دوست جقی یا جلقی و توفیق اجباری

0 views
0%

به نام خدالطفاً تا تهشو بخونيدسلام خدمت همه ى دوستان با صفاى شهوانيمن خيلى تو خط سكس و اينجور چيزا نيستم. چند روز پيش بيكار بودم، خوابمم نمي برد حال وحوصله ي درسم نداشتم. به يكي از رفيقام كه اسمش شاهينه پي ام دادم چيكاركنم گفت بيا اين سايت سايت با حاليه. اومدم ديدم داستاناي چرت زياد داره گفتم منم يكي از خاطرات خنده دارمو بگم .اگر خوب بود كه هيچي اگرم چرت بود به بزرگي خودتون ببخشيد.غلط املايي هم نگيريد لطفاً. اين خاطره مال چند سال قبله كه تو دبيرستان بودمماجرا از اون جايي شروع شد كه امتحان عربي داشتيمو من هيچي نخونده بودم. به يكي از رفيقاى صميمي ام كه اسمش پرهام بود گفتم كه با داييش هماهنگ كنه كه به من برسونه. آخه من دستم شيكسته بود و يكي از معلما برام مي نوشتن. معلماي ما هم تنبل از خداشون بود يكي داوطلب بشه. دايي پرهام هم مسئول سايت بود. يعني قبل از اينكه آزمون شروع بشه پاسخنامه رو ميدادن به اون كه آماده اش كنه به محض تموم شدن امتحان انو بذاره تو سايت. خلاصه اونم اومد و همه جوابارو سريع بهم گفت ولي من واسه اينكه سه نشه چند تا رو غلط نوشتم. خلاصه بعد امتحان تازه فهيدم چه گهي خوردم. آخه من قول داده بودم در قبال اين لطف پرهام اونو كه اعتياد شديديي به جق داشت ترك بدم. پرهام راهنمايي هم با من بود و از همون موقع به شدت مي زد. ديگه كمر واسش نمونده بود. من با دو تا از رفقا (شاهين و سعيد) شروع كرديم به ترك دادن پرهام. خودمم دوست داشتم تركش بدم. يه جورايي شرطي شده بودم. هر كاري ميكرديم اين كوني رو تركش بديم نمي شد. آخرين راهي كه به نظرمون اومد پيداكردن دوست دختر براش بود. ديگه وارد تابستون شده بوديم و بيكار بوديم. دو سه هفته ي تموم كارمون كسچرخ خوردن بين پارك ها و مركز خريدها و مترو و… شده بود. يه بار توي مترو يكي رو ديديم كه مو به تنمون سيخ شد. اول از همه من رفتمو يه يكوچولو باهاش صحبت كردم. بعد از چند روز پرهام كسخول انداختيم وسط. با برو بچ مي رفتيم خونشونو بهش آداب معاشرت و يه سري كار ديگه ياد داديم. يه صفايي به صورتش داديم و رفتيم بيرون. رفتيم براش لباس و كفش و … خريديمو يه كم شبيه آدماش كرديم. اون موقع تازه آيفون ٣جي اومده بود و يكي از دوستاي پدرم براي پدرم خريده بود. با هزار بدبدختي اونو براي چند روز از پدرم پيچيدم. يه جوري وانمود مي كردم كه انگار دنيا رو بهم دادن. اونم ديد دارم كيف مي كنم گفت اون برا خودت و رفت واسه خودش يه گوشي خريد. از اين بهتر نمي شد. فردای اون روز با پرهام رفتيم مترو. معمولاً يه روزايي ميشد تو مترو پيداش كرد. خيلي آدم دقيقي بود. گوشيمو دادم دست پرهام و يه اسپري ٢١٢ خالي كردم روش. با دختره آشنا شد. يك ماه آزگار طول كشيد تا دختره با پرهام دوست شد. دختر شلي نبود. دهنمون صاف شد تا با هم دوست شدن. خيلي به سرم زد وسط كار ول كنم برم ولي دوس داشتم بونم تهش چي ميشه. حقيقتش عاشق دختره شده بودم. مو هاش بور بود و هميشه يكم از مو هاش از يه طرف روسريش افتاده بود بيرون. رنگ چشاش آبي و سبز و …نبود ولي چشاش با آدم حرف مي زد. هيچ آرايش نمي كرد البته هميشه يه ماتيك قرمز مي كشيد رو لباش كه به صورت سفيدش خيلي ميومد. دختره همسن ما بود و خيلي ايده آل. ديگه وقتش رسيده بود. به پرهام گفتيم كه يه قرار باهاش بزاره. اين اولين قرارشون با هم بود. دو هفته بود كه پرهام و به عشق سارا(راستي اسمش سارا بود) نگه داشته بوديم. بسته بوديمش به شيرموز. دو هفته براي اون كه بعضي وقتها حتي روزي چند بار مي زد خيلي زياد بود. واسش كلاس آموزشي سكس گذاشته بوديم. نزديك ١٥ گيگ فيلم آموزشي ( البته بدون صحنه چون آماده بود با كوچيك ترين چيزي خودشو تخليه كنه) و فايل متني و سخنراني رو بخوردش داديم. البته اون كه هيچي نمي فهميد ولي ما واسه خودمون اوسا شده بوديم. شب قرار با خونواده ي شايان اينا كه آپديت بودن هماهنگ كرديمو خونه رو واسشون خالي كردن. پرهامم فرستاديم حموم خودشو تر و تميز كرد. منم به مادر وبابام گفتم شب خونه ي سعيد اينا مي خوابم. خونواده ي سعيد اينا هم هماهنگ بودن. من و سعيدم رفتيم يه بسته قرص دير انزال و چند بسته كاندوم و يه اسپري ٢١٢ و يه انگوشتر باحال واسه سارا خريديم. قرار بود پرهام چند ساعت زود تر بياد سر قرار كه من آماده اش بكنم. يه ساعت مونده به قرار پرهام زنگ زد و گفت نمي تونم بيام. گفتم چرا. گفت ديشب تو حموم تاقت نياورده همه ي آبشو به فنا داده. هر چي فحش بلد بودم بارش كردم و قطع كردم. يه كم كه گذشت ديدم بدم نشد. سارا كه نميدونه قرار قرار سكسي بوده. خودم باهاش صميمي ميشم. و ميگم پر هام ديگه كلاً نمياد پيشت و رابطتون به هم خورده. زنگ زدم به سعيد كه موضوع رو بگم يهو سر و كله ي سارا پيدا شد. خيلي سعي كردم گوشي رو نبينه ولي ديگه ديده بود. انگار مثل كسي كه از قبل از ماجرا خبر داشته باشه تعجب نكرد. با هم صحبت كرديم و بهش راجه به علاقم بهش گفتم. يادم اومد كه خونه ي شايان اينها خاليه پس دعوتش كردم اونجا. بعد از اينكه رفتيم اونجا ازش پذيرايي كردم و يكم حرف زديم. بعدش بهم گفت كه دوسم داره. نميدونيد خر كيف شده بودم انگار دنيا رو بهم داده بودن. بعدش گفت همون بهتر اون دوست ضايعت با من بهم زد. گفت خونه خودته ؟ گفتم نه خونه ي يكي از دوستامه كه مسافرتن. تصميم گرفتم هر سؤالي مي پرسه راستشو بگم. خيلي سخت بود ولي بهترين راه بود. ازم پرسيد تا حالا دوست دختر داشتي. گفتم نه. نميدونم چرا ولي فكر كردم خوشش اومد. گفتم ميخواي خونه رو بهت نشون بدم ؟ همونجوري كه داشت روسريشو در مياورد گفت خب معلوم. ديگه خيلي خر كيف شده بودم. بوي عطرش ديوونم كرده بود. گفت اينجا جا لباسي هست ؟ گفتم نمي دونم. اينو كه كفتم مانتو شو همونجا در آورد و گذاشت رو مبل. تنش يه تي شرت آبي و پاش يه شلوار سفيد بود. خيلي جيگر شده بود. همينجور كه داشتم خونه رو بهش نشون ميدادم هي بهش نزديكتر ميشدم. نزديكاي اتاق خواب كه رسيديم ديگه دستم كامل دور گردنش بود. نگام كرد و بهم توپيد خودموني نشو. ار خجالت داشتم شرشر عرق مي ريختم. اتق خوابشون انصافاً بزرگ بود.وارد اتاق خواب كه شديم از پشت اومد و پشت گردنمو بوس كرد. برگشتم نگاش كردم يه چشمك بهم زد كه يعني شوخي كردم. منم سرمو يكم بردم پايينو گردنشو از كنار يه بوس كوچولو كردم وشروع كردم گردنشو آروم آروم از كنار خوردن. بعد سرمو آوردم بالا و لبم و گذاشتم رو لبش. اونم همراهي كرد. خيلي حال داد. ولي يه كم مزه ي رژ لب حس ميكردم ولي اصلاً مهم نبود. بعد از يكي دو ديقه لب گرفتن بي اختيار بغلش كردمو خودمو با اون پرت كردم رو تخت. تيشرتمو در آورد. منم تيشرتشو در آوردم. پستوناشو كه ديدم خوف كردم. نه اينكه بزرگ باشه ، تا حالا از نزديك سینه نديده بودم. خيلي ميخواستم بخورمشون ولي مقاومت كردم. چون تو يكي از مقاله ها نوشته بود اگه همون اول پستونا رو بخوريد رابطتون زود تر سرد مي شه. منم سينمو چسبیدم به پستوناش. پاشو انداخته بود دورمو منم ازش لب ميگرفتم. بعد از چند ديقه كه گذشت اومد كمربندمو باز كنه. بهش گفتم مطمعني ؟ مكثي كرد و گفت نه. خنديد و كمر بندمو باز كرد. بهش گفتم من اولين بارمه. گفت خب منم اولين بارمه. شلوارمو دراورد. از تو كيفم يه بسته كاندوم درآوردم. ازم چاپيدشو بازش كرد. ازش گرفتمشو گفتم روم نميشه. بايد خودم بكشمش. بهم خنديد و دادش. بعد شلوارشو در اورد. يه شرت مشكي پاش بود. بدنش به طرز عجيبي سفيد و خوشگل بود.تا كاندوم رو كشيدم سريع رفتم زير لحاف. سارا هم اومد زير لحاف. شرتشو در آوردم و دوباره حلقه زديم تو هم و از هم لب گرفتيم. بيست سي ثانيه كه گذشت يهو لحاف و زد كنار و نشست و به كيرم نگاه كرد و گفت اين كه مشكلي نداره كه روت نمي شه. شانسي كه آورده بودم اين بود كه دو سه روز قبل بهش رسيده بودم و تر تميزش كرده بودم. به كس سارا كه نگاه كردم خوف كردم. تر و تميز و خوشگل و شفاف. نگام كرد و گفت فكر اينو از سرت بيرون كن. جا خوردم. گفت شما پسرا خيلي بي جنبه اين. فقط ميتوني لا پا بذاري. يه چيز ميزايي تو اون فيلماي آموزشي يادگرفته بودم. رفتيم زير لحاف و كذاشتم لا پاش. دستشو دور گردنم حلقه كرده بود و موهام رو نوازش مي كرد. منم كم كم شروع كرده بودم به خوردن گوش سارا. با دستمم داشتم پشت كمرشو نوازش مي كردم.پوستش وحشتناك نرم و لطيف بود. ديگه نفسهامون داشت تند ميشد كه كيرمو گرفت و آروم گذاشت تو كسش و بعد گفت فقط تا پرده. اگه پرده رو بزني صافت ميكنم. منم آروم عقب و جلو مي كردم. چسبيده بوديم به همديگه و كم كم صدامون داشت در ميومد. سكسمون طولاني شده بود. من به فاصله ي چند ثانيه بعد از سارا ارضا شدم و بيحال سارا رو بغل كردم. چون سكسمون طولاني شده بود به شدت خسته شده بوديم . با صدايي آروم گفتم سارا ديرت نشه. گفت به مادرم گفتم امشبو خونه ي دوستم ميخوابم. اينو كه گفت با خيال راحت تو بغل همديگه خوابيديم. سه چهار ساعت بعد بيدار شديم و لباسامونو نصفه نيمه پوشيديم. از قبل سانيويچ خريده بوديم گذاشته بوديم تو يخچال. اونا رو در آوردمو با سارا خورديمشون. شبم رفت خونه ي دوستش خوابيد منم شبو خونه ي سعيد اينا موندم. بعد از اون چند بار ديگر هم سكس داشتيمو تقريباً هر هفته همو ميديدم تا اينكه دو سال پيش براي ماموريت باباش رفتن اصفهان. ولي هنوزم بعد از دوسال هر هفته همديگر رو رو وب مي بينيم. مادر باباي پرهامم فهميدن چه گهخوري بوده تركش دادن. ممنونم از اينكه تا تهشو خونديدنوشته nonymous@

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *