سلاممن 22 سالمه و اهل یه شهرستانم که اسمش بماندداستان از جایی شروع میشه که توی مغازه برادرم شروع به کار کردن کردم توی تابستان 3 سال پیش یعنی 19 سالگیم.یه روز صبح زود که داشتم میرفتم مغازه چشمم به حیاط یه خونه خورد که یه دختر ناز و خیلی خوشگل داشت دکمه شلوارش رو درست میکردتا نافش مانتوش رو داده بود بالا که بتونه ببینه و دکمه ش رو درست کنهحقیقتا فکرش رو هم نمیکرد که یه نفر صبح به این زودی رد بشه که بتونه ببیندشوقتی داشتم نگاش میکردم متوجه من شد و زودی خودشو جمع و جور کرد و بعد اینکه من رد شدم امد دم در و یه نگاهی بهم انداختتعریف از خود نباشه به گفته اطرافیانم و دخترا من خیلی خوشگلمخوب بگذریم دختره یه نگاهی انداخت بهم و منم یه دل نه صدهزار دل عاشقش شدمخلاصه چند روزی یعنی نزدیک به 40 روزی من رو توی کف گذاشت که جوابم رو بده و به اصطلاح تور بشهالبته راستش رو بگم من چیزی از دختربازی بلد نبودم و کمی هم میترسیدمیه شب بارانی داشتم برمیگشتم از مغازه و دیدم داره میره به مسجد و خودش تا من رو دید رفت توی یه کوچه خلوت و منم رفتم دنبالش و بهش شماره دادم و هر دو جدا شدیم و بعد یه ساعت زنگ زد و باهم کلی حرف زدیمیه قرار ملاقات گذاشتیم و رفتیم توی کوچه پس کوچه ها و هر شب کارمون شده بود به ولگردیبعد چند باری که باهم رفتیم چون بهش قول ازدواج داده بودم با خیال راحت ازش یه درخواست هایی میکردممثلا بیا لب بازی کنیم و این کارامن خیلی پسر ساده ای بودم و هر بار که بهم لب میداد فکر میکردم فقط بخاطر من لب بازی میکنه و اصلا لذت نمیبرهیه شب یه جای خالی رو پیدا کردیم و دیگه امپرم رفته بود روی هزار و گفتم میخوام سینه هات رو بگیرم بعد کلی التماس گفت از روی لباس فقط میتونی بمالیمنم دیگه چیزی حالیم نبود و شروع کردم به مالش و دستش رو گرفتم و گذاشتم روی کیرم و گفتم برام بمالاونم شروع کرد به مالش. جای همتون خالی یه ممه های اناری و نازی داشت که ادم رو دیوونه میکرد در این بین وقتی دیدم خیلی شهوتی شده گفتم میخوام دست بکنم توی کورستت و کمی گفت اینجا جاش نیست و از این حرفا اما چشما دیگه خمار شده بود و قبول کرد اولین بارم بود بدن یه دختر رو لمس میکردم. نمیدونستم باید چکار کنم الان ولی فقط روی سینه هاش زوم کرده بودمشروع کرده بودم به خوردن سینه هاش که دستام رو گرفت و گذاشت روی کوسشکوس قلمبه و تپلی داشتمنم مالیدن رو از زیر شروع کرده بودم و سینه خوردن رو هم از بالاکمی که حال کردیم و ارضاع شدم دیگه تمومش کردیم و برگشتیم خونه هامونخلاصه چند ماهی با این جور حال کردن گذراندیم که یهو یه فکر شیطانی به سرم زدمیدونید من بچه ی اخرم و مادرم 64 سالشه و پدرم 10 سال پیش فوت شدهمن خیلی بچه مثبت و درس خون بودم توی دوران مدرسه و همیشه بچه های کوچه و محله میومدن پیش من که درسشون بدم حالا چه دختر چه پسر.رفتم به مادرم گفتم که مادر عموزاده ی دوستم میخواد یه مدتی بیاد پیش من که درسش بدم و یه دختره که داره واسه کنکور میخونه. مادرم هم که زمینه داشت و کلی بهم اعتماد داشت و به قول معروف دوردونه اش من بودم مخالفتی نکردو برادرم که دبیر زبان و همیشه نبودش و سر کلاس بود رو راضی کردتنها مشکل من ابجیم بود که مجرده و دانشگاه بود پس تهدیدی واسه من نداشتخلاصه با قبول اونا به زیدم قضیه رو گفتماون هم که همه چیز رو با ابجیش در میون میذاشت به صلاح اون قبول کرد.البته من گهگاهی یه شارژی هم واسه ابجیش که از خودش بزرگتر بود میخریدم که واسه این روزا همکاری کنهخوب اصل داستان از الان شروع میشه. دختره امد خونمون و 2 تا مزیت داشت اول اینکه دیگه نمیترسیدم که یکی ما رو ببینه چون توی خونه بودم دوم اینکه مادرم یجورایی نگهبان بود و هرکی زنگ در رو میزد جواب میداد و دیگه خیالم راحت بود.مامانم رو یجورایی قانع کردم که دختره خیلی خجالتیه و به هیچ وجه یهویی وارد اتاق نشه. رگ خواب مادرم رو بلد بودم و دیگه از این بابت هم نمیترسیدم.البته بگم که مادرم کاملا بهم اعتماد داشت چون خیلی مثبت و درس خون بودم.خلاصه رفتم پیش زیدم و با خیال راحت نشستیم به حرف زدن و لب گرفتن و بهش گفتم که نترسه که کسی یهو بیاد داخل.کمی که لب گرفتم دوباره چشمم افتاد به سینه هاش و دوتاش رو گرفتم و سیر مالیدم و دست کردم توی کورستش و چیزی نگفت کمی که همینجوری مالیدم گفتم میخوام درشون بیارم و چیزی نگفت، وای خدا اینا چیه این دختره داره دوتا سینه ی ناز و خوشگل از هوس نمیدونستم چکار باید بکنم یبار بوسشون میکردم یبار لیس میزدم و اونم داشت بهم میخندید و گفت پس من چی منم به طرفش کج شدم و طوری که بتونه کیرم رو بگیره و اونم به سهم خودش رسید.خیلی حس قشنگی بود چون هم استرس نداشتم هم اینکه اونم استرس نداشت و مخالفت نمیکرد.کمی اینجوری حال کردیم که دختره فهمید من اینکاره نیستم و بلد نیستم گفت ببین فلانی من اصلا دوس ندارم که ساک بزنم ها چون حالم بهم میخوره.من این کاره نبودم اما خنگ هم نبودم و فهمیدم که میخواد ساک بزنه.باورتون نمیشه کیرم چندتا تکون تکون حسابی خورد و فکر کنم اونم خوشحالیشو اعلام کرد. منم زودی راست شدم و گفتم ببین مزه ی حال به همینه و کمی بخور اگه دید بده تکرار نکن.عاشق ناز کردن و نوچ گفتنش بودم یعنی یه نوچ که میگفت خیلی حال میکردم و خلاصه گذاشتمش روی لباش و بعد کمی ناز کردن دهنش رو باز کرد و گفت فقط همین یبار ها منم گفتم ایول و عیبی نداره همین یبار هم کافیه.وای خدا این چه حالی بود کیرم رو تا نصف کرد تو دهنش و پایان موهای بدنم سیخ شد و یه حال عجیبی بهم دست داد و دیدم از زیر داره بهم نگاه میکنه و حس کردم داشت میخندید و فقط جلوی خودش رو میگره و گفتم چی شد ادامه بده و شروع کرد به مکیدن و عقب جلو کردن و توی این حال پایان فیلمهای پورنی که دیده بودم یکی یکی از جلوی چشمم رد شدن و به همشون فکر میکردم و دختره هم هرزگای میگفت بسه دیگه که من یه نازی ازش بکشم و منم کوتاهی نمیکردم.البته بگم که وقتی واسم ساک میزد اصلا ارضاع نمیشدم.یهو دیدم تمومش کرد و گفتم چی شد یکم دیگه ادامه بده و متوجه شدم خیلی حالش عجیب شده بود و به زور لب و لوچش رو جمع و جور میکرد و یهو شلوارش رو تا زیر باسنش کشیدپایین و با شکم دراز کشید و من دیگه اصلا باورم نمیشد میخواد بزاره که بکنمش اخه خیلی بچه ی ساده ای بودم و خیلی خوشحال بودم و هیچوقت خودم رو با این همه خوشحالی ندیده بودمکون سفید و تقریبا بدون مویی داشت و همین الان از حموم امده بود بیرون.خیلی حشری شده بود و چیزی نمیگفت منم فهمیدم موقع بوس کردنش و مالیدن نیست دختره فقط کیر میخواد.سرش رو خیس کردم و گذاشتم روی سوراخش و اروم اروم شروع کردم به فشار دادن و فکر نکنم حتی سرش هم وارد شده باشه که ابم امد و ریختم روی کونش و یهو کمی عصبی و پریشان بلند شد و گفت اَه ارضاع شدی؟ منم گفتم نترس بازم میتونم بکنم، صبر کن الان بازم راست میشه و رفتم بیرون و کمی میوه و اب اوردم و خوردیم و دوباره خودش با دست راستش کرد و گفت تو بلد نیستی صبر کن خودم بشینم روش و منم هیچ حق انتخابی نداشتم چون هم این بهتر بود و هم بار اول گند زده بودم و خودش کونش رو خیس کرد و کمی واسم ساک زد البته ساک کنه فقط با دهنش خیسش کرد و خودم هم کمی سرش رو خیس کردم و امد نشست روش.کمی نشست روش و خودش دیگه بلد بود چطور بشینه و فشار بده که بره داخل و بعد دوسه دقیقه یهو حس کردم که کیرم تا وسط خیلی داغ شد و حس میکردم که کیرم داره میسوزه و گفتم چی شد و گفت هیچی دردم میاد و جواب سوالم رو گرفتم و گفتم عیبی نداره الان نرم میشه و دردش تموم میشه.گفت میدونم و دیگه رفته بود توش و الان دیگه نوبت من بود که خودی نشون بدم و منم کمرش رو گرفتم و گفتم همینجوری که بیرون نیومده چهار دست و پا وایسا و گفت باشه و همونجوری که کمرش رو گرفته بودم و مواظب بودم در نیاد چهار دست و پا وایساد و اولین فشار زندگیم رو اوردم بهش و کمی رفت داخل و گفت آی دردم میاد و فهمیدم که نمیگه نکن و گفتم دهنم خشک شده کمی تف بکن تو دستم که بمالم بهش و بره داخل و تف که کرد تودستم کیرم رو تا سرش بیرون کشیدم و از سرش به پایین رو خیس کردم و اینبار فشار که دادم راحت تر رفت داخل و البته کمی خودش رو کشید جلو فکر کنم از درد.چند ثانیه ای که اینجوری به ارومی شاک زدم متوجه شدم که داره همکاری میکنه و خودش هم عقب جلو میکنه.ای داد بی داد بازم داشت ابم میومد اما اصلا دوس نداشتم که تموم شه خوب بیرونش نکشیدم و همینجوری که شاک میزدم ابم رو هم ریختم و بیرونش نیاوردم نمیدونم باور میکنید یا نه اما همینجوری که داخلش بود کمی صبر کردم که بازم راست شه و شد و شروع کردم به شاک زدن و دیگه راست شده بود ولی ارضاع نمیشدم و گفتم دراز بکش و دوباره شروع کردم به کردن و دیدم بیحال بود و از گوشه چشمهاش بهم نگاه میکرد و منم همینجوری چند دقیقه ای کردم و در این بین یاد هر صحنه ای از فیلمها میفتادم عملی میکردم که گفت دیگه بسه باید برم ابجیم اس داده که برادرم سراغم رو میگیره.منم حرفی نداشتم و بغلش کردم و کلی بوسش کردم و ازش تشکر کردم و راهیش کردم.روز بعد اس داد که استاد بیام گفتم قدمت رو چشم و امد خونمون و طبق معمول هماهنگ کردم با مادرم که هرکی امد بگو مسعود نیستش و اینبار که امد گفتم عزیزم اینبار کاملا لخت شیم و کمی گفت میترسم که یکی بیاد داخل و قانعش کردم که امکان نداره و حرفی نزد.خلاصه لخت که شدیم تازه فهمیدم که چه خبره و چه بدن سفید و نازی داره و سریع رفتم سراغ کوسش و الان اصلاح کرده بود و کلی خوش گل بود تپل و سفید البته وسطش صورتی رنگ.کمی که بوسش کردم نذاشت دیگه که لیس بزنم نمیدونم چرا ولی هیچوقت نمیذاشت واسش لیس بزنم و همیشه امتناع میکرد.همونجوری از جلو بغلش کردم و کیرم رو گذاشتم روی کوسش و شروع کردم با دستام مالیدن سینه هاش و ازش لب گرفتن.زبونش رو میکرد توی دهنم و خیلی حال میکردم.گفتم عشقم شروع کنیم و گفت بله و خودش کیرم رو گرفت و شروع کرد به خوردن که تشکری کردم که خودش موافقت کرده و گفت تو شوهرمی این کار وظیفمه و اینبار خوب تر ساک میزد.فکر کنم اموزش لازم رو پیش ابجیش دیده بود و اینبار تا ته کیرم رو میکرد توی حلقش رو خیلی حال میکردم .فقط برام جای سوال بود که چطوری 17 سانت رو راحت تا ته میکرد توی حلقش ولی من چکار داشتم به این کارا.اینبار خیلی حال میداد چون بلد بود باهاش بازی کنه و حشری ترم کنه و گفتم عزیزم بسه دارم ارضاع میشم و گفت پس بذار برات نیم جلقی یا جقی بزنم که بازم کثیف کاری نکنی روی شورتم و کونم و منم موافق بودم و ارضاع که شدم گفت کمی میوه و شیرینی بخور که کارت دارم.کمی واسم شکلات اورده بود و میوه هم خودم اورده بودم و کمی که خوردم یه اسپری بیرون اورد و کیرم رو گرفت و کمی زد به زیر کلاهکش و کمی هم نزدیک خایم از زیر و یه حس عجیبی بهم دست داد و گفت برو کمی اب بیار و رفتم اوردم و گفت حالا بغلم کن…… دیگه اون پسر قدیم نبودم و هی میخواستم گازش بگیرم و هی دوس داشتم یه کارای عجیبی بکنم و بوی ادکلن عجیبی میومد و گفتم این بو چه بویی و گفت یه ادکلن زدم که خوش بو باشم و بیشتر حال کنی.کیرم راست شده بود اما نه مثل قدیما و هی میخندید و میگفت خدیجه ابجیم راست میگفت ها.حالم عوض شده بود و خیلی سکسی شده بودم و گفت بهم عزیزم ازم لب بگیر که کمی باهم اینجوری حال کنیم و امروز واست برنامه دارم و همینجوری که حال میکردیم و دراز کشیده بود نشستم روی سینه هاش و کیرم رو کردم توی دهنش و سیر ساک زد اما خبری از ارضاع شدن نبود و من هنوز توی حس بوی عجیب عطری که زده بود بودم که گفت بسه دیگه بکن و گفتم چشم.