سلام دوستان عزیز.ازاینکه نظر دادین و عیب و ایراد داستان قبلیو گرفتید ممنونم . امیدوارم با کمک نظرات شما دوستان عزیز این خاطرهو بهتر بنویسم .بعد از اینکه از اولین رفتنم به شهر دوست دخترم گذشت .اون با هم خونش که دوست دختر سابقم بود دعواش شد.هم به خاطر اینکه رابطه مارو فهمید هم واسه اینکه خیلی راحت دوست پسرشو خونه میاوردو میرفتن تو اتاق سکس میکرد.بعد اون خونشو عوض کرد و با یکی از دخترای همشهریشون خونه گرفتن و بسا کار من راحت تر شد.بعد چند وقت که اونجا مستقر شد .اریبهشت سال 88 بود که 3 روز پشت سر هم تعطیل بود.و منم رفتم اونجا.البته به دوستش گفت من میام اونم اون سه روز رفت خونه دوستاش که ما راحت باشیم.غروب رسیدم شهرشونو واستادم تا شب بشه برم خونشون .بدبختی هر جا خونه گرفت صابخونه طبق بالا بود.رفتم شام گرفتم و یواشکی رفتم خونشون.شامو خوردیمو جلو تلویزیون رفتیم زیر پتو سفت بغلش کردم و تلویزیون می دیدیم که حس کردم بدنش داره داغ میشه.برگشت سمت منو سفت بغلش کردم یکم بغلم بود و پاشدم برق اتاق و خاموش کردم بغلش کردم بردمش رو تخت .اول شروع کردم لبشو خوردن که خوب جواب میداد.در کل خیلی حشری بود .به محض اینکه لبشو می خوردم شل می شد.بعد یه ربع لب خوری پا شدم لباساشو دونه دونه کندم .بهم گفته بود که خیلی خوشم میاد لباسامو با خشونت در میاری.اول تاپشو کندم بعد سوتینشو باز کردم همونطور اون پستونای کوچیکشو میخوردمو میو مدم رو شکمش که زبپ شلوار جینشو باز کردم و شلوارو شورتشو با هم دراوردم اما لباسای خودمو خودم دراوردم و هر دوتا لخت لخت شدیم.خوابیدم روش ولی وزنمو روش ننداختمپاهامو جمع کردم گذاشتم دو طرفش.شروع کردم لب خوری.خودش کیرمو گرفت میمالوند به کسش ،اون پستونای داغش که به سینم فشار میاورد دیونم می کرد.یقینا شماهم تجربه کردین آدم دوست داره اون لحظه ساعت واسته.بعد اومدم رو پستوناشو یکیو میخوردمو اون یکیو می مالیدم اومدم لای پاش کسشو واسم سفید کرده بودو یه تار مو نداشت .واقعا لبه های کسش خیلی درشت بود واقعا به هیکلش نمی خورد .شروع کردم با ولع پایان خوردن مثل مار به خودش می پیچید.سرو صداش داشت زیاد می شد .ترسیدم یه وقت صابخونش بفهمه.اخه اینجاهم مجبور بودیم اهسته حرف بزنیم بهش گفتم اصلا توجهی نکرد .همینطور که میخوردم کسشو ،بم گفت کیرتو میخوام بیا بکن تو کسم خیلی حشری شده بود نمی فهمید چی می گفت ولی اعتنا نکردم اون لحظه منم حشری بودم ولی نمی خواستم هر دوتامونو بدبخت کنم واقعا دوسشم داشتم اینقد خوردم که خالی شد.واقعا خسته شدم خیلی طول کشید آبش بیاد.تو این چند ماه که از اولین اومدنم می گدشت هفته ای 4 تا 5 بار سکس تلفنی داشتیم.دهنم سرویس می شد تا آبش بیاد.بعد من دراز کشیدم اومد با کیرم ور رفتن اینقدر اصرار کردم تا یکی دو دقیقه واسم با اکراه ساک زد که گفت داره حالم بهم می خوره چهار دستو پاش کردم واسم کرم اورد.چون بش گفته بودم می خوام از کون حال کنم البته اینم بگم داشتم میومدم اسپره لیدوکائینم خریده بودم.اول اسپره زدم به سوراخش که خیلی کوچیکو تنگ به نظر میومد مونده بودم چطور کیرمو تو کونش کنم کرمو یکم ریختم دم سوراخ کونش و شروع کردم با یه انگشت تو کونش کردن بعد 2 تا انگشت توش کردمو یه 10 دقیقه ای انگشتش کردم بعد اینکه انگشتامو بیرون آوردم سوراخش باز شده بود.تو همون حالت چهار دست و پا اومدم پشتشو کیرمو از کمرش گرفتم آروم کردم تو.باورم نمیشد اینقد حال بده فشار دادم کیرم تا نصف رفت تو دردو تو چهرش می دیدم کونش اینقد تنگ بود که وقتی کیرم توش رفت اینگار یه جایئ بن بست بوده یه دفعه باز شده شروع کردم کیرمو یواش بیرون کشیدنو دوباره توش کردن بعد تندتر تلمبه زدم کهاحساس کردم آبم داره میاد چند تا دستمال کاغذی برداشتم که داشت میومد کشیدم بیرون اونم سری پاشد لباشو گذاشت رو لبم که ابم اومد.وقتی که آبم میاد خیلی دوست دارم لب خوری کنم.بعد بی حال اوفتادم کنارش اونم با بوس کردانای نازش منو به عرش میبورد.بعدش فقط شرتامونو پوشیدیمو رفتیم تو بقل هم تا صبح خوابیدیم.تو این سه روز 2 بار دیگه از کون کردمش .بعد اون خیلی دیگه پیشش رفتم واقعا دوسش داشتم حتی با خونوادم در موردش صحبت کردم که می خوامش.بهد داداشش ار جنوب انتقالی گرفت اومد اونجا اونم رفت تو خونه اونا بعد که می رفتم چادر مسافرتی تو ماشینم می ذاشتم می رفتیم تو جاده چادر می زدیم از کون می کردمش.البته توی سکس تلفنی هامون خودش کونشو انگشت میکرد.بش می گفتم کونتو انگشت کن صدای آخ گفتنتو بشنوم اونم 2 انگشتی و این اواخر 3 انگشتی خودش کونشو حال میاوردو من که می رفتم اونجا کارم راحت بود و سوراخش باز تر شده بود بعد لب تابشو میاورد من فیلم سکسی میاوردم با هم می دیدیم.آخرین باریم که رفتم اونجا رفتم خونه داداشش که رفته بودن مسافرتو 2 روز اونجا بودم بعد رفتیم حموم که خودش پیشنهاد داد از کون بکنمش.منم کردمشو واسه اولین بار اجازه داد ابمو تو کونش خالی کنم .البته آخرین بارشم بود.چون بعد 2 ماه که من اصرار کردم بگه می خوام بیام خواستگاریش ( البته مامانش در جریان بود ) اونم گفت از پدرم می ترسم ونگفت و تا الانم دلیل نگفتنشو نمی دونم و بعد تقریبا 3 سال رابطه ما تموم شد.الان تقریبا 7 ماه از اتمام رابطمون می گذره ولی بازم بعضی موقعا وقتی یادم میافته کلافه میشم.واقعا واسم سخت گذشت.امیدوارم هرجا که هست موفق باشه و آرزوی خوشبختی واسش می کنم.ببخشید سرتونو درد آوردم امیدوارم خوشتون بیاد.خیلی اتفاقات دیگه با کسای دیگه واسم پیش اومد ولی ترجیح می دم آخرین داستانم باشه.موفق باشید. نوشته کیا
0 views
Date: November 25, 2018