من تو کانادا زندگی میکنم، از ۱۰ سالگی اینجا بزرگ شدم.اسمم هم هست شیدا. وقتی رفتم دبیرستان، آن در منطقهای بود که ایرانیها توش زیاد بودند، همه هم دیگر رو میشناختیم، ، از وقتی یادم میاد هیچ وقت از بقیه دخترهای ایرانی که تازه از ایران آمد بودند خوشم نمیآمد. همه آنها به فکره مودهای جدید، پسرهای پول دار و عقدهای بودن، و من را بختره اینکه مثل آنها نبودم مسخره میکردن. هماشون هم اینطوری نبودند. خیلیهاشون ولی همینطوری بودند. برای همین بیشتر دوست هام پسر بودن، باهاشون راحت تر بودم. تا سال دوم دانشگاه هیچ وقت دوست پسر درست حسابی نداشتم. زیاد هم دنبالش نبودم، سرم تو درسم بود، بعضی شبها هم سر کار بودم. یکی از دوستانم ایرانی بود، اسمش سپهر بود، اونم مثل من از بچگی اینجاه بود. خیلی باهم صمیمی بودیم. سپهر پسری بود بسیار زرنگ ولی قدش نسبتا کوتاه، قیافه بامزی داشت ولی چون مانند خیلی از پسرهای ایرانی دیگه، با دخترها مثل سگا رفتار نمیکرد، دخترها محلش نمیدادن، یا این چیزی بود که من راجع اون فکر میکردم.روزی سپهر از من خواست که از یکی از دخترها خواهش کنم که با اون بیرون بره، این کار رو کردم، و جواب نه بود، بد از ظهر بهش گفتم، ناراحت بود. زنگ زدم به محل کار و شیفتم را کنسل کردم. با هم رفتیم بیرون و از مغازه ودکا خریدیم با آب میوه. رفتیم خانه من. خواهرم با مادر پدرم رفته بودن ایران و من چون مدرسه داشتم اینجاه بودم. هوا گرم بود، رفتیم بیرون تو حیاط نشستیم رو میز و شروع کردیم به عراق خوری. اون ناراحت بود و من وظیفه اینکه اون را شاداب کنم رو به عهده گرفتم. ۲ ساعت همینطوری حرف زدیم از هر دری، حرف به دوست داشتن کشید و گفت،ای کاش همه مثل تو بودن،ای کاش منو دوست داشتی، مست بودم، ولی این حرف مثل برق من رو از جا بلند کرد. گفتم مگه تو من رو دوست داری؟ گفت آره لبخند زدم. چیزی نگفتم. حرف را عوض کردم. شب تو یکی از اتاقها خوابید. صبح هر جفته مان خودمون را زدیم به کوچهٔ علی چپ. رفتیم دانشگاه، ساعت ۲ بود که داشتم ناهار میخوردم، زیر یه درخت، دانشگاه ما مثل شهر بود ولی جای من مشخص، من رو دید، بغلم نشست. غذاشو از کیفش در آورد. شروع کرد به خوردن. دعا دعا میکردم که حرفه دیشب را به یاد نیاره، ولی دعام مستجاب نشد. گفت خوب؟ آروم لبمو تمیز کردم و غذا را گذشتم کنار، و گفتم سپهر..چی میخوای الان بهت بگم؟ گفت راستشو گفتم منو که میشناسی، هیچ احساسی ندارم، نسبت به هیچکسی. گفت ترسو به هرکس حتا اگه به خودت دروغ بگی، منو خر نمیکنی، از چی میترسی؟ از من؟ ۱۰ ساله با هم دوستیم. میدونم که حس داری، ولی همیشه پنهان میکنی، یه جور رفتار میکنی که انگار هیچ کسی نمیتونه تورو بشکنه از هر کسی بهتر منو میشناخت. اشک از چشمم داشت میومد، ولی جلو خودمو گرفتم، گفتم، از چیه من خوشت میاد؟ تو اصلا منو میشناسی؟گفت آره میشناسمت. میدونم که وقت ۱۸ سالت بود، از یک نفر خوشت میومد، با هم میخوابیدین، ولی حتی حاضر نشدی، که یک بار به اون اسمه دوست پسر رو بدی، چون میترسیدی که اگه جدی بهش نگاه کنی، ضربه بخوری. میدونم از وقت خواهرت طلاق گرفته میترسی، و میدونم چه قد از اینکه مادر پدرت از بچگی اختلاف داشتن ناراحتی و غصه خوردی. ولی من با تو این کار را نمیکنم. برام مهم نیست با کی بودی، ولی میخوام از این به بد با من باشی. میدونی دیشب چرا ناراحت بودم؟ به بخاطر نه گفتن اون دختره نبود، بخاطر اینکه تو رو نداشتم بود. اشکم سرا زیر شد، همه چیز رو میدونست ولی بازم دوستم داشت، ولی من حاضر نشدم غرورم رو زیر با بذارم. کیفم رو برداشتم و رفتم. از پشتم صداشو شنیدم که فریاد زد تا کی میخوای در بری؟شب در خونه خورد، وقتی در را باز کردم، کسی نبود، یه جبه شوکولات، یه دسته گله نارنجی رزا و یه جعبه کادو که روش نوشته بود منو فردا باز کن، هپی ولنتاینز دی. اطراف را نگاه کردم ولی آثاری از خودش یا ماشینش نبود.فردا تو دانشگاه دیدمش، سر کلاس فیزیولوژی بود، وقت کلاس تموم شد، زود وسیله هام را جم کردم که در برم، ولی دستمو از پشت گرفت و تو چشمام نگاه کرد گفت، شب میام خونتون، و نه رو به عنوان جواب قبول نمیکنم. دلم لرزید.شب که رفتم خونه همام کردم، موهامو که فر بود را باز گذشتم، و یه شلوار جین با یه تاپ نسبتا کوتاه پوشیدم. در را زد، وقتی اومد تو، دستش وسیله پاستا درست کردن، و یه بتری شراب قرمز بود. آمد تو و گونه هام را بوسید. نمیدونستم چه فکری تو کلش بود ولی بش اعتماد داشتم. شاید بعد اون شب تازه فهمیده بودم که منم اون را دوست دارم. رفت آشپز خانه و شروع کرد غذا درست کردن. منم رفتم، رو یکی از کابینتها نشستم و تماشا کردم. ۱ ساعت بعد باز در سکوتی عجیب شراب و غذا خوردیم. بعده غذا نشستیم پای یه فیلم، یه شیشه شراب خرده بودیم و بعدش هم ویسکی، مست مست بودیم. وسط فیلم بودیم که حس کردم که داره منو نگاه میکنه، سمتش نگاه کردم و داشت منو نگاه میکرد. نگهمون به هم گره خورد و چشمم همون حرفی را زدن که دلم میزد. اومد سمتم، دستاشو کرد لایه موهام و اولین بوسمون شکل گرفت. قلبم لرزید. آمدم لباسشو در بیارم که کشید کنار و گفت نه اینطوری. برو کادتو باز کن، جعبه کادو را باز کردم،توش یک لباس توری قرمز بود که سینه هام و نوکشون توش معلوم بود، یه شرت توری هم داشت که دو طرفش با یک بند باز میشد. اون را پوشیدم و خودم را نگاه کردم، به پوستم که برنزه بود میاومد. راستی من نگفتم، قدم ۱۷۰ سنته و سینه هام متوسط و هیکلی ورزشی دارم.از اتاق که اومدم بیرون به حال رفتم، وقتی چشاش به من خورد، گفت از اون چیزی که فکر میکردم زیبا تر شدی، خندم گرفت، ولی اون جدی بود. اومد سمتم و لب گرفت، دستمو گذشتم دره کمرش و اون هم در موهام. هر احساسی نسبت به من داشت تو بوسهاش بود. بلندم کرد ور رفتیم تو اتاق خوابم، منو به آرامی رو تخت گذاشت. و روم دراز کشید، همینطوری که لب میگرفتیم دکمههای لباسشو باز کردم. وقتی بلیوزش در اومد، لبم را به سمته گردنش بردم، آهی کشید، و از زیر لباس یکی از سینههای من را به دست گرفت و زبونش را رو لبهام کشید، حس کردم که دارم آتیش میگیرم. کسم خیس بود، میتونستم احساسش کنم. رفت سمته پایین، و از زانو هام خورد تا رون هام، وقتی رسید به کسم، از روی شرت اون را بوسید و بندهای شورتم را باز کرد، و بد شروع کرد به لسیدن بیرون لبههای کسم، تنم داغ بود، تنم به عرشه افتاده بود، از طرفی میخواستم دیگه نخوره و از طرفی لذت میبردم، وقت زبونشو تو کرد و شروع به خوردن چچولم کرد، داشتم ملافهها را چنگ میزدم.صدام در آمده بود، همون طور که میخورد با انگشتش منو میکرد، دیگه داشتم به اوج میرسیدم، در یک لحظه چشمم سیاهی رفت، تنم لرزید، داغ بودم، آبه کسم لبریز شد و داغی شو رو تنم و رونهم حس میکردم. سپهر به آرامی کسم را با آبش خورد، و دستم رو بوسید. بلند شدم و روش نشتسم، کیرش بلند بود و کلفت، شروع کردم اول تخماشو خوردن، اون هارو لیس میزدم، میدونستم داره لذت میبره چون پاهاش تکون میخوردن. بد کیرشو شروع کردم به خوردم. اه میکشید. سرم رو بلند کردم، اومدم روش و به آرامی نشستم رو کیرش، تنگ بودم، دردم میاومد، ولی لذت داشت، شروع کردم بالا پایین کردن، بعده پنج دقیقه منو نگاه داشت و بد خودش شروع کرد تلمبه زدن، انقدر لذت داد که تنونستم بشینم و در آغوشش افتادم و سرم رو بین گردنش بردم ولی سرمو رو با دستش بلند کرد و گفت، نه، میخوام لذت را در چشمانت ببینم، میخوام ببینم وقتی آبت میاید، هنوز دقیقه نگذشت که باز ارگاسم شدم، آبم دوباره سرازیر شد رو کیرش، میدونستم در اون لحظه داشت آبش میومد ولی خودش را نگاه داشت، منو به پهلو کرد، و از بغل یکی از پاهامو بلند کرد و کیرشو کرد تو کسم، هنوز تنم از ارگاسم قبلی میلرزید، و کسم حساس بود، دستشو گذشت رو کسم و همینطوری که میمالید شروع کرد به محکم تلمبه زدن، انقدر محکم میزد که نفسم بند عمده بود، باز ارگاسم شدم ، ولی این بار، انقدر شدید بود که نفسم گرفت،احساس کردم که دارم در یک لحظه ۳ بار ارگاسم میشم. یک عالمه آب از کسم ریخت بیرون، از شدت لذت تو بغلش میلرزیدم، اونم آبش اومد، داغی آبش را توک کسم حس کردم. دراز کشید و من هم سرمو گذشتم رو سیناش و خوابیدم. وقت بیدار شدم داشت سرمو نوازش میکرد، وقت دید بیدارم، گفت شیدا دوست دارم، نمیخوام فقط یه شب باهات باشم، میخوام تا آخر عمر با من باشی. سرمو بلند کردم، اشکم در اومد، گفت چرا گریه زاری میکنی عزیزم، بوسیدمش و گفتم، آخه من هم تو را دوست دارم.فرداش تو مدرسه دیدمش، نگاهش منو لرزوند، شب که رفتیم بیرون هی منو نگاه میکرد، دوستم علی من رو کنار کشید و گفت از کی؟ گفتم مگه تو میدونی؟ گفت خر که نیستم. سپهر ۳ ساله که دوستت داره. وقتی با اون مرده بودی چرا فکر میکنی انقدر زنگ میزد، نگرانت بود. بدبخت بعضی شبها گریه زاری میکرد. گفتم پس چرا به من نگفتید؟ گفت، شیدا، نزاشت، گفت شاید خوشحالی، ولی اونم تحملش تموم شد، وقتی دید اصلا انگار تو اون را نمیبینی، خواست با یکی دیگه دوست بشه، ولی قلبش همیشه با تو بود. دیوانه وار دوست داره.سپهر رو دیدم که مارو نگاه میکرد، لبخند زدم، این تازه اول عشقمون بود،یه هفته از دوستی من و سپهر میگذشت، و من هر روز از روز دیگر بیشتر دوسش داشتم، چیزه عجیبی که بود، سکس ما بود. در زندگیم هیچ وقت همچین سکسی نداشتم. بعضی موقعها سر کلاس به سکسمون فکر میکردم و خیس میشودم.یک روز تو دانشگاه پسری رو دیدم که قبل از سپهر با هم رابطه داشتیم. تو راهرو با هم حرف میزدیم که سپهر از راه رسید، با دیدن ما با هم شوکه شد، ولی اومد جلو و به اندرو سلام کرد. وقتی اندرو رفت میدونستم که هر لحظه ممکنه سپهر یه دعوا راه بندازه ولی این کارو نکرد. ۲ شب بد با هم قرار گذشتیم بریم بیرون، رفتیم باهم پایین شهر تورنتو، یه جا بود که مردم توش تانگو میرقصیدن. این رقص در حدی سکسی بود، که هر حرکتش آدمو به وجد میاورد.. وقتی تموم شد آماده بودم برم خونه. فکر کردم سپهر هم میاد. ولی نیومد. احتمال میدادم که کمی ناراحت باشه. فکر میکردم از دیدن اندرو با من آزرده شده. ۳ شب بد نقشه کشیدم که اون را بکشونم خونه خودم. زنگ زدم گفتم مریضم، گفت یه رب دیگه میاد. قبول دارم کاره خوبی نبود ولی حشری بودم و نیازش داشتم. وقتی اومد، یه شورت جین کوتاه پوشیدم و یه تاپ سفید. ولی شیطونی کردم و زیرش شورت نپوشیدم. وقتی اومد تو، یه نگاه به من کرد که توش خیلی حرفا بود. میدونست براش نقشه کشیدم، چون من کم لباسهای کوتاه میپوشیدم. اومد تو، گفت مریض به نظر نمیرسی. گفتم چرا مریضم، دلم برات تنگ شده. دستم را گذشتم دوره گردنش و لب گرفتم. اونم تا چند دقیقه رو لبهام بود. ولی بعدش کشید کنار گفت نه الان نه. گفتم چرا کشیدی کنار گفت، من میخوام این رابطه بیشتر از سکس باشه. گفتم شوخی میکنی نه؟ تو شبه اول برام لباس سکسی خریدی گفت، شبه ولنتین بود خوب، و خوب راستشو بخوای نتونستم جلو خودمو بگیرم. گفتم باشه، پس میخوای برو خونه. گفت حالا که منو کشوندی اینجا، خوب باهم وقت صرف میکنیم. پایان شب فیلم نگاه کردیم و بغل هم بودیم ، شب ساعت ۱۲ بود، گفتم دیره میخوای اینجاه بخواب، صبح از اینجاه بریم دانشگاه، اونم گفت باشه.رفتم لباسش خوابم بپوشم، همیشه با شورتم میخوابیدم، ولی نمیدونم چرا خجالت کشیدم. شورت جین رو که در آوردم، اومد تو اتاق، زیرشم که اصلا شورت نداشتم. وقتی منو تو این حالت دید یه ذره شک شد ولی فقط گفت مسواک اضافه داری؟ گفتم اره تو کمده. سوتینم در آوردم، یه شورته ساده پوشیدم با یه لباس خواب مشکی که تا وسط رونم بود. رفتم زیر لحاف، اونم شلوار جینشو در آورد و یه تی شرت ساده و شورت اومد تو تخت. آروم اومد و منو از پشت بغل کرد و منم خودمو به دستش سپردم. ۲ نصفه شب بود که از خواب بلند شدم، رفتم آشپز خونه آب بخورم. اونم با نور بیدار شد و اومد بیرون. گفت حالت خوبه؟ گفتم مگه برات اهمیت داره؟ گفت چته؟ گفتم چه قد زود برات تکراری شدم.شیدا یعنی چی؟ پاک زده به سرت؟ من دوستت دارم. حالا چون میخوام روابطمون بیشتر از فقط سکس باشه دلیل نمیشه که تکراری شودی.گفتم ولی امشب حتی ذرهی به نظر نمیرسید که من با این لباسم اثری رو تو داشته باشم. گفت شیدا بخدا بزور جلو خودمو گرفتم. همین الانشم میخوام فقط اون لباسارو از تنت پاره کنم. گفتم، آره معلومه.سپهر با خنده گفت شیدا الان من دارم مثل که آدم با شخصیّت با تو رفتار میکنم، گفتم الان خوشت میاد،با حالتی جدی و کمی لوس گفتم، آره، ولی من الان حشریم، و میخوامت، این شخصیّت را بذاری برای بعد.سپهر یه نگاه به من کرد و جلوتر اومد. بلندم کرد گذشت منو رو کابینت. دستشو برد ببین پاهام و همینطوری که گردنم رو میخورد لایه پاهام رو میمالید. اهم در اومد. لباس خواب منو زد بالا و شروع کرد به خوردنه سینه هام ، انقدر لذت بخش بود که تنها چیزی که مرا نگاه داشته بود، گرفتن دستم به کابینتها بود، چقدر میخواستمش. شورتشو با دستم هل دادم پین، کیرش سیخه سیخ بود. شورتمو پاره کرد انداخت رو میز، بلندم کرد و با فشار کیرشو کرد تو کسم، آهی از لذت سر دادم و شونشو گاز گرفتم. همیشه وقتی کیر میرفت تو کسم یه لذتی عجیب منو فرا میگرفت، انگار که پایان تنم بیدار میشد، فکر نمیکنم هیچ مردی تو سکس به اندازهٔ یه خانم لذت ببره، سپهر آروم جلو عقب میکرد، شهوتی بود، صورتش قرمز بود، میدونستم که بزور جلو خودشو نگاه داشته بود که تند تر تلمبه نزنه ولی آروم میزد، ریتمش به قدری خوب بود که با هر ضربه نقطه ج منو میزد، نفسم کمی تند تر شده بود و داشتم ارگاسم میشودم، لرزش عجیبی را تو کسم حس میکردم که منو از لذت به بهشت میاورد، دیگه داشتم میمردم. ولی نمیدونم چرا آبم نمیومد. میدونستم که نزدیکم. سپهر فهمید که طوریم هست، گفت عشقم میخوای یه طور دیگه بکنمت، سرمو به علامت رضایت تکون دادم. منو بلند کرد با خودش آورد رو مبل حال. نشست رو مبل، و منو نشون رو کیرش طوری که پشتم بهش بود، کمرم را یک ذره بلند کرد و شروع کرد خیلی تند تلمبه زدن تو کسم، این بار دیگه میدونستم که تا یک دقیقه دیگه منفجر میشم. شروع کرد به مالیدن کسم، اهم هوا رفت، کسم و پایان ماهیچه پاهام لرزه داشتن، انگار پایان تنم منقبض بود و به دنباله راهی برای باز شدن، ریتم سپهر تند تر شد، دیگه دوام نیاوردم، پایان تنم ریلکس شد، انگار آتیش لذت هی داشت پایان تنم رو میگرفت، ارگاسم شدم، پایان تنم از لذت لرزید و آبم مثل ابشار سرازیر شد. ولی سپهر ولم نکرد، حتی نزاشت من نفسم جا بیاد، منو چرخوند طرف خودش، و باز با حالتی تند وحشی شروع کرد تلمبه زدن، در کمتر از سی ثانیه باز باهم امدیم، منتها اون یک ارگاسم داشت، و من انگار ۱۰ بار تو یک ثانیه ارگاسم شده بودم، سرم گذشتم رو شونهاش، خیلی نفسم گرفته بود، چند دقیقه بعد، بلندم کرد و به سمت تخت رفتیم، منو دراز کشوند رو تخت و شروع به بوسیدن شکم من کرد، بعد هم رسید به کسم، باز از لذت پر شدم، در حالی که صدام میلرزید، گفتم سپهر بسه، لبخندی زد و گفت، میخوام امشب از لذت بمیری که هیچ وقت فکر نکنی برام تکراری شودی، زبونشو کرد لایه کسم ولی من از لذت نمیتونستم پاهام را باز نگاه دارم، گفت عشقم آروم باش، شروع کرد به لرزوندن چچلم، و زبونشو کردن تو سوراخ کسم، کمی که لرزوند برای بار سوم ارگاسم شدم. کسمو بوسید، و من را در آغوش گرفت، آروم گفتم پس تو چی؟ گفت استراحت کن عزیزم.گفتم که خیلی تو رخته خواب خوبی، خیلی تمرین کردی نه؟گفت من با خیلیها سکس کردم، ولی هیچ کس مثل تو منو حشری نمیکنه، وقتی با تو هستم شیدا، دیگه اصلا لذت بردن من مشکل نیست، فقط میخوام تورو به ارگاسم برسونم، میخوام با تو باشم، وقتی اون نگاه پر از لذت رو تو چشات میبینم، به اوج میرسممیترسیدم بپرسم ولی پرسیدم، ناراحتی که اولین مرده من نیستی؟گفت، نهولی، همه پسرهای ایرانی دختر باکره میخوان. نه؟گفت، شیدا، دروغ نمیگم، آره خیلیها میخوان، منم همیشه میخواستم که اولین مردت باشم، وقتی با اندرو دوست شودی و باش سکس کردی ولی دیدم که با تو بودن برام از هرچی مهم تره، ولی دوست داشتم که من تنها کسی بودم که تن تو را به عرشه در آورده، تورو به آغوش کشیده، ولی من الان میتونم باهات باشم، تا لحظهای که میمیرم. نمیخوام هیچ وقت فکر کنی که از تو خسته شدم. دوست دارم شیدا، اون خنده هاتو، اون عشقتو برای زندگی، اینیکه مثل بقیه نیستی و از این بابت هم خجالت نمیکشی اینیکه انقدر قوی هستی و تو داردوستت دارم.ادامه …نوشته شیدا
0 views
Date: November 25, 2018