پاهاش رو زد بالا و چشمم افتاد به تاریخی ترین منظره زندگیم.یه کس باکره و خوشگل با یه سوراخ کون قرمز و ناز و خاستم واسش لیس بزنم نذاشت و با دست سوراخ کونش رو مالیدم و با انگشت کمی بازش کردم و گفت عزیزم با کیر بکن توش باز میشه دیگه.منم همونجوری پاهاش رو گذاشتم رو شونه هام و کیرم و خودش گرفت و گذاشت روی سوراخش و کمی که فشار دادم یهو گفت صبر کن یادم رفت و دست کرد توی کیفش و یه پماد که تقریبا اندازه یه خمیر دندان بودن رو در اورد و گفت کمی بمال به کیرت و کمی هم به کون من و منم همین کار رو کردم و اینبار خیلی ناشیانه و دیوانه وار فشار اوردم و ندونستم که اینجوری نرم شده و کیرم تا نصف بیشترش رفت داخل و دیدم قرمز شد و چادرش رو گرفت تو دهنش که جیغ نکشه و ضایع نشه خیلی ناراحت شدم که اینجوری اذیتش کردم اخه خیلی دوسش داشتم و پایان زندگیم بود و معذرت خواهی کردم و گفت عیبی نداره باید میگفتم اروم بکن توش و کمی همینجوری وایسادم و میترسیدم فشار بدم که خندید و لبام رو بوس کرد و گفت عزیز دلم نترس و کمرم رو گرفت و به طرف خودش فشار داد و کیرم رو تو و شروع کردم به شاک زدن البته کمی که گذشت دیگه نمیفهمیدم چکار دارم میکنم و دیوانه وار شاک میزدم و اونم چادرش رو کشیده بود روی سرش و چیزی نمیگفت باور کنید انقدر بی هوا شاک میزدم که ارضاع نمیشدم و بعد مدتی خسته شدم و گفت پریسا زندگی چرا ارضاع نمیشم؟گفت واسه اون اسپری که زدم به کیرت.ناراحت نشو الاناست که دیگه ارضاع بشی و گفتم که این حال عجیب چیه و گفت واسه عطریه که زدم و چادرش رو برداشت و گفت عزیزم دوس داری این حس رو منم با یه باسه رومانتیک جوابش رو دادم و شروع کردم به شاک زدن و در این بین مادرم صدا زد بیا چایی ببر و گفت وای مسعود زود باش ارضاع شو دیگه چایی میخوام و گفتم من خسته ام شاک بزنم و درش اوردم و رفتم به دیوار تکیه زدم و امد نشست روش و دستش رو گذاشت روی شونه هام و شروع کرد به پایین و بالا رفتن که یواش یواش دیگه ارضاع شدم و گفت خوب بود.خوب دیگه جون نداشتم برم چایی بیارم اما با هزار جون کندن رفتم و چایی اوردم واسش و دوتا چایی رو خورد اخه من اصلا چایی نمیخورم.و گفتش که باید برم و 6 ماه کارمون شده بود همین که یه روز گیر افتادیم و وقتی که مشغول بودیم ابجیم که خدا لعنتش کنه مشکوک شده بود و سر زده امد داخل و وا ویلا شد و هفت ماه از خونه بیرونم کردن و برادر بزرگم منو برد خونش البته نذاشتم که صورتش رو ببین و یجوری فراریش دادم و بازم باهم دوست بودیم و یکی دوبار هم خونه برادرم خالی شدم و اوردمش ولی دیگه از هم دلزده شده بودیم و از هم جداشدیمالان تنها اروزم اینه یبار دیگه بکنمش ولی دیگه میگه نمیام پیشت و واسه خودش بی اف گرفته و من فقط تنها موندمامیدوارم خوشتون امده باشه نوشته مسمرای
0 views
Date: November 25, 2018