دوستی تصادفی

0 views
0%

من بچه لاهيجانماز تهران نمايشگاه مبل و لوازم خونه تو لاهيجان گذاشتن و خيلي از مردم از سراسر گيلان اومده بودندبعد از چند روز وسايلو تحويل ميدادنمن با پيكان وانت پسر داییم رفتم كه ميز lcd جديدشو تحويل بگيرمكلي خانما اونجا بودن، بينشون چشمم خورد به يكي كه آخر كون بود.تنها بود يهو شروع كرد به داد و بيداد با مسئول تحويل كه خيلي وقته اينجام و…آرومش كردم گفتم ماشين دارين؟گفت نهگفتم برو تو ماشين من، من جنستونو تحويل ميگيرمتشكر كرد ورفت تو پيكان وانتجنسشو تحويل گرفتم و رفتم تو ماشيناگه بدونيد چه چشماي سكسي داشتخلاصه ميز آرايش اونو با ميز lcd پسر عمومو بار زدم و رفتيمكلي باهام درد و دل كردگفت مردم رانده كاميونه و…اوضاع بر وفق مرادم داشت پيش ميرفتخلاصه رسيدسم به خونشباهاش ميزو بردم بالاگفت بشين يه چايي بخور منم نشستم، يه چايي واسم ريخت و رفت تو اتاقرفتم سرك كشيدم، چه اندامي چه ممه ايرفت جلو ميز آرايشو شروع كرد به آرايش كردندلو زدم به دريا و بهش گفتم پدر همينجوريشم خوشكليجا خورد و با يه لبخند گفت چشات خوشكل ميبينه بچه پررورفتم پشتش و كيرم كه داشت شلوارمو جر ميدادو چسبیدم به كون نرمشانگار پنبه بودديوونه شد و برگشتلبشو خوردم و زود لختش كردمچه ممه اي چه تن سفيديآروم اومد پايين و شلوار و شورتمو در آوردطوري خورد كه داشت كيرم از جا در ميومدخلاصه كيرمو كرد تو كونش، واي اگه بدوني چه كوني داشتهي ميگفت بكن تا ته بكن تا تهبعد نوبت كسش شدچقد سفيد بود، برق ميزدميگفت آبتو ميدي بخورم؟ منم كه ديوونه شده بودم گفتم البته كه ميدمهمون لحظه ارضا شد و كيرمو گذاشتم دهنشتا قطره آخر آبمو خورد. اون روز تو بغلش خوابيدم و غروب اومدم بيرونالآنم هفته اي 3-4 روز پيششم و در حال كردنشمنوشته mosi

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *