سلام به همهمن حسین هستماین خاطره هم مربوط به یکی از اولین سکس من هستش.خاطره ای که میخوام بگم براتون مربوط به سال۱۳۸۵ هستش.من سال ۸۵ توی یکی از دانشگاههای شهر آمل قبول شدم و رفتم ثبت نام و….کارای ثبت نام که تموم شد با پسرخالم که اونم آمل قبول شده بود به اتفاق خانواده ها رفتیم و یه خونه اجاره کردیم توی کوچه مزدا. (بچه های آمل بلد هستن قطعا)خلاصه ترم شروع شد و کلاسا شروع شد.همون جلسات اول وسط وقتی یکی از استادا آنتراک داد یکی از خانمای کلاس توی راهرو جلوی منو گرفت و یه جورایی به یه نفر خاص آشنایی داد. منم گفتم نه، نمیشناسم چنین شخصی رو. اونم خداحافظی کرد و رفت. بعد این ماجرا هر موقع این خانم منو میدید سلام علیک میکردیم و میرفیم. اواسط ترم بود که دیگه تصریبا بچه ها با هم دوست شده بودن و هر کس توی یه اکیپ دوستی ای بود. من متوجه شدم این خانم خیلی به من نگاه میکنه یا به اصطلاح نخ میده. اما من بی تفاوت بودم نسبت به این موضوع. خلاصه ترم اول تموم شد و نزدیک امتحانا شد. اینم بگم من متاسفانه درسخون کلاس بودم و دیگه مشخصه چی میشههههه.آخر ترم اکثر همکلاسیا میومدن پیش من یا حتی دعوتم میکردن برم خونشون که بهشون درس یاد بدم و….این خانم (که فهمیده بودم اسمش ….. هست (فرضا لیلا)) چون توی خوابگاه بود بهم گفت اگه مقدوره یه روزایی رو بریم کنابخونه دانشگاه تا بهشون کمک کنم. چند جلسه به لیلا و دوستاش کمک کردم.امتحانا هم تموم شد.ترم دوم شروع شد.باز هم همون روال ترم اول از سمت لیلا و بی تفاوتی از سمت من ادامه داشت. تا اینکه دوستام و پسرخالم دیگه به من حسابی تیکه و متلک گفتن که برم جلو با لیلا دوستی کنم.منم یه روز در کمال سختی و خجالت توی محوطه که لیلا رو دیدم بهش پیشنهاد دادم یه روز عصر که وقت داره بریم بیرون و کافی شاپ (دوستان آملی میدونن آلبالو سیاه کجا بوده). اما لیلا خانم اصلا استقبال نکرد و در کمال ادب گفت ممنون. نمیتونم. من کلی شک شدم. راستش تازه از یه شوک روحی بیرون اومده بودم و تازه داشتم از نظر روحی خوب میشدم. اما با این کارش یه جورایی تو دانشگاه و بین دوستام ضایع شدم.یادمه این ماجرا پنجشنبه رخ داد. هفته بعد که دوشنبه کلاس داشتیم دیدم لیلا نیومده. هفته بعدش هم لیلا نیومد یونی.یه ذره نگران شدم. شماره نداشتم ازش؛نمیشد از دوستاش هم بپرسم درموردش.خلاصه گذشت دو هفته.یه روز داشتم با دوستام از کوچه سازمانی رد میشدیم که دیدیم چندتا خانم از روبرو میان. همین که بهم رسیدیم یوهو یه صدایی اسم منو صدا کرد. اولش متوجه نشدم. ولی دوستم گفت حسین یکی صدات کرد. برگشتم دیدم لیلا خانم با یه پالتو خیلی خیلی شیک روبروم وایساده و یه لبخند محو کننده رو لباشه. بعد احوال پرسی گفت ببخشید که اون روز اونجوری برخورد کردم و یه سری صحبتای دیگه. در نهایت هم شماره ردوبدل کردیم.چند روزی از رابطه اس ام اس ما گذشت و با هم راحت شدیم. چند بار هم با هم رفتیم تو شهر دور زدیم.هیچ وقت صحبت از سکس و رابطه جنسی بینمون ردوبدل نشد.تا اینکه من اومدم تهران و با کلی خواهش تمنا ماشین از خونه گرفتم و رفتم شمال. توی اون چند روز با پسرخاله و دوشتام مدام میرفتیم بیرون و تفریح و……یه روز پسرخالم بهم گفت با لیلا کجاها رفتید. یوهو یادم اومد که اصلا به این لیلا خانم هیچی نگفتم و حتی تعارف هم نزدم. درحالیکه اون دید من ماشین دارم.دل زدم به دریا و بهش گفتم اگه موافقید فلان روز بعد کلاس (چون فقط یکی بود و صبح هم بود) بریم بیرون و ناهار مهمون من. اولش گفت نه ولی میدونستم تعارفه یا میترسه. خلاصه اوکی داد.قرار شد بعد کلاس بریم خونه و وسایل مناسب برداریم و من برم فلان جا دنبالش. ساعت ۱۲ رفتم محل قرار. باورم نمیشد چنین صحنه ای ببینم. لیلا با یه آرایش خیلی قشنگ و صورت سفید و لباس خیلی شیک که واقعا قشنگ بود منتظر بود. بلافاصله سوار شد و حرکت کردیم سمت چنگل علی مالات توی چمستان.ما خانوادگی ززیاد علی مالات میرفتیم. یه جای خیلی خیلی دنج توی جنگل بلد بودم. مستقیم رفتیم اونجا و مستقر شدیم. من از شدت زیبایی لیلا مات و مبهوت مونده بودم. اینقدر تابلو شده بودم که خودش گفت چیزی شده. موردی تو صورتم هست. یادمه گفتم فقط زیبایی.خلاصه با هم صحبت کردیم و از خودمون گفتیم و شنیدیم. بعدش پاشدم جوجه و ناهار رو ردیف کردم.نهار خوردیم. گفتم الان یه چای ذغالی میچسبه. اونم چای خور حسابی استقبال کرد. منم بساط کتری و چای گذاشتم وسط ذغالا و کنار لیلا نشستم. دیدم خودش رو جمع و جور کرد. منم خودمو کشیدم کنار. بازم صحبت کردیم. وسطای صحبت محو چهره لیلا شدم. از خودم داشتم بی خود میشدم. چشمام رو بستم. امیدوار بودم اتفاق خوبی بیافته. اما هیچی نشد. چشمام رو باز کردم. دیدم لیلا داره زمین نگاه میکنه. صدای کتری دراومد. رفتم دوتا چای ریختم. اومدم دوباره کنار لیلا نشستم. اما دیدم عکس العملی نداره. چای رو تعارف کردم بهش. اونم گفت مرسسی. توی همین حالت صورتمو بردم سمت صورت لیلا. چشمام رو باز بستم. بازم هیچی نشد. چشمام رو باز کردم دیدم صورت لیلا رو به منه و اونن چشماش بستس. دل زدم به دریا و لبمو گذاشتم رو لبای لیلا. قلبم عین چی میزد و استرس داشتم. حس کردم لیلا هم داره با لبام بازی میکنه و اونم میخوره لبامو. جراتم بیشتر شد دستم انداختم دور گردنش و سرش رو نوازش میکردم و با موهاش بازی میکردم و لبای هم میخوردیم. خوش طمع ترین مزه ای بود که میخوردم. جراتم بیشتر شد دستم رفت روی سسنه های لیلا. صدا نفس کشیدن و نفس زدنش تحریکمو بیشتر کرد. سینش رو بیشتر فشار دادم و بازی میکردم باهاش لب بازی ما به لب خوری تبدیل شده بود.توی همون حالت خوابیدیم روی زیرانداز. من هیچ تجربه سکسی نداشتم. همه کارایی که میکردم از فیلمای پورن یاد گرفته بودم. تقریبا بلد نبودن هم از رفتار لیلا مشخص بود. یه دستم زیر سر لیلا بود و یه دستم هم زیر پالتو لیلا و در حال مالیدن سینه هاش بود. دیگه کنترلم دست خودم نبود. دستمو بردم پایین و روی کس لیلا گذاشتم . پاهاش رو سفت کرد اما من دستمو گذاشتم رو کسش و اونو مالیدم. زبونم رو میکشیدم رو لبای لیلا. حس کردم لیلا پاهاش رو شل کرد. توی این مدت من چشمام کامل بسته بود. دست بردم زیر شلوار لیلا و زیر شورتش اما شلوارش رو در نیاوردم. کسش خیس بود و معلوم بود تحریک شده. منم طبق چیزی که دیده بودم کسش رو میمالیدم. لیلا پاهاش رو تکون داد و یه لحظه حس کردم دستم داره هوای خنک میخوره بهش. چشمام رو باز کردم دیدم لیلا شلوارش رو یه ذره داده پایین و من دستم خیلی راحت شده بود. اینقدر کسش رو مالیدم که ارضا شد (البته اون موقع نمیدونستم. بعدها که اطلاعاتم بیشتر شد فهمیدم ارضا شده) بدنش و پاهاش لرزید و کلا بدنش شل شد و تو بغل من ولو شد.من بخاطر تجربه نداشته ام، ترسیدم. فکر کردم حالش بد شد. تو فکر بودم. از یه طرف نگران بودم از یه طرف ترس داشتم و از یه طرف هم کیرم در حالت حداکثری و البته انفجار بود. داشتم لیلا رو میدیدم که با چشم بسته رو دست من دراز کشیده. داشتم به لیلا و قشنگیش نگاه میکردم که یوهو یه دست لیلا رو روی کیرم حس کردم. دستش رو برد تو شلوارم و با کیرم بازی کرد. چشممو بردم پایین دیدم هنوز شلوار لیلا پایینه یه مقدار. یه منظره خیلی خیلی شهوت انگیز دیدم. خودم شلوارم رو آوردم پایینتر.لیلا هم داشت برام میمالید و مخصوصا سر کیرم رو میمالید. چند دقیقه که مالید و انگشت کرد برام حس کردم دارم ارضا میشم و صدای نفسم بیشتر شد. رو به یه طرف و روبه لیلا شده بودم و اون داشت برام میمالید که دیگه گفتم داره میاد و لیلا خودش رو چسبوند بهم و آبم رو کسش خالی شد یوهو و لیلا خودش رو کامل چسبوند بهم و محکم بغلم کرد. چند لحظه برام عین یه عمر گذشت. انگار اینجا نبودم. دوست داشتم زمان وایسه.فکر کنم یه ربع همینجوری بودیم. بعدش من بلند شدم و با دستمال لیلا و خودم رو تمیز کردم و جمع و جور کردیم و برگشتیم آمل.رابطه های من و لیلا صمیمی تر و محکمتر شد از اون به بعد.بازم با لیلا سکس داشتم که توی داستانای بعدیم تعریف میکنمنوشته حسین
0 views
Date: June 15, 2019