دعای قابله حشری

0 views
0%

من در سن 18 سالگی ازدواج کردم خانمم 17 سالش بود ببخشید من محمدم 63 سالمه و در روستایی در توابع کهگیلویه بدنیا امدم و ازدواج کردموتا 28 سالگی در ده بودم وفقط برای دانشگاه به تهران امده بودم در 28 سالگی امدم تهران وپولدار شدم وحالا خاطرم مربوطه به زمان زندگی در ده هست ان زمانی که خانمم درد زایمان اولین بچمون را گرفت در ده ما دکتر ودوا نبود و تنها در 5 روستای اطراف ما 2قابله بود زنها به من گفتن بدو دنبال قابله بارون شدیدی میامد وما بین همه روستاها رودخونه هست برای همین هم میگن 5رود خلاصه رفتم و1ساعت موتور سواری کردم تا به قابله رسیدم چون بارون میامد ناز وافاده که من نمیام سرما میخورم اخه 55سال را داشت خیلی التماسش کردم راه افتاد 15دقیقه راه امدیم رسیدیم به رودخونه و پل روی ان چشمتون روز بد نبینه دیدم پل را اب گرفته وقابله که بعدا فهمیدم اسمش گلرو بود دبه کرد که من اصلا نمیام اب منو میبره هر چی بهش گفتم پدر من هستم دستت را میگیرم گفت من میترسم گفتم اگر نامحرم نبودی کولت میکردم گفت اگه خیس نشم میام ضمنا من بیوه هستم برای اینکه کولم کنی من صیغه میخونم حالا شما فکر کنید من به خاطر خانمم چه حالی دارم گلرو هم گربه میرقصونه گفتم باشه بخون صیغه را خوند منم گفتم قبلتو و کولش کردم ماجرا از اینجا شروع شد که این خانم امد رو کول من وبدون سوتین (اون موقع ها کسی سوتین نمیپوشید) وسینه های سفت شوهر مرده اشو چسبوند به من و من برای کنترل بهتر دستم را انداختم زیر باسنش و سفت گرفتمش چند باری لیز خوردیم ولی من کنترل کردم و نزاشتم بخوره زمین وقتی رسیدیم اینور پل من برگشتم موتور را اوردم گفتم سوار شو که گفت من نمیام گفتم چرا گفت حال من خراب شده تا منو نکنی من از جام تکان نمیخورم گفتم قول میدم برگشتن بکنمت گفت برگشتن سرجاش من الان میخوام ونمیام تا منو نکنی دیدم چاره ایی ندارم گفتم باشه زود باش بردمش پشت دیوار باغی وگفتم زود باش اون موقعها زنها تعالیم امروزی را نداشتن واگر لطف میکردن کیر مردها را میگرفتن تو دستشون ومیمالیدن تا راست بشه منم فکرم خراب بود ونمیشد خلاصه فکرم را جمعوجور کردم و سینه هاشو انداختم بیرون هنوزم وای ی ی ی ی ی ی ی ی ی باورتون نمیشه بلور پیشش باید لنگ میانداخت وای از بدن دیگه راست شد وشروع کردم ببخشید من هم سن وسالم بالاست هم بده خیلی تو ضیح بدم هم خدایش بلد نیستم مثل بقیه بنویسم ضمنا میترسم بد بنویسم دری وری بهم بگید با نوجه به فکر خرابم یکساعت طول کشید دیگه منم حرصم گرفته بود داشتم به حساب خودم دهنشو سرویس میکردم دفعه دوم اب داد و بلند گفت خیر از جوانی ات ببینی جگرم حال امد ایشالله زیر ناودان طلا ببینمت سالها گذشت وسال 81 من رفتم مکه زمانی که زیر ناودان طلا ایستاده بودم ناخوداکاه یاد دعای ان خانم افتادم و نمیدانستم به خاطر دعای ان خانم الان اینجام یا چیز دیگه ای خلاصه بعد از زایمان خانمم که پسر هم بود واون این سایتها را برام ردیف میکنه ویادم داده که چه جوری با کامپیوتر کار کنم ان خانم را بارها دیدم حتی یک بار بردمش مشهد و 14 روز وشب با هم بودیم جای همه شما خالی اینم از خاطره من امضا حاجی کسکش حروم زاده حشر در ضمن من نمیدونم چه جوری به حساب این یا هر سایتی پول بریزم چون کارت بانک خارجی ندارم اگر ممکنه کمک کنید و راهنمایی نمایید.نوشته حاجی کسکش حروم زاده حشر

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *