سه ماه بود که با هم نامزد کرده بودیم اما با هم سکس نداشتیم. خیلی دوستش داشتم یه مهر خاصی تو حرف هاش بود. تا به حال با هاش درباره سکس حرف نزده بودم. هم خوشگل بود هم حرفاش به دل آدم می نشست. و چون همسن خودم بود هم مثل خودم فوق لیسانس داشت و دختر مذهبی و با حجابی بود و ازنظر خانوادگی با خانواده من هم تراز بود خانواده ام سریع قبول کردن و بعد از دو بار خواستگاری در سن 26 سالگی با هم نامزد کردیم. سارا دختری دارای پوست سفید و چشمان سیاه و موهای بلوند است که از نظر من همون خانم رویا هام است. همیشه با لحن سارا جان صداش می کردم. چون همیشه از عشق و عاطفه حرف میزد روم نمی شد باهاش از سکس حرف بزنم. نزدیک یه هفته بود که تو این فکر بودم که چه جوری بهش بگم که یه فکری به سرم زد. تصمیم گرفتم ببرمش مشهد تا یه زیارتی کنیم و هم سر صحبت رو باهاش باز کنم. بهش موضوع رو گفتم و بعد از اجازه گرفتن از پدر مامانش قبول کرد. خلاصه رفتم دو تا بلیط قطار کوپه ای گرفتم و عازم مشهد شدیم. بعد از یکی دو ساعت پرده های کوپه رو انداختم و اونم چادر و رو سری اش رو در اورد و نشست رو به روم. باهم یه ذره حرفای رومانتیک زدیم و خندیدیم. شروع کردم به لب گرفتن ازش. از هم خیلی لب می گرفتیم و تو این کار حرفه ای شده بودیم. اما این بار سینه هاش هم لمس می کردم. همینطور که لب هاش رو می خوردم دکمه های مانتو اش رو باز میکردم تا رسیدم به تاپ تنگش. تاپش رو دادم بالا و سینه هاش رو از روی سوتیئن اش می خوردم. خیلی آروم آه می کشید که من رو به این کار تشویق میکرد. نمی خواستم توی قطار کامل لختش کنم برای همین شلوارش رو درنیاوردم اما حسابی حشریم کرده بود می خواستم ارضا بشم. برای همین شلوارم رو در آوردم. اونم که منظورم رو فهمیده بود شروع کرد برام ساک زدن. چون بار اولش بود و خوب بلد نبود کیرم به دندونش می خورد اما در کل برای بار اول خوب بود و حسابی بهم حال داد. داشت آبم میومد که وقتی بهش گفتم گفت می خورم منم که از خدام بود تموم آبم رو خالی کردم تو دهنش اونم که نمی خواست جایی نجس بشه تا یه ربع کیرم رو میک میزد که تموم آبم رو خورد. بعد کیرم رو با دستمال پاک کرد و منم سریع دستمال کاغذی برداشتم و دور دهنش رو پاک کردم و از لباش یه بوس کردم و سرم رو چسبیدم به سرش و بهش گفتم ممنونم، رسیدیم جبران می کنم. اونم بهم لبخند زد و لبام رو خورد. شیرینی لباش رو خیلی دوست داشتم. بعد لباس هاش رو پوشید و بردمش توی رستوران قطار. نشستیم و دو پرس چلو مرغ سفارش دادم. بعد از این که دوباره امدیم تو کوپه یه چایی خوردیم بعد از کلی صحبت درباره مشهد و خاطرات کودکی لامپ رو خاموش کردم و باهم روی یه تخت خوابیدیم و من شروع کردم به خوردن لباش همین طور که لباش رو می خوردم با هم دیگه حرف های عاشقونه میزدیم تا این که خوابم برد. صبح ساعت 7 با صدای نازش از خواب بیدار شدم. رفته بود از بوفه چایی و کره گرفته بود و یه لقمه نون و کره گذاشت توی دهنم. از قصد انگشتاش هم لیسیدم وای مزه عسل میداد. ساعت 9 بود که رسیدیم. چون زیاد مشهد میرفتم تقریبا سالی 2 یا 3 بار خیابان هارو مثل کف دستم بلدم. بهش گفتم اول بریم حرم یا بریم هتل. گفت نه لباسامون نجسه بریم هتل دوش بگیریم بعد بریم. فهمیدم دیشب موقع سکس از کسش آب رفته همون موقع یه ماشین گرفتم و مستقیم بردمش یه هتل نزدیک حرم.در اتاق رو که بستم شروع کردم به در آوردن لباسام اونم تند تند لباساش رو در آورد فقط شرتش رو در نیاورد تا به حال اون جوری ندیده بودمش. بغلش کردم و شروع کردم به خورن لباش بعد رفتم رو سینه هاش ایستاده بهم حال نمیداد خوابوندمش روی تخت و به خوردن سینه هاش ادامه دادم. شرتش رو کشیدم پایین کسش خیس بود با زبونم حسابی کسش رو خوردم. کیرم رو نکردم توش چون نمی خواستم اون موقع پردش رو بزنم و از طرفی اون هنوز آمادگی نداشت نمی خواستم از سکس خاطره بدی داشته باشه برای همین به کس خوردن ادامه دادم تا ارضا بشه و به قولم عمل کرده باشم. بعد از 10 دقیقه ارضا شد. و همون طور که تند تند نفس می کشید بهم گفت محمد جان دستت درد نکنه منم سرم رو نزدیک سرش کردم و دوباره از اون لبای شیرینش خوردم. بعد با هم رفتیم حمام و غسل کردیم و دستش رو گرفتم و بردم حرم. حرم بهم آرامش میداد بعد از خوندن نماز ظهر رفتیم با هم خرید و من یواشکی براش یه اسپری سکسی خریدم. توی بازار بودیم که مادرم زنگ زد گفت می خواد با عروسش حرف بزنه منم گوشی رو دادم بهش. رابطش با مادرم بر خلاف بقیه خوب بود.وقتی رسیدیم هتل هوا تاریک بود. فرستادمش بالا و خودم رفتم پیتزا گرفتم و بردم بالا. زنگ رو که زدم در رو باز کرد. حسابی آرایش کرده بود عجب هوری شده بود از لباش یه بوس کردم و پیتزا رو گذاشتم روی میز. بعد از شام بهش اسپری رو دادم و رفت توی اتاق بعد از ده دقیقه رفتم توی اتاق بوی اسپری همه جا رو پر کرده بود داشت دیوونه ام میکرد. دیدم چراغ خواب رو روشن کرده و لخت لخت خوابیده روی تخت. انگار توی بهشت بودم. قبل از این که بیارمش مشهد با خودم فکر نمی کردم بتونم راحت با هاش سکسی داشته باشم منم در اتاق رو بستم و سرم رو چسبیدم به سرش و شروع کردم به بو کردنش بوی اسپری دیوونه کننده بود. بعد از خوردن کسش ارضا شد. حالا اون خودش رو موظف می دونست که من رو ارضا کنه شلوارم در آورد و برام ساک زد نذاشتم زیاد بزنه چون نمی خواستم سریع ارضا شم از توی کیفش کرمش رو برداشتم و مالیدم دور کسش و با انگشت کردم توی کسش. اول یه انگشت کردم تو کسش و بعد دو تا و بعد سه تا. می خواستم عادت کنه که بعد اذیت نشه بعد با کرم حسابی کیرم رو چرب کردم خیلی آروم دادم تو. از این که درد نمی کشید خوشحال بودم چون دوستش داشتم نمی خواستم حتی یه ذره ناراحت بشه. بهش آروم گفتم درد نداره؟ بهم گفت نه . شروع کردم به تلمبه زدن که فهمیدم پردش پاره شد. کیرم رو در آوردم با دستمال برام پاک کرد و منم کسش رو پاک کردم. بعد کنارش خوابیدم اما هنوز ارضا نشده بودم. لبام رو خورد و بهم گفت دستت درد نکنه اصلا درد نداشتم قبل از این خیلی می ترسیدم. منم با لبخند جوابش رو دادم و دوباره کیرم رو گذاشتم تو کسش و تلمبه زدم این بار همین طور که لباش رو می خوردم تلمبه میزدم. وقتی فکر می کردم قراره تا آخر عمر با هاش سکس کنم یه حس عجیبی بهم دست میداد. آبم که امد خالی کردم تو کسش و خوابیدم کنارش حس می کردم دو برابر عاشقش شدم. تازه داشتم لذت زندگی رو می چشیدم. بهم گفت چرا آبتو ریختی توش؟ منم بهش لبخند زدم و رفتم توی آشپز خونه اول یه لیوان آب یخ خودم خوردم و بعد یه لیوان باسه سارا آوردم. لیوان رو دادم دستش و از توی جیبم یه قرص که از داروخانه خریده بودم رو دادم بهش و گفتم این رو بخور حامله نمیشی. با لبخند جوابم رو داد و قرص رو خورد. افتادم روش اما کیرم رو گذاشتم روی شکمش. با دستم موهای بلوندش رو زدم کنار و به چشمای زیباش خیره شدم. بهش گفتم دوستت دارم سارا. اونم عرق روی پیشانی ام رو پاک کرد و گفت منم همین طور. بدن سفید و خوش فرمش من رو دوباره تحریک می کرد. اما اون شب رو با لب بازی گذراندیم و صبح رفتیم حمام و تو حمام یه بار دیگه سکس داشتیم و تو ساک زدن حرفه ایش کردم.بعد از 9 ماه عروسی کردیم و بعد از دو سال خداوند به ما دو فرزند دوقلو عنایت کرد که یه دختر و یه پسر هستند که نام دخترم تینا و نام پسرم طاها است. و الان که برای شما این داستان را می نویسم سارا جان و بچه ها رفته اند تولد یکی از نزدیکان و هنوز هم سارا را مانند همان دوران دوست دارم.دوستان این داستان عین واقعیت است و فقط نام شخصیت های داستان تغییر یافته. مرا ببخشید اگر در نگارش مطلب اشتباه کردم و اگر از شیوه نوشتن من خوشتان امد من را تشویق کنید تا از سکس های بعدی ام با سارا جان برایتان بنویسم.نوشته محمد
0 views
Date: November 25, 2018