سلاممن یه جوون 21 ساله (حمل بر خود ستایی نباشه) نسبتا خوشگل و مخ گیرم.من از این آدمای زبون دارم که همه ی فامیل عاشقشن.من یه عموی خیلی خوب دارم فقط از این جهت که با بهترین خانم عموی دنیا ازدواج کرده.زن عموی من بسیار جوون میزنه .چهره ی زیبایی داره و با بدن دیوونه کننده ش باعث شد که من 6 سال پایان یعنی درست از وقتی با داییم ازدواج کرد برم تو کفش.این داستان رو برای این میگم که با اینکه1 سال از اون موضوع میگذره هر وقت بهش فکر می کنم دیوونم میکنه.زن عموی من با شوهرش اختلاف داره و شوهرش مدام باهاش دعوا میکنه همین امر باعث شد که من به فکری بیوفتم . من پیش خودم گفتم احتمالا فرشته من(من از اون قضیه به بعد هروقت تنها میشیم بهش میگم فرشته من)کمبود محبت داره و درست هم درومد هر چی بیشتر بهش محل میزاشتم بیشتر باهام قاطی میشد به جایی رسید که در خلوت بهم دست میداد.سرتون رو درد نیارم خلاصه این موضوع ادامه داشت ومن انقدرتو کفش بودم بعضی وقتها به یادش جق میزدم . تا اینکه تو دانشگاه با یکی آشنا شدم که این موضوع رو براش گفتم و بعد فهمیدم تو داروخانه کار میکنه.بهش گفتم برام یه داروی افزایش قوای جنسی بیاره و طرز استفاده ش رو ازش پرسیدم.چند هفته ای گذشت و بالاخره زمان موعود فرا رسید فرشته من میخواست بره عروسی و لباس نداشت به مادرم زنگید و گفت اگه زحمتی نیست یه لباس بده (..)بیاره خونمون منم زرنگی کردم به مادرم گفتم از اونور میرم جزوه از دوستم بگیرم که اگه کارم طول کشید شک نکنه .دارو رو برداشتم ورفتم و یه دلستر شیشه ای و یه دلسترقوطی ای خریدم وبا سرنگی که قبلا تهیه کرده بودم دارو رو تو دلستر قوطی ای تزریق کردم و موتورم رو هم دو تا کوچه پایین تر پارک کردم.زنگ در رو زدم پایان وجودم لرزش گرفته بود.منو که دید به گرمی به حالت دوستداشتنی بهم دست داد.از اون حتی یه حرکت غیرعادی هم سر نمیزد. رفتم دلستر شیشه ای رو خودم برداشتم و اون یکی رو دادم به خانم داییم اونم بی توجه گفت دستت درد نکنه و خورد.دستم میلرزید گفت ح… جون حالت خوبه .گفتم آره فقط نزدیک بود تصادف کنم ترسیدم اونم ناراحت شد.بعد از 5 6دقیقه نگاهاش عجیب شد انگار سر جاش بند نمیشد هی پاشو اروم به هم میمالید و حریصانه میخندید خیلی عادی .(تو دلم گفتم محمد خیلی مردی عجب دارویی بهمون دادی یه دست افتادیم)بعد دیدم داره زجر میکشه گفتم می خواستم یه چیزی بگم ولی اصلا جراتشو ندارم با صدای لرزان گفت ما که با هم این حرفا رو نداریم بگو .گفتم میشه بیام پیشت بشینم ولی اون کاری کرد که فکر نمیکردم بکنه.بلا مکث بلند شد و محکم نشست بغل من و پاهاشو کاملا به من چسبوند ولی بگم به هیچوجه ضایع کار نمیکرد. گفت عزیزم حالا راحتی گفتم نه .گفت دیگه چته .دستمو انداختم گردنش و محکم فشار دادم گفتم حالا راحتم و اون خندید وهمینطور که حرف میزدیم میفهمیدم که داره پاشو بهم میمالونه .و گفتم تنها زنی که تو زندگیم ازش خوشم اومده و شب و روز به زندگی کردن باهاش فکر می کردم و بعضی وقتها به خاطرش گریه زاری میکردم تو بودی و میدونم که از دستم ناراحت میشی و منو الان از خونت میندازی بیرون یهو با صدای بلند گفت پاشو ریدم به خودم گفتم به گا رفتم و اونم بلند شد و رومانتیک منو بغل کرد و خودشو محکم فشار داد به من .کیرم شق شده بود و وقتی کیرم به جلوی بدنش خورد دستشو ناگهانی برد سمت کیرم و من ترسیدم و خودمو کشیدم عقب .اون گفت نترس نمیخورمت.گفتم یه لحظه وایسا موبایلمو خاموش کنم موبایلمو رو حالت فیلمبرداری گذاشتم وطوری که اون نفهمه اونو رو به خودمون رو مبل گذاشتم ورفتم طرفش گفتم خیلی دوست دارم ازت لب بگیرم گفت این یه مورد رو متاسفم .گفتم باشه کاری نداری من می خوام برم .گفت باشه فقط تو رو خدا نرو منم سریع رفتم تو لباش و هر جوری که بلد بودم لباشو می خوردم و هم زمان بدنشو می مالیدم.دیگه کیرم تا نزدیکای یخه پیراهنم اومده بود(با شوخی) داشتم به گا میرفتم.زیپمو باز کردمو شلوارمو کشیدم پایین .بهش گفتم بقیه اش با تو کیرمو دستش گرفت و یه خورده مالید و انگشت کرد و بهش گفتم گشنه ات نیست. اول یه کمی مکث کرد و بعد دو زانو افتاد زمین و کیرمو با ولع خورد .دیگه سگ شده بودم کیرمو از دهنش درآوردم و لباسشو درآوردم شاید باورتون نشه ولی تی شرتشو پاره کردم.وقتی چشمم به بدن سفیدش افتاد تازه فهمیدم واقعا فرشته اس .پشمای کسش رو تازه زده بود و حتی یه مو رو بدنش نبود.دستشو گرفتم بردمش تو اتاق خواب هلش دادم رو تخت .وقتی بهم نگاه کرد تازه به خودم اومدم گفتم این همونیه که به یادش جق میزدم و حالا… و دیگه تحمل نداشتم پریدم روش و کیرم رو بدون اینکه بهش بگم چنان گذاشتم تو کسش که یه جیغ بلند زد من دهنشو گرفتم.گفتم الان همسایه ها میریزن هیسسس.به شدت کیرمو عقب جلو میکردم اونم حرفهای سکسی میزد و میگفت وای ح… جون بکن بکن محکمتر محکمتر .داشت ابم میومد که کیرمو درآوردم و گرفتم رو صورتش گفتم دهنتو وا کن و ریختم تو دهن و صورتش گفت داری چی کار می کنی. گفتم راحت باش رفتم دستمال کاغذی آوردم و صورتشو پاک کردم بعد بهش گفتم من که سیر نشدم و رفتم پایین و چنان لیسی از کسش میزدم که دیگه داشت میمرد و آه آه میکرد .پاهاشو بردم بالا و خواستم کیرمو بزارم تو کونش که بلند شد نشست و گفت عزیزم هر کاری غیر از این گفتم چشم جیگرم و دوباه انداختم تو دهنش و چنان میخورد که من ولو شدم رو تخت انقدر خورد که آبم ریخت تو دهنش و حالش بد شد .انقدر حشری شده بودم که اصلا سینه هاش رو ندیده بودم یهو پریدم به سینه های خوش تراش وتو دستش و 10 دقیقه لیس زدم وبعد گذاشتم لا سینه هاش و بالا و پایین کردم انگار دیگه آب نداشتم .انقدر رو سینه کار کردم که خسته شدم ولی آبم نیومد.بلند شدم و گفتم تا گندش در نیومده من میرم. رفتم لباسامو پوشیدم و اونم لباساشو پوشید و تی شرت پاره شده اش رو عوض کرد .خواستم برم بیرون که زنگ در خورد.از شانس کیری من داییم بود (آپارتمان داییم آسانسور داشت)آسانسور طبقه 5 بود .من صبر کردم ببینم داییم چی کار میکنه.دیدم آسانسور رفت پایین منم از پله ها پیچوندم.از در خونه که رفتم بیرون دستمو کردم تو جیبم یهو پایان دنیا رو سرم خراب شد فهمیدم که موبایلمو رو مبل جا گذاشتم و در حالی که داشت فیلم میگرفت.تا خونه که می رفتم هزار فکر به سرم زد داشتم دیوونه میشدم .هر لحظه منتظر بودم خبری بشه وهر زنگی که به خونمون میزدن من میریدم به خودم .تا آخر هفته خبری نشد (ما همیشه آخر هفته میریم خونه مادر بزرگم)وقتی رفتیم اونجا داییم اینا اونجا بودن من که به خودم ریده بودم نگاه آروم عشقمو که دیدم خیالم راحت شد.حالا نگو اونم مثل من زرنگ بوده و وقتی چشمش به موبایل من می خوره سریع باتری شو در میاره و اونو غایم میکنه .وقتی موبایلمو گرفتم دیدم فیلمه که از خودمون گرفتم هنوز تو گوشیمه بخاطر همین از اون به بعد هر وقت اراده کنم یه نفر رو دارم برم سراغش.دوستدار پایان بچه های حشریح…
0 views
Date: November 25, 2018