زن من جودو کار هست. یازده سال جودو کار می کرده واز سنّ ۱۰ سالگی حسابی حرفه ای شده تا حالا که۲۰ سال سنّ دارد و ما دو ماه است ازدواج کردیم. پایان فکر وذکرش جودو هست وهمیشه در حال تمرین بوده.از ماه قبل یعنی یک ماه بعد از ازدواج ما تمرین او شدیدتر شد.چون مسابقات انتخابی برای کشوری بود واون می خواست حتما انتخاب بشه.اما هرروز می اومد خونه گریه زاری میکرد ومی گفت توی تمرین کسی هست که او راهمیشه شکست میدهد.پرسیدم کی هست گفت دوست پسرش قهرمان کشور است و با او تمرین میکرده وبخاطر همین خیلی قوی وتکنیکی هست.اسم دوست پسرش رو پرسیدم وگفت تو جودو کارها به علی غول معروفه. یهو مخم جرقه زد. علی غول همکلاس و دوست صمیمی دوران دبیرستان من بود که مدتها که گمش کرده بودم.زنگ زدم دوستام وشماره اونو پیدا کردم وهمون اول بهش گفتم منو می شناسی؟ خیلی مودبانه گفت نه. گفتم کس ننت. حالا می شناسی؟ یهو منو شناخت وکلی با هم شوخی کردیم وخندیدیم ودعوتش کردم خونه مون برای شام.وقتی اومد از هر جایی حرف زدیم و تا فهمیده بود من ازدواج کردم یه کادو آورد گرون قیمت. گردن بند طلا سفید نازک برای زنم. به خانمم می گفت من شما رو کجا دیدم؟ خانمم هم گفت دم در باشگاه جودو.تا حرف جودو شد اسم دوست دخترش رو گفت وبعد شروع کرد ازش بدگویی که اون خراب بود و با هم به هم زدیم واز این حرفها. خانمم خوشحال شد و باهاش در مورد مسابقات انتخابی حرف زد. علی نقطه ضعفهای او را شروع کرد رو کردن.یاسمن هم تند تند می نوشت اون چی می گه. علی گفت اینجوری فایده نداره برو لباس بپوش بیا. خودش با تی شرت تنگ و شلوار لی بود. خانمم با کله رفت لباس عوض کرد و کمربند سیاه رو بست روش. یقه اش بازبود واز هیجان حواسش نبود تا بالای کرستش پیدا بود و سینههای سفیدش رو انداخته بود تو چشم علی.وزن یاسمن 60 کیلو و علی غول ۱۱۰ کیلو بود.شروع کرد چند تا تکنیک بدل به اون یاد دادن و بعد یاسمن حمله میکرد واون بدل می زد وبا زور خود یاسمن اونو مثل خیار می زد زمین. کم کم حس کردم علی هر باری که اونو میزنه زمین دستش یه جاست. یه بار رو سینههای یاسمن، یه بار رو رون پاش،یه بار از لنگ شلوار دستش میرفت تو. بمال بمالی بود که نگو.علی چند تا فن خشن یادش داد بهش که حال دوست دخترش رو بگیره. بهش گفت تو تمرین نزن واینا برگ برنده ات باشه. نگه دار واسه مسابقه. اونجوری سورپرایز میشه.همینجور که خیس عرق بودن وتمرین می کردن یهو علی یه فن پیچیده زد یاسمن رو خوابوند به پشت،دستای کلفتشو انداخت زیر تن یاسمن و اونو بلند کرد رو سینههای خودش. بعد گفت این فن اصلا راه فرار ودفاع نداره.یاسمن تقلا می کرد در بره وعلی قشنگ داشت اونو خشک خشک میکرد. منم دهنم باز مونده بود. تی شرت علی از جلو پاره شد و سینههای بدون مو و عضلانی اون افتاد بیرون. با خنده به یاسمن گفت لباس منو پاره میکنی؟ اونو چرخوند و خوابوند زمین و شروع کرد قلقلک دادن اون. خودش رو از پشت قفل کرد به اون وخوابید روش وسینهها و شکم و گردنش رو گاز گرفت. صحنه حسابی سکسی بود. من بلند کرده بودم.علی گفت اگه شوهرت نبود همینجا لختت میکردم. اونم گفت عرضه نداری. علی با دو حرکت اونو چسبوند به زمین و بعد لباسش رو از پشت کشید بیرون .یاسمن با یه سوتین سیاه خوابیده بود زیر بدن سنگین علی. میخواستم جلوی این بازی رو بگیرم ولی یه حسی نمیذا شت. یاسمن هم به من نگاه میکرد و من سرم رو به تایید تکون دادم.علی با دست دیگه شلوار اونو کشید پایین و صورتش رو چسبوند لایه پاهای اون.زبونش رو مثل مار کرد تو بند شرت اون و فرو کرد تو. یه لکه رطوبت رو شرت صورتی اون دیده میشد.علی با دست کرد توش و بعد انگشتش رولیس زد ودوباره تا ته کرد تو سوراخ زنم. گفت اینجوری ناک اوتش کن. بعد با دندون سوتین رو داد بالا و سینههای اون رو گاز گرفت. یاسمن از درد جیغ زد. من خواستم بلند شم ولی چسبیده بودم به زمین. علی شرت رو با یه حرکت پاره کرد وپرت کرد کنار، دستاشو کرد تو سوتین که از جلو باز میشد،من همیشه واسه باز کردن چفت سوتین مشکل داشتم. علی با یه حرکت بازش کرد و شروع کرد به مکیدن سینههای اون. با وزن زیادش اونو چسبونده بود به قالی و دستای اونو بالا سرش چسبونده بود به زمین. بعد یه لب طولانی گرفت و همزمان که لب میگرفت نوک کیرش رو گذشت در سوراخ. یاسمن خودش رو جا به جا کرد تا اون بذاره توش. سرش که رفت تو با یه حرکت پایان کیر رو کرد تو. کلفت بود اما کوتاه تر از من. صدا جیغ تو دهن علی خفه شد. دستشو ولش کرد و اون با مشت علی رو میزد. اما انگار به آهن مشت میزد. علی همینجوری فشار میداد تو. تا ته رفته بود اما باز فشار میداد. یهو یه زلزله شدید بدن یاسمن روفرا گرفت. میلرزید و جیغ میزد و علی با دهانش صداشو خفه میکرد.یه چند دقیقه بعد قلپ قلپ آبش رو ریخت توش و من به سرعت جاشو گرفتم و شروع کردم به کوبیدن. آبم همون لحظه اول اومد. علی دوباره اومد سر وقت یاسمن و شروع کرد به کردن دوباره. تا صبح فردا مشغول بودیم و بارها و بارها اونو کردیم. بوی سکس اتاق خواب رو پر کرده بود.یاسمن قهرمان استان شد و البته علی هم شد کمک مربی تیم. با هم اردوهای استانی زیادی رفتن و من فقط آخر هفتهها علی رو دعوت میکردم تا کادوهای گرون قیمتی واسه یاسمن و من بیاره. یه طورایی الان سه ماهه آخر هفته ها خانمم دو تا شوهر داره ومن لذت می برم می بینم می تونیم اونو به اوج لذت جنسی برسونیم.نوشته ؟
0 views
Date: November 25, 2018