیوشا میشه ومامان هم با شناختی که از این دختر وخونواده اش داره میره خواستگاری و کارو تموم می کنه .ا ین یکی از بزرگترین ضربه هایی بود که بر من واردآورده بودند . نیوشای قشنگم شده بود خانم برادرم . وقبول کرده بود بیاد طبقه پایین خونه ما زندگی کنه . ا ین برادر ما گیج بود یا خودشو به گیجی زده بود خدا می دونه . برای گرفتن پاسپورت میره به ادارات مربوطه اش که به اون اعلام می کنن باید حتما کارت پایان خدمت داشته باشی تا پاسپورت بگیری . هوس کرده بود برای ماه عسل نیوشارو ببره دبی . همه این مسائل باعث شده بود تا بفهمه رفتن به سربازی چه نعمتیه . پدر و مادر نیوشا هم به خاطر ثروت و دم و دستگاه پدر راضی شده بودندبا این شرایط دخترشونو بدن به ناصر و خلاصه حسین آقا پدر نیوشا تو نظام وظیفه یه آشنا داشت که بهش گفت دامادت آموزشی رو بره خدمت کنه براش درست می کنه که بیاد همین تهرون و تو کادر اداری بقیه خدمتشو انجام بده وهمه شب خونه باشه . این برادر رند ما تازه اکراه داشت که این شرایط عالی رو انتخاب کنه و.به هر حال بر ما منت گذاشت و رفت سربازی ومن می دونستم که تا مدتی از شرش راحتم . نیوشا مثل بقیه خیطم نمی کرد .ا ونا ازدواج کرده و در طبقه پایین خونه زندگی می کردندکه بعد از رفتن برادر به سربازی نیوشا تنها شد . گاهی میومد بالا و تو اتاق مجردی ناصر می خوابید . یه روز که حالم بد بود و سرکار نرفتم در اتاق خودم دراز کشیده بودم که گفتگوی نیوشا و مادر نرگسو شنیدم -مامان به نظرت نادر کسی رو دوس داره ؟؟-دخترم اون اصلا این چیزا حالیش نیس . چند سال کوچیکتر از سنش فکر می کنه . کدوم دختره که بخواد بیاد عاشق این بشه -مادر جون نادر پسرته دیگه بزرگ شده . نمی خوام فضولی کنم ولی یه خورده ما مث بچه ها باهاش رفتار می کنیم . این طور فکر نمی کنی ؟؟مادر نیوشارو خیلی دوست داشت و اصلا از خرده گیریهای او ناراحت نمی شد . من از دست مادر عصبانی شده ولی در عوض از این که یک مدافع خوشگل و تو دل برویی مثل نیوشا پیدا کرده بودم خیلی خوشحال بودم . در نبود ناصر خانم برادر با من خیلی خودمونی و مهربون تر شده بود . ناصر که بود یه خورده ملاحظه اشو می کرد . غروب که از سر کار بر می گشتم حسابی حموم کرده وحتی لای ناخونامو هم صابون می زدم که بوی روغن و گریس و لاستیک و…ندم و بعد هم ادکلن و ادکلن ملایم وخوشبوبه خودم زده ولباسای تر و تمیزی تو خونه می پوشیدم که نیوشا جونم بدش نیاد . دختری را که دوستش داشتم برادرم از من ربوده بود . و من باید به همین محبتهای خشک و خالیش راضی می بودم . شبا پدر از خستگی کارروزانه زود می گرفت می خوابید ومادرهم کنارش روی تخت همین طور که داشت تلویزیون می دید خوابش می برد . من و نیوشا تنها می موندیم و هیچکدوم حوصله دیدن برنامه های تلویزیونو نداشتیم . می نشستیم با هم ورق بازی می کردیم که بیشترش حکم و پاسور بود . مهمترین علتش هم این بود که از بس تحقیرم می کردند و حس کمبود شخصیت می کردم می خواستم با خودنمایی در این مورد کمی از حقارتهای خودم کم کرده و خودی نشون بدم .ب گذریم نیوشا مثل من بازیش خوب نبود ولی اکثرا میذاشتم اون ببره تا راضی و خوشحالش کرده باشم . پیش من رعایت نمی کرد . شلوار لی تنگ و چسبون بلورای یقه باز که نصف سوتین و نصف سینه هاشو نشون می داد و آرایش نیمه غلیظی که اکثرا می کرد همیشه باعث شق شدن کیرم می شد . واسه همین بیشتر وقتا پیشش پیرهن گشاد پوشیده و می کشیدم جلو شلوار یا پیژامه ام که تیزی کیرم رسوام نکنه . روز به روز بیشتر هوس گاییدنشو می کردم .یه روزی فقط عاشقش بودم اما حالا بیشتر هوسشو داشتم . فقط می خواستم کیرمو بذارم توسوراخش . انقدر تشنه این کار بودم که گاهی وقتا حاضر بودم حتی به قیمت جونمم که شده یک بار بکنمش . دیگه عرف و شرع برام مهم نبود . با این که گاهی وقتا متوجه بودم جلق زدن زیاد چقذر ضررداره ولی حداقل روزی یه بار با اندیشه نیوشای لخت که داره به منو کس میده جق می زدم . چند وقت گذشت و ناصر هم داشت دوره آموزشی رو طی می کرد وهنوز به مرخصی نیومده بود . یکی از شبای گرم تابستون بود . شبی که شیطون خودشو با چند تا از رفقاشو مامور کرده بود که بیان و تا می تونن وسوسه ام کنن . اون شبی بود که پدر برای کار مهمی که براش پیش اومده بود برای یکی دو روز به شهرستان رفته بود . مادرم هم به خاطر زایمان خاله ام قرار شد که شبو به عنوان همراه مریض توی بیمارستان و کنارش باشه . من هم وظیفه داشتم که زودتر برم خونه تا نیوشا جونم تنها نباشه . آخه خانم برادر کون کلفت وخوش اندام من اصلا دل نداشت از دو رو بر ما بره . ازترس این که یه وقت هوس نکنه شبو به خاطر تنهایی به خونه پدرش بره زودی رفتم خونه و پس از شستشووحمام گرفتن بهش پیشنهاد پاسور بازی دادم تا سرش گرم شه . تازه به اون قولم دادم که همین امشب تخته نرد هم یادش بدم .مخشو کار گرفتم تا دیگه فکر رفتن نکنه .-خیلی باحالی نادرجون ناصر اصلا مثل تو حوصله نمی کنه . پاسور بازی رو شروع کردیم . باهم قرار گذاشتیم هر کی برد بازوی بازنده رو نیشگون بگیره .-زن برادر میدونی که انگشتای مکانیکی من چقدر زور دارن . نیوشا که برد خود مطمئن بود ومی خندید گفت اشکالی نداره که موقع نشگون گرفتن از ناخنای بلندم هم استفاده کنم ؟؟-اگه ناخنات شکست گریه زاری نکنی ها . بازی رو خیلی راحت بردم . رنگش پریده غرورش درهم شکسته بود . دلم نمیومد بازوی سفیدشو لک بندازم . رفتم طرفش . دستشو به من نزدیک کرد .-بیا کارتو بکن .کف دستمو دور بازویش حلقه زده وبالاتر از آرنجشو بوسیدم .-تو که میدونی دلم نمیاد دردت بیارم . خیلی سریع صورتمو بوسید و گفت می دونستم خیلی مهربونی .وبعد رفت آشپز خونه شام درست کنه . گویی برق 220ولت منو گرفته باشه . پایان تنم می لرزید . اون صورتموبوسیده بود . باورم نمی شد . هر چند منظوری نداشت ولی پایان ذرات وجودم به لرزه افتاده بودند . شام خورده و بعدشم دو ساعتی باهاش کلنجار رفته تا تخته نرد یادش بدم . پس از اون چند دست پاسور بازی کردیم که همش الکی باختم .-نادر شانس منو ببین . درست همون دست که باهم شرط بسته بودیم باید می باختم ؟؟-ولش کن پدر چیزی نشد که . ساعت دو شب بود که خانم برادر خوشگل من خوابش گرفت . واسه احترام به اون و این که مثلا بگم چقدر چشم پاکم تصمیم گرفتم که برم اتاق خودم بخوابم و اونو تو همون اتاق پایین تنها بذارم .-نادر من می ترسم توهم که مثل برادرمی . اگه ناراحت نمی شی همین جا برات رختخواب میذارم کنار تخت من بخواب .باکمال میل قبول کردم . هوای خیلی گرمو با کولر گازی خنکش کرده بودیم . نیوشا روی تخت دراز کشید و منم پایین تخت واسه خودم یه تشک گذاشتم . اصلا خوابم نمی برد . هیجان خاصی داشتم . طرز نفس کشیدنهای نشان می داد که به خواب رفته .شمد رویش تا وسطای کمرشو پوشش می داد .فقط می تونستم پشت سر و قسمتی از تاپشودر زیر نور کمی که از چراغهای تیر برق بیرون اتاقو روشن می کرد ببینم . نمیدونم چی شدکه صدای کولر قطع شد . برق رفته بود .چند دقیقه بعد خیلی گرمم شده ولی برق کوچه قطع نشده بود . سرمو دزدکی بالا آورده تا ببینم نیوشا در چه وضعیتی قرار داره . جل الخالق چی می دیدمزن برادر طاقباز دراز کشبده شمد راهم از رویش انداخته بود … از وسط بدن نیوشا تا نوک انگشتای پاش فوق العاده هیجان زده ام کرده بود شورتش خیلی نازک بود متوجه رنگش نشده بودم . فقط می دونستم اگه پاهاشو یه خورده بیشر باز کنه میشه قسمتی از دو طرف و کناره های کوسشو دید زد . نه دیگه کیرم بخواب نبود . دیگه از جلق زدن خسته شده بودم . یه چیز قوی تری می خواستم تا منو راضی کنه . راستش پدر ننه ام هیچ دلخوشی خاصی واسم نذاشته بودن . باز پدرم تا حدودی بد نبود ولی یک خانم ذلیل به پایان معنا بود . و هیچوقت نمی تونست یه دفاع درست و حسابی ازم بکنه . تصمیممو گرفته بودم . رفتم طبقه بالا یک ساک و چند لباس بر داشته و شناسنامه خودمو هم بر داشتم . یک دفتر چه پس انداز داشتم که سیصد چهار صد هزارتومن توش بود که نتیجه زحماتم تو تعمیر گاه پدر م بود . و ده بیست هزار تومن هم پول نقدم داشتم که اونم بر داشتم . برگشتم بالای سر خانم برادر . خودمو لخت لخت کرده بودم . اونو در وضعیتی دیدم که تبم بالاتر رفت . حالا دیگه طاقباز نبود . پشتش به هوا بود .بیشتر قسمتای کون بر جسته اش به من چشمک می زد . الان اگه خودمو مینداختم روتنش دیگه در حمله اولیه چشامون تو چشای هم نمی افتاد . یواش یواش رفتم روی تخت . یه صدای قج قجی کرد که تنم لرزید . به خودم گفتم تو که می خوای خربزه بخوری پای لرزشم بشین . دو تا دستمو به دو طرف بالای پاهاش رسونده و شورت نازکشو به طرف پایین کشیدم . یه تکونی خورد و من دست از کار کشیدم . ساکت که شد بقیه کارمو انجام دادم . از زانو به پایین کارم راحت تر بود . یعنی شورت راحت تر در اومد . حالا دیگه عزیز دل من از کون به پایین لخت لخت