سلام من نداهستم 33سالمه.خاطره ای که میخوام براتون بنویسم کوتاه هست اما برا من آرزوی دست نیافتنی شد.چندماهی ازازدواجم بااحمد گذشته بود حدودأ6یا7 ماه.یک روزبا خانم مستأجرمون که 27سالش بودگرم صحبت بودیم که سراز امیال جنسی شد.تعریف دادناش به شوهرش منم از سکسم با احمد گفتم تااینکه گفت اولین بارکه شوهرش ازعقب براش زده بود چه دردی کشیده بود وچه حالی کرده بود می گفت هروقت باهم سکس میکنن شوهرش از کون هم میکندش .بمن گفت توچی روز اول درد داشتی موقعی که احمد کیرشو کرد توکونت من مات موندم آخه تااون روز بهش فکرنکرده بودم.گفتم من هنوز امتحان نکردم راستس … تااومدم بهش توضیح بدم شوهرش صداش زد اونم بلند شد بمن گفت خاک توسرت.خدافظ و رفت. وای اگه بدونید اون شب من چی کشیدم حالم بد شده بود نمیدونم بخاطر حرف دوستم بود یااینکه تاحالابه مردم کون نداده بودم.تصمیم گرفتم این کار رو انجام بدمو یه بچه کونی به مردم بدمو خودمم مزشو بچشم.شوهرم یه آدم معتاد بود کراک مصرف میکرد بارها شده بود که به اسرار من باهم سکس کنیم که اغلب نیمه کاره میموند و بعد میرفتم حمام خودارضایی باانگشت میکردم خلاصه یک شب که حسابی حشری شده بودم به احمدگفتم گلم امشب کارت دارما.اونم گفت باژه.من رفتم حمام خودمو صافو صوف کردم توحمام هم هی فکر کون دادن به احمدبودم بی اختیار دست میکشیدم رو کونم انگشت میکردم تو سوراخ کونم حسابی حشری بودم .اومدم بیرون تیپ سکسی زدم رفتم جلو احمدیکم رژه رفتم کونمو نشونش میدادم دولامیشدم تا اینکه احمد دستمو گرفت بغلم کرد لنگ لنگون منو انداخت تورختخوابم خودشم لخت شدکه افرط نعشگی همه جاشو میخاروند بمن گفت دوس دالی امژب چه جولی بکو نمت که منم ازخداخواسته سرمو بردم پایین به حالت سجده کونمم دادم بالا آماده که کونمو جربده امااحمد شروع کرد کسمو خوردن وای داشتم دیونه میشدم دلم میخواست بزنم توگوشش اما خوب ازطرفی هم روم نمیشد بهش پیشنهاد بدم که ازعقب برام بزنه خلاصه یکساعت باکس ماوررفت اما دریغ ازیک نگاه به کون من که واسه کیر لح لح میزد کیرشو کردتوکسم شروع به تلمبه زدن کرد تا ارضاشدافتادمنم سریع باکون نشستم روکیرش عقب جلو کردم به پلو میخوابید کونمو غنچه میکردم بازم خره کاری نمیکرد نمیدونم دوس نداشت یاحس نداشت یا روش نمیشد.خلاصه نه اون شب کردنه شبای دیگه.تااینکه بعداز دوسال ازدواج به خاطر اعتیادش ازهم جداشدیم طلاق گرفتم ودیگه هیچ وقت مزه کون دادنو نچشیدم الأنم نزدیک یکسال ونیم هست طلاق گرفتم.و این خاطره باهوسش برام موند . امیدوارم خشتون اومده باشه.لطفأ نظرتون رو بدین.این داستان نبود واقعیت تلخ زندگی یک خانم طبقه سوم اجتماع بود.نوشته ندا
0 views
Date: November 25, 2018