سلام دوستان گرامی. من سپهر هستم 32 سالمه. داستانم مربوط به پنج سال پیشه . یادش به خیر . به خاطر شغلم مجبور بودم هر ماه دوبار توی یکی از هتل های مجلل کیش به مدیت سه یا چهار روز اقامت کنم. همین باعث شده بود تا با افرادی که توی هتل کار میکردند تا حدود زیادی آشنا بشم. یکی از این افراد مسئول پذیرش بود . مهشید ، قد 160، چشمهای درشت ، هیکل توپول ولی قشنگ و اخلاقی بسیار تند. ولی از اونجایی که من آدم آرومی هستم کم کم با هم دیگه سر صحبت رو باز کرده بودیم و من هم که به هیچ وجه قصد و برنامه ای برای مهشید نداشتم خیلی راحت باهاش رابطه برقرار کرده بودم. یکی دوتا از همکارام هم زمان با من می آمدند و می رفتندو گاهی که صحبت از بچه های پذیرش شده بود ، حرف مهشید رو هم می زدند و می گفتند کاش می تونستیم باهاش دوست بشیم . واسه ی من خیلی این مسئله مهم نبود تا اینکه یه روز که توی شهر خودم بودم یکی از کارکنان رستوران که همشهری مهشید بود و با من هم آشنایی داشت بهم زنگ زد و گفت مهشید می خواسته باهات تماس بگیره و شمارتو از من تقاضا کرد و اگه اشکالی نداره بهش بدم . من هم گفتم اشکالی نداره . مهشید بهم زنگ زد و گفت که همینطور می خواسته احوالمو بپرسه و به خاطر اینکه مدت بازگشتم به کیش و طبعا به هتل طول کشیده بود می خواسته جویای دلیلش بشه. اونروز صحبتمون با احترام کامل پایان شد ولی از چند روز بعد اس ام اس های ملایم و کم کم اس ام اس های رومانتیک تری ازش دریافت کردم . همین باعث شد یکبار بهش زنگ بزنم و کمی صحبت کنیم و کم کم سر صحبتهای صمیمانه تر باز شد. ** بعد از مدتی دوباره قرار شد به کیش برم ولی اینبار مهشید در جریان بود و تاریخ رفتنمو می دونست. از قضا با دو تا از همکارام همزمان راهی کیش شده بودیم و وقتی رسیدیم هتل مهشید از پشت میز خودش اومد و گفت شما مدارکتونو بدین به من در حالی که بقیه همکارام معطل نفر اوپراتور بودن و پس از چند دقیقه مهشید اومد و گفت اتاق شماره 75 که یکی از بهترین اتاقای هتل بود. از همکارام خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم که دیدم دوتا پاکت روی میزمه . داخلشونو نگاه کردم دیدم شکلات های آفتر ایت (AFTER 8) و شکلات تخم مرغی داخلشونه . مهشید می دونست من شکلات زیاد دوست دارم . سریع بهش زنگ زدم و پرسیدم که اونم با ناز و عشوه ی زیاد بهم جریان رو گفت . بهش گفتم حالا که اینطوره باید امشب با من شام بریم بیرون چون من خیلی جا خوردم و معذب شدم . البته ناگفته نماند که مقداری هم سوغات واسش برده بودم ولی تا اونجا رودست خوردم و غافلگیر شدم. مهشید استدلال کرد که نمی تونه بیرون بیاد چون به لحاظ شغلی واسش درست نیست منم قبول کردم. به ذهنم رسید توی کیش راحت میشه جا پیدا کرد خوب توی هتل که نمیشد کاری کرد. بهش پیشنهاد دادم اونم بهم گفت اینطوری بهتره منم از خدا خواسته شب که شد بعد از انجام کارام رفتم دنبال خونه ی واسه کرایه ی یک شب. خیلی طول نکشید که یه جای خوب با قیمت مناسب پیدا کردم و مهشید رو خبر کردم . اونم ساعت اومدنش رو بهم گفت و من کمی استراحت نیاز داشتم . ساعت قرار داشت میرسید من خودمو زودتر گذاشتم خونه و آماده شدم . مهشید سر ساعت رسید. وقتی رسید بوش مستم کرد. تیپ و قیافش با اونیکه توی هتل بود خیلی فرق میکرد چون رسمی نبود. با ناز زیاد اومد داخل و هنوز نیومده ازش درخواست کردم بیاد توی بغلم . نشستیم کمی توی لپ تاپم عکس و چیزای جالب بهش نشون دادم و در عین حال شروع کردم به نوازش کردنش . کم کم ازش اجازه گرفتم لباس راحت بپوشم و اونم استقبال کرد در قبالش ازش خواستم که خودش هم راحت تر بشه . همین کار باعث شد کم کم بریم سمت تخت خواب و شروع به مالیدنش کردم . خیلی تند خو بود. همیشه این برام عجیب بود که چرا بهم راه داده که خودش در جواب سئوالم بهم گفت همش به خاطر آروم بودنته . شروع به مالیدن و نوازشش کردم . لباشو می خوردم و موهاشو دست میکشیدم . بدنش رو لوسیون خوش عطری زده بود و باعث شد تا به سمت گردنش متمایل بشم شروع کردم به بوییدن و بوسیدنش. هر دومون کم کم داغ شده بودیم . بهم گفت می دونی داریم کجا می ریم ؟ بهش گفتم من از بوت مست شدم و الان فقط و فقط می خوام بیای توی بغلم ولی باید لخت بشی. اونم پیراهنش رو در آورد . با سوتین و شلوار لی نشست روی تخت یه کم دیگه بغلش کردم . گفتم شلوارتو هم در بیار. گفت تو درش بیار . کمی شرمنده شدم ولی به سرعت با اینکه شلوارش تنگ بود از پاش در آوردم . شورتش با سوتینش ست بود و وقتی روی تخت خوابید و من از بالا نگاهش کردم مثل یه رویا می دیدمش . خودم هم لباسامو بجز شرتم در آوردم و آروم خوابیدم روش. شروع کردم به لیسیدنش . زیر من آه و ناله می کرد و هر دو مون همدیگه رو به شدت فشار می دادیم . برش گردوندم تا سوتینشو باز کنم اونم با من همراهی کرد . سینه های سپید و کوچیکش زیبا و خوردنی بودند. وای که سیر نمی شدم یه بار چپ یه بار راست تند تند مک می زدم . بدون اینکه دست به کسش بزنم با کیرم سعی کردم حسش کنم و یواش یواش رفتم پایین . زبونمو از بین سینه هاش رد کردم و رسیدم به نافش کمی نافشو لیس زدم و اومدم پایین تر . حس کردم داره نگاهم می کنه . ولی من ادامه دادم و شورتشو به آرامی از پاش در آوردم . واااااااااااااااااااااااااای خداااااااااا چه کس سپیدی. چه کس خوش بویی چه کس تپلی . نمی دونستم نگاه کنم یا بوس کنم یا بخورم . الان صحنه ای که توی یادمه خوردن کسش و پایین و بالا رفتن باسنشه . صدای ناله هاش توی گوشمه . چندین مرتبه زانوهاش به شدت لرزیدن. ولی بهم نگفت بکن توش . در مورد خیلی چیزا صحبت کرده بودیم ولی من از مسائل سکسیش کنجکاوی نکرده بودم واسه همین نمی دونستم باکره هست یا نه . فقط شورتمو در آوردم و کیرمو می مالید و انگشت کرد روی کسش . مست مست بودم خیلی لذت داشت . تقریبا یک ساعتی همینطور عشقبازی می کردم و بیشترین تصاویری که توی ذهنمه مربوط به خوردن کسشه خیلی کسش رو خوردم خیلی لذت بخش بود دوباره میومدم بالا لباشو می مکیدم زبونمو می کردم توی دهنش اونم با شدت مک میزد و زبونم داشت کنده میشد دوباره روی کسش بودم . با اینکه سکس زیاد داشتم ولی کسی به این خوشبویی و خوشگلی ندیده بودم . همین تپل بودنش کسش رو بانمک تر کرده بود. بهم گفت سپهر تو چرا اینطوری هستی ؟ گفتم چطوری ؟ گفت الان چند ساعته که داری فقط می خوریش تو نمی خوای ارضا بشی ؟ گفتم بهش اینطوری خیلی لذت می برم ولی من که نمی تونم بکنم توش . بهم گفت اشکالی نداره بکن توش فهمیدم که پرده نداره . برای اطمینان گفتم آخه مگه نمی خوای نگه داری تا زمان مناسب با شوهرت . گفت خبری نیست و من هم قرار نیست با کسی ازدواج کنم . پرسیدم چرا؟ گفت تصمیممو توی زندگیم گرفتم من ازدواج نمی کنم ولی اگه دوست خوبی داشته باشم باهاش سکس می کنم . دیگه زیاد وارد جزئیات نشدم . باز هم شروع به عشقبازی کردم و از خوردن کسش سیر نمی شدم . نهایتا با چشمام بهش گفتم الان وقتشه اونم پاهاشو گرفت بالا و تا اونجا که می تونست بازشون کرد. سر کیرمو گذاشتم لب کسش. خدا شاهده نرفت تو. بازم فشار دادم . انگار این لپ های سرخ شدش چسبیده بودن به هم . دوتا زانوی سفید وسطش سرخ سرخ از بس من اون کس رو خورده بودم . دوباره امتحان کردم نشد . انگشتمو گذاشتم و به سختی داخلش کردم که ناله ی کوچکی کرد. یه کم نگه داشتم . مهشید فهمید چه قصدی دارم کمی به آرومی با انگشتم داخل کسش رو لمس کردم و دست آخر کیرمو که حسابی با روان کننده لیزش کرده بودم کردم توی کسش. همینطور که داشت ناله می کرد پایان بالا تنش از تخت جدا شد. چشماش بسته بود و لباشو گاز می گرفت و من نگاهش می کردم و لذت می بردم . یواش یواش کیرمو توی کسش حرکت دادم . اینقدر تنگ بود که کیرم تحت فشار عجیبی قرار گرفته بود. ازش پرسیدم درد داری ؟ گفت خیلی . گفتم پس بیخیال شیم که پاهاشو انداخت دور کمرم و فهمیدم که پیشنهاد خوبی ندادم . از سر و روم شروع کرد به عرق ریختن . بازم به آرومی کیرمو تکون می دادم کمی چهرش از هم باز شده بود . دیگه ناله نمی کرد . یعنی نمی گفت آی آی . می گفت های هااااااااااای . منم کم کم سرعتمو زیاد کردم. راستش نشد خیلی سرعتو زیاد کنم حتی کیرم تا آخر داخل کسش نرفت که نرفت ولی همونقدر لذتی بهم داد که پایان بدنم شروع کرد به لرزیدن . سریع کیرمو در آوردم و آبمو ریختم روی شکمش . کنارش دراز کشیدم . توی چشمای هم نگاه می کردیم و هر دومون لبخند می زدیم . محکم توی بغلم گرفتمش و براش یه آواز که گفته بود دوست دارم رو خوندم . صحنه ی زیبایی که هیچوقت فراموشم نمیشه اینه که وقتی آواز تموم شد دیدم مهشید مثل یه گنجشک کوچولو توی بغلم خوابش برده و من هم چشمامو بستم و خوابیدم. نوشته سپهر
0 views
Date: November 25, 2018