بود . دوتا قاچ کونش طوری به هم چسبیده بود که فقط خط وسطو می شد دید و جفت سوراخاش اصلا معلوم نبود به خصوص این که من فقط از نور کم چراغ برق بیرون استفاده می کردم که تابش کمی به فضای درون اتاق داشت .. در این چند ماه اخیر دو سه تا جنده لاشی کرده بودم و حسابی با سوراخ و فضاهای حساس زنا آشنا شده بودم ولی هر چه بود جنده لاشی جنده لاشی است و یک خانم پاک و محترم هوسش واقعی یا واقعی تره . محو کون قشنگش شده بودم . دستامو گذاشتم روش و درز وسطو باز کرده کف دست راستمو از همون پشت گذاشتم لای کوسسسسشششش . آخ آخ آخ مرگ یک بار و شیون یک بار ..بیدار شده متوجه قضایا شده بود -آشغال کثافت چیکار می کنی ؟؟من خانم داداشتم …حکم خواهرتو دارم ..شوهر دارم .. جای برادرمی این کارا چیه ؟؟شروع کرد به لگد زدن و دست و پا زدن . جیغ هم می کشید . یک پامو گذاشتم روی جفت پاهاش محکم فشارش دادم . بایک پای دیگه ام قسمت بالای کمرشو فشار می دادم . وضعیت مسخره ای پیدا کرده بودم . برای این که کف دستمو به کوسش برسونم چاره دیگه ای نداشتم . آخه باید جلوی سرو صدا و مقاومتشو هم می گرفتم . با دست چپم دهنشو بسته با دست راست مالش کوسو شروع کردم . یک شکنجه به پایان معنا واسه هردومون بود . ولی باید هر طوری شده جسم و ذهنشو واسه این کار آماده می کردم . خیلی سر سخت بود چه کس ناز و تنگی داشت . کارم از یک ورزش سنگین هم سخت تر شده بود . با کف دست راستم از بالا تا پایین کوسشو می مالیدم و در چند حرکت هم چوچوله هاشوبا دو انگشت شست و سبابه ماساژمی دادم . می دونستم که سر حال سر حال شده چون کس نیوشا و کف دست من خیس خیس شده بود طوری که وقتی می خواستم چوچوله اشو با دو انگشتم بمالم سر می خورد و در می رفت . دیگه مقاومت نمی کرد . به من فشار نمی آورد . دست چپمو یواش از رو دهنش ورداشتم . جیغ هم نمی کشید . فقط پس از چند لحظه سکوت گفت نمی دونستم این قدر کثیفی فوری بهش جواب دادم نمیدونستم اینقدر تمیزی خودمو جمع و جور کرده کیر 19 سانتیمو به لبه های کوسش رسونده و همون دور و بر نگهش داشتم .-اجازه هست ؟؟-حیوون تو که هر کاری دلت بخواد میکنی واسه چی ازم اجازه می گیری ؟؟متوجه شدم که دلش می خواد . کیرمو نرمک نرمک فرو کردم توی کس خانم برادر ناصرم . فکر نکنم ناصر هم زیاد کرده باشدش . چون تا اومد ازش لذت ببره رفت سربازی . کیرم داخلش کیپ کیپ شده بود . خیلی خیلی بهتر از کس گشاد چند تا جنده لاشی ای بود که کرده بودمشون . نمیدونم چرا نیوشا دست از غرورش بر نمی داشت .-کثافت ..نامرد ..آشغال ..عوضی آههههههههه..اوفففففففف چقدر کلففففففته به کییییییییررررررررررناصر میگه زکی . خائن نامرد حالا از پشت خنجر می زنی ؟؟-اینو راست میگی نیوشاجون .. خنجرمو از پشت گذاشتم توی کوست . دیگه خاطر جمع شده بودم که اگه نیوشا با من همراهی نکنه مقاومت هم نمی کنه . برای همین در حال گاییدنش دو تا دستامو رسوندم به سینه هاشو مالش و چنگ زدنو شروع کردم . نه بزرگ بود و نه کوچک . اما اونجوری که دوست داشتم سفت بود .-عزیزم خانم برادر خوشگلم این قدر حرص نخور هیشکی مارو نمی بینه فکر کن اتفاقی بین ما نیفتاده حالتو بکن -فکر نمی کردم نادر لال این قدر پست و زبون دراز باشه .-پسته خندون تو زبونمو باز کرده -نادر آبمو که آوردی بعدا باید پسته امو بخوری -قربون خانم برادر خوشگلم برم که یه خورده مهربون شده -پررو نشو فقط همین یه دفعه هس فکر نکن همیشه از این خبراس .حالا کارتو بکن . دستمو به کلید برق بالای تخت رسونده و لامپو روشن کردم . وای چه خبر بود . تا اون لحظه فقط لغزندگیهارو حس می کردم ولی حالا می دیدمش . واویلا بود . هرچی پاک و خشکش می کردم فوری چرب می شد و ترشحات جدید کس جاشو می گرفت . دیگه خشکش نکردم . گفتم شاید یه جایی تموم شه و نتونم زیاد حال کنم و دردش بگیره ولی تمومی نداشت . این برادر ناصر ماهم مثل این که زیاد نمی تونست سر حالش بیاره . چون همش از کیر من می گفت .-آخخخخخخخخخ همین طوررررررررر مننننننو بکککککن کییییییرررررتتتتتو از پایین به بالا بذذذذار توی کوسسسسسسسسم . مستقیم بکن نادرررررررررررردارررررره میاد آبم داره میاد . یه چیز گرمی حرکت کرده داره میاد . پایان بدنس به لرزه افتاده بود .آیییییی. آییییییی تحمل ندارم . اومد اومد اولین دفعه هس که آبم اومده ..ناصر تاالان نتونسته آبمو بیاره .بریز تو کوسسسسسسسسسمممممم کوسسسسسسمممم آب میخواد بریز تو . قرص می خورم نترس . دیگه هلاک شده بودم از بس آبمو عقب فرستاده بودم . با لذتی عجیب خالی کردم تو کسش . -حالا همینجوری پشت من دراز بکش . مثل یک غلام حلقه به گوش اطاعت کردم .-میخوام تو حال خودم باشم .چنددقیقه کارم نداشته باش .-عزیزم بهت فشار نمیاد ؟؟سنگینی منو تحمل می کنی ؟؟-حال می کنم .هر چی باشه مثل نامردی و خیانت که سنگین نیست .-خواستم بگم در خیانت شریک جرمیم که فوری از ترس این که بهونه دستش ندم لالمونی گرفتم . بعد از ده دقیقه که خوب حس گرفت گفت . بیا بریم حموم دوست دارم همه جامو خوب بلیسی .-خوشگل من همین جوری هم برات می لیسم سگت میشم و همه جاتو می خورم . سوراخ کونتم می خورم -نه نادر من سختمه بیا بریم حموم . با این که برام فرقی نمی کرد که کس و کونش بو بده یا نه بازم گوش به فرمان نیوشا رفتیم حمام . ایثار گر شد و اول کیر منو با آب و صابون شست و طاقباز کف حموم دراز کشید و کیر منو گذاشت داخل دهنش . چه ساکی می زد . جنده لاشی با این که پول می گرفت همچه ساکی واسم نمی زد . با این که خیلی بیحس و بیحالم کرده بود من داشتم در همون وضعیت از کس به بالا شو لیف می زدم . اونم کیر منو توی دهنش مثل شکلات میک می زد . اصلا نفهمیدم کی و چه طوری آب کیرمو توی دهنش خای کردو همه رو خورد فقط متوجه شدم که حس سبکی زیادی می کنم . چند لحظه بعد بلند شد و خودشو شست و بعد کون و کپل تپل و قشنگشو گذاشت رو صورتمو گفت حالا هردوتا سوراخامو بخوررررر. خوشبوست .-نیوشا خوشگله من این سوراخا همیشه برام خوشبو هستن حتی اگه به نظر خودت بوی بد بدن . اول زبونمو گذاشتم روی سوراخ کون . نوک زبونمو مثل نیش مار به همون سر مقعدش می مالیدم و اونم حسابی کیف می کرد -حالا با انگشتات با سوراخ کونم ور برو کوسسسسسسمو بخوررررر-عزیزم باید صافو طاقباز دراز بکشی . این دفعه اون ازم اطاعت کرد . زبان دراز و کلفتم را بر روی کس کوچک و تنگ نیو شا جونم گذاشته و انگشتامو به نوبت به سوراخ کونش رسونده و باهاش ور می رفتم . بیشتر با شست و انگشت میانی این کارو می کردم .-بکککککن نادررررر بهت نمیاد این قدر بلد باشی . دمت تو بود و من خبر نداشتم . حالا که قراره همین یه دفعه باشه پس تا می تونیم باید حال کنیم . گاهی یکی دو سانتی هم انگشتمو میذاشتم توی سوراخ کونش و با لیسیدن و مکیدن چوچوله هاش دوباره اونو به اوج هوس و مرزجنون می رسوندم .-نادررررررر بخورررررششششش راضضضضضضیم کن باززززم کییییییررررررر میخخخخوام اووووفففففف جون جووووووننننننن دوباره دارم اون جوری میشم . نه نه نه نصفه شبی با من داری چیکار می کنی ؟؟آخخخخخخخ نذار داد بزنم . آبرمون جلو در و همسایه ها میره این پنجره حموم خیلی به دیوار و اتاق همسایه بغلی نزدیکه . تاب و تحمل ندارم . دستتو بذار جلو دهنم . دستمو گذاشتم رو دهنش . خودش این کارو نکرد . چون می ترسید دوباره دستشو بر داره . صدای فریاد تو دهنش خفه می شد . پس از چند حرکت شدید و سکوت و فشرده شدن سرم با دست آزادش متوجه شدم که یک بار دیگه به ارگاسم رسیده . مثل این که سر غده هوسش تازه باز شده بود . منو طاقباز خوابوند و روی کیر من نشست . صورتش روبروی من وکونش پشت به من بود . حالا نیوشا جون داشت کنو می کرد . خیلی سریع و بهتره بگم وحشیانه داشت عشقبازی می کرد . نمیدونم با این ضربات چه طوری کوسش درد نمی گرفت . کیر کلفت و سفت و تیز و شق کرده ام با حرکات تند و غیر استاندارد او به شدت درد گرفته بود . خیلی هم خوشم میومد ولی بعضی حالتهاش طوری بود که کیرم بد جوری خم می شد . درست مثل یک چوب خشکی که دو طرفشو فشار بگیرن و از کمر بخوان بشکننش ولی با همه اینا می گفتم بذار نیوشا جونم هر جور که دلش می خواد حال کنه . در حالت بعدی قمبل کرد و ازم خواست که به حالت سگی کوسشو بکنم . منم با اشتهای زیاد کیرمو با تماشای کونش تا ته می فرستادم توی کوسش و در می آوردم . برام مثل فیلم سوپری بود که این قسمت جذاب ترین صحنه اش بود . نیوشا دوباره گفت که همین یکباره که داریم عشقبازی می کنیم و دیگه از این خبرا نیست . منم میخوام یه حال درست و حسابی بهت بدم . ناصر خودشو کشت و پاره کرد بهش کون ندادم . چون تو پسر خشنی هستی و از اون نامردای خوبی میخوام سوراخ کونمو تقدیم تو کنم تاتو فاتحش باشی. عزیز کونم قمبل کرده و گفت بیا هرکاری دوست داری باهاش بکن …ادامه دارد …نویسنده ..ایرانی

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *