دوربین زندایی

0 views
0%

سلام من مهران 20 سالمه ازآذربيجان شرقي داستاني كه مي خوام تعريف كنم بر مي گرده به سال 88 برج 8 من يك پسري هستم كه پیش تر از سكسو اينا خوشم نميومد تقريباً بچه مثبت ولي خيلي خيلي دوست داشتم تا يك كس خوشگلو ناز به بينم آزوم بود هميشه به فيلم سكسي نگاه مي كردم خيلي حشري مي شدم (اينم بگم زياد نگاه نمي كردم هر از گاهي) من يك زندايي دارم تقريباً 31 ساله ازهيكلش تصوركنين يك اندام جالب وسكسي با سينه هاي توپو كونه بزرگ هيكلش كاملاً سكسي وخلاصه خيلي جالب (مانكن مانكن).خيلي وقته زده بود به سرم تو نخ زندايي بودم كه چه جويري مي شه بهش گفت اما هروقت كه مي ديدم نمي تونستم بگم خيلي مي ترسيدم هميشه هم لباسهاي سكسي مي پوشيد و من كه مي ديدم ديونه مي شدم واينم بگم يك روز رفته بودم خونشون تا كامپترو درست كنم خونه من بودمو پسردايم كه 8 سال داره و رفتم اتاقه زندايم كمدو باز كردمو شرتشو بو مي كشيدم واي چه لحضه اي …… خلاصه دايم كارمند بود صبح مي رفت ظهر ميومدمن انوقت تو عكاسي كار مي كردم زندايم هي مي گفت مي خوام يك دوربين عكاسي بگيرم چه جور مدليشو نمي دونم از اين حرفا يك روز كه من مغازه بودم زندايم زنگ زد بهم ساعت 9 صبح بود گفت اون دوربيني كه گفته بوديو. مياري نگاه كنم تا خوشم اومد پولشو بدم(وضع توپي دارن)گفتم باشه تو خودم فكر كردم نرم چون خونه دايمو پسر دايم نيست كه بده گفتم چه بدي بروبابا حدود 15 دقيقه بعد رسيدم.زندايم منو واقعاً دوس داره وهميشه پيش من راحت بود يعني چادر سر نمي كرد خاصه رفتم تو ديديم يك تاپ و شلوار كه چسبيده بهش واي كيرم سيخ شد داشت مي تركيد نشستم رومبل زندايم اومد كنارم نشست باز كردم دوربين بهش آموزش دادم چندتا عكس گرفتم كه گفت خوبه بر مي دارم وقتي رفت اتاق پول بياره واسم منم رو مبل نشسته بودم از اتاق اومد بيرون ودرست جلو من خم شد پولو داد كه پستوناشو كامل ديدم يك جوري نگاه كردم كه زندايم فهميد بعدبهم گفت به چي خيره شده بودي ديوانه بد من ديگه زده بودم به سيوم آخر گفتم هيچي داشتم پستونارو ديد مي زدم كه به بينم تو لنز دوربين جا مي شه وقتي عكس مي گيرين يا نه گفت بزار تاپو دربيارم به بينيم مي شه يا نه واي چجوري بگم تو چند لحضه تاپشو دراوردلخت لخت شد پستونهاي زيبا خيييييييييييلي توپ بودن زدن بيرون گفت عكس بگير به بين جا مي شه گفتم اره مي شه كيرم كه داشت مي تركيد يكدفعه زندايم بهم گفت كيرشو نگاه چه خبرته دربيار هوا بخوره خفه مي شه گفتم نه بده گفت چه بدي دربيار نگاه كنم مال تو خوبه يا مال دايت منم داوردم گفت واي چه كيري خوبه با دستش داشت مالش مي داد وايييييييييي الان كه دارم مينويسم داره آبم مياد خلاصه گفتم زندايي تو هم شلوارتو دربيار من نگاه كنم گفت باشه خلاصه ما كامل لخت لخت شديم يك كس ناز تميز سفيد يك كون بزرگ وتوپ توپ دستمو بردم لاي كسش خيلي حال مي كرد وقتي به حال اومد دراز كشيد و گفت حامد بزار تو ديگه گفتم باشه من مثل ديونه ها كه كس مس نديده يكمي از آب دهنم زدم چه حال مي داد آب دهن يواش يواش بردم تو يك چند دقيقه اي تولنبه زدم ديدم زندايم يك لرزه اي كرد بي حال شد فهميدم كه ارضا شد منم ديگه حال نداشتم داشت آبم مي اومد درآورم ريختم به سينه هاش واي چه روزي بود هنوزم با زندايم هرزگاهي سكس مي كنيم ولي اينبار از كونش مي زارم و كسشو درعوض بايد يك ساعتي بخورم ………………….. باي موفق باشيننوشته‌ حامد

